eitaa logo
شنیدنیها
9.1هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
15 فایل
﷽ ـ 💠اَلّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَجْ💠 🧿لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم🧿 ☺️🤗🌹اخبار و اطلاعات از همه جا را از شنیدنیها،بشنوید🌹☺️🤗 ❌کپی مطالب بدون لینک شنیدنیها جایز نیست📛 ارتباط با ما👇👇 @Yaset2345
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 با دلت سراغ خدا برو مردی می‌خواست کاملا خدا را بشناسد. ابتدا سراغ افراد و کتاب‌های مذهبی رفت، اما هرچه جلوتر رفت گیج‌تر شد. افراد و کتاب‌های نوع دیگر را نیز امتحان کرد، اما به جایی نرسید. خسته و ناامید راه دریا را در پیش گرفت. کنار ساحل کودکی را دید که مشغول پرکردن سطل آب کوچکی از آب دریا بود. سطل پر و سرریز می‌شد. اما کودک همچنان آب می‌ریخت. مرد پرسید: چه می‌کنی؟ کودک جواب داد: به دوستم قول دادم همه آب دریا را در این سطل بریزم و برایش ببرم. تصمیم گرفت پسر را نصیحت کند و اشتباهش را به او بگوید. اما ناگهان به اشتباه خود پی برد که می‌خواست با ذهن کوچکش خدا را بشناسد و کل جهان را در آن جا دهد. فهمید که با دلش باید به سراغ خدا برود. به کودک گفت: من و تو در واقع یک اشتباه را مرتکب شده‌ایم و به ظرفیت‌ها توجه نکردیم. هرچه اندیشی پذیرای فناست آنچه در اندیشه ناید آن خداست به کانال شنیدنی ها بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/3458138312C6790d171c6
🔅 ✍ پاداش صبر اجری بی‌حساب است 🔹پارسایی از بازار می‌گذشت که دو نفر در حال مشاجره دید و مشتری در حال ناسزا به صاحب مغازه. 🔸پس پا پیش گذاشت. مشتری از سمت صاحب مغازه به‌سمت پارسا برگشت و ناسزاها نثار او کرد. 🔹اهل بازار را بر این جسارت مشتری بر پارسا سنگینی آمد و قصد حمله به آن مرد بداخلاق کردند. 🔸پارسا گفت: هرگز کسی جلو نرود. وقتی او ناسزایی به من می‌گوید هم حال او خوش می‌شود، و هم حال من! 🔹حال او خوش می‌شود که بر عادت آزاردهنده نفس خویش پیش می‌رود و نفس درون را طعام می‌دهد، و حال من خوش می‌شود که عنایت خدا و صبرش در حق خویش می‌بینم و مزدی که از این صبرم بر من خواهد بخشید. من هم نفس خود با سکوت و صبرم طعام می‌دهم. 🔸پس در وسط بازار، من هم که مالی برای خرید متاعی یا کالایی برای فروش و کسب مالی نداشتم خدا را شاکرم که مرا با خودش تجارتی سودمند بخشید و تجارتی سودمندتر از همه که خود فرموده است: «پاداش صبر را اجری بی‌حساب می‌بخشد.» 🔹پس شرط انصاف نیست کسی مرا از این تجارت عظیم بازدارد. تجارتی که هم فروشنده و هم خریدار هر دو بهره‌مند از این تجارت می‌شوند. به کانال شنیدنی ها بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/3458138312C6790d171c6
🔅 ✍ مراقب باشید به کدام گرگ غذا می‌دهید 🔹سرخ‌پوستی پیر به نوه خود گفت: فرزندم، درون ما بین دو گرگ، کارزاری برپاست. 🔸یکی از گرگ‌ها شیطان به تمام معناست، عصبانی، دروغگو، حسود، حریص و پست. 🔹و گرگ دیگر آرام، خوشحال، امیدوار، فروتن و راستگو. 🔸پسر کمی فکر کرد و پرسید: پدربزرگ کدامیک پیروز است؟ 🔹پدربزرگ بی‌‌درنگ گفت: همانی که تو به آن غذا می‌‌دهی. 🔸مراقب باشيد كه كدام گرگ درونتان را غذا می‌دهيد. به کانال شنیدنی ها بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/3458138312C6790d171c6
🔅 ✍ گذشته درگذشته 🔹من برای گذشته هیچ‌کاری نمی‌توانم بکنم. 🔸اگر شما تمام علم و علمای جهان را هم جمع کنید، حتی نمی‌توانید لباسی را که دیشب در مهمانی پوشیده بودید، عوض کنید و یک لباس دیگر بپوشید. 🔹تمام شد و رفت! 🔸وقتی هیچ‌کس نمی‌تواند هیچ‌کاری برای گذشته بکند چرا آدم باید در گذشته بماند؟ 🔹از گذشته باید آموخت، نباید به آن آویخت. گذشته برای آموزش است، نه برای سرزنش. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به کانال شنیدنی ها بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/3458138312C6790d171c6
🔅 این‌گونه جوانمردی و انصاف می‌چرخید رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح وقتی دکان را بازمی‌کردند، کرسی کوچکی را بیرون مغازه می‌گذاشتند. اولین مشتری که می‌آمد، به او جنس می‌فروخت و بلافاصله کرسی را داخل مغازه می‌آورد (یعنی دشت نمودم). مشتری دوم که می‌آمد و جنسی می‌خواست، حتی اگر خودش آن جنس را داشت، نگاه به بیرون می‌کرد که ببیند کدام‌ مغازه هنوز کرسی‌اش بیرون است و دشت نکرده. آن‌وقت اشاره می‌کرد برو آن دکان (که کرسی‌اش بیرون است) جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد. و بدین‌شکل هوای هم‌دیگر را داشتند. این‌گونه جوانمردی و انصاف می‌چرخید و می‌چرخید وسط زندگی‌ها و سفره‌ها. به کانال شنیدنی ها بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/3458138312C6790d171c6
🔅 ✍️ همیشه قدم اوله که سخته. ‌‌‎‌‎‌‌ به کانال شنیدنی ها بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/3458138312C6790d171c6
🔅 ✍ خداوند از مثقال ذره‌ها سوال خواهد کرد 🔹مادرشوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض ۳۰ روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی؛ کاری که من طی ۳۰ سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم....! 🔸عروس جواب داد: مادر داستان سنگ و گنج را شنیده‌ای؟ 🔹می‌گویند سنگ بزرگی راه رفت‌وآمد مردم را سد کرده بود. مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد. با پتکی سنگین ۹۹ ضربه بر پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد. 🔸مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شده‌ای، بگذار من کمکت کنم. مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد؛ طلای زیادی زیر سنگ بود. 🔹مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود؛ گفت: من پیدایش کردم. کار من بود، پس مال من است. 🔸مرد گفت: چه می‌گویی من ۹۹ ضربه زدم، دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی! 🔹مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند. 🔸مرد اول گفت: باید مقداری از طلا را به من بدهد، زیرا من ۹۹ ضربه زدم و سپس خسته شدم. 🔹دومی گفت: همه‌ طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم. 🔸قاضی گفت: ۹۹ جزء آن طلا مال مرد اول است، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن مال توست. اگر او ۹۹ ضربه را نمی‌زد، ضربه صدم نمی‌توانست به‌تنهایی سنگ را بشکند. 🔹و تو مادر جان ۳۰ سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم! 🔸چه انسان خوبی که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد و نگفت: بله مادر من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم. 🔹مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی‌ثمر نبوده است. 💢 اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و بااخلاق سرچشمه می‌گیرد. جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می‌دانند، کم نیستند، اما خداوند از مثقال ذر‌ه‌ها سوال خواهد كرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shenidaniha1