eitaa logo
شعر معاصر
218 دنبال‌کننده
0 عکس
1 ویدیو
1 فایل
گلچین اشعار شاعران معاصر ایران ارتباط با ادمین: @Kakaeimohammadreza کانالهای مرتبط: https://eitaa.com/mohammadrezakakaei https://eitaa.com/behesht_e_hashtom
مشاهده در ایتا
دانلود
ای برتر از خیالِ محالی که داشتم! بالاتر از توهمِ بالی که داشتم! طوفان رسید و برگ و بَرَم را به باد داد پیش از رسیدنِ دلِ کالی که داشتم این کوره رودهای گِل‌آلود از کجاست؟ کو چشمه‌ی عمیق و زلالی که داشتم؟ حالِ غزال بود و مجالِ غزل مرا آن حال کو؟ کجاست مجالی که داشتم؟ کِی می‌شود به روی تو روشن چراغِ چشم؟ روشن نشد جوابِ سوالی که داشتم باری مگر ز شوقِ نگاهِ تو بردَمَد آن آفتابِ رو به زوالی که داشتم! @sher_moaser
خدا ز عنبر و مشک آفرید جان و تنت را عجیب نیست که دشمن ربود پیرهنت را به قتلگاه کشیدی ز خیمه‌گاه به صد شوق به روی دست ارادت تو آهوی ختنت را به نص آیۀ قران، تو شرح ذبح عظیمی که روز واقعه کشتی تمام ما و منت را حدیث عشق چه گویم که نیزه‌های مخالف به دست خامه نوشتند مو به مو، بدنت را فرات تشنۀ‌ لب‌های توست، من چه بگویم نبی به نام خدا بوسه زد لب و دهنت را بیا که شیعه پس از قرنهای آتش و آهن به آب گریه نوشته است دل به دل سخنت را @sher_moaser
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شراب بود ولیکن شرابخانه نداشت بدون چشم تو مستانگی بهانه نداشت محال بود تماشای ذات پیش از تو نمی نشست حقیقت که آشیانه نداشت اگر که عاشق و معشوق و عشق در تو نبود پرستش این هیجانات عاشقانه نداشت به زهد خشک، شریعت، عبوس می پژمرد که رود بود ولی بر زبان ترانه نداشت نمی وزیدی اگر در معابد هستی تنور سینه ی اهل دعا زبانه نداشت اگر نگاه تو آفاق را نمی گسترد وجود، این همه ابعاد بی کرانه نداشت بدون سبزی آن پنج سال نورانی طریق دادگری در جهان نشانه نداشت @sher_moaser
به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتم پر و بالی تکاندم، خسته از پرواز برگشتم به سویت آمدم تا خود بگویم راز عشقم را دل از شرمندگی پر بود و بی ابراز برگشتم مرا چون موج دوری از تو ممکن نیست ای ساحل هزاران بار ترکت کردم امّا باز برگشتم نه مثل ساحرم پستم نه چون پیغمبران والا عصا انداختم بی سحر و بی اعجاز برگشتم دل از بیهوده گردی های سابق کندم و چون گرد به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتم @sher_moaser
یا گوشه‌ای از این قفس بال و پری بگذار یا روبرویم رو به روی خود دری بگذار باری به رسم مهربانی از دلم بردار برشانه‌هایم جای اندوهت سری بگذار با گریه می‌خوابم در این شب‌ها به یاد تو برگرد! از خود خاطرات بهتری بگذار تا دست بردارد دل از اندیشه‌ی رفتن در پیش پایم راه‌های دیگری بگذار حالا که داغ دوری‌ات سوزانده جانم را حالا که ماند از من به‌جا خاکستری، بگذار- آرام در آغوش تو جا خوش کنم ای عشق! بگذار! در این لحظه‌های آخری بگذار! @sher_moaser
📚 اگه دنبال شعرهای زیبا میگردے 🌸اینجا بگرد، بخوان و لذت ببر 🔴اگر دوستش داشتی از ما حمایت کن ✅حتما یه سر به این کانال بزن👇 @sher_moaser ✨یکبار دیدنش ضرر نداره☝️☝️☝️☝️ @sher_moaser
آنجا که گلویم از رسائی خالی است بگذار سکوت حرف تلخم باشد @sher_moaser
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا بیفتد روسریت از سر، مشقت می کشند بادها الحق والانصاف زحمت می کشند بس که هرجا بر سرت دعواست حتی شانه ها انتظار تار موی ات را به نوبت می کشند چشم تو... ابروی تو... یاللعجب این روزها مست ها را هم به محرابِ عبادت می کشند جای هر روزی که بی تو در دلم زخمی نشست رسمِ زندان است... بر دیوار آن، خط می کشند میوه می چینم، برایم برگ ها را پس بزن دست هایم پشتِ پیراهن خجالت می کشند بس که در عین ریا، "مردم فریب" اند آخرش چشم هایت را به دنیای سیاست می کشند پس مواظب باش وقتی عابرانِ سر به زیر با زبانِ بی زبانی از تو منت می کشند مردمِ چشمم به خـون از دولتِ عشق ات نشست هرچه مردم می کشند از دستِ دولت می کشند @sher_moaser
کسی که چشم تو را مستی کهن آموخت نوشته های مراهم غزل شدن آموخت اگرچه برلب تو جای حرف هم نگذاشت ولی به وصفش من را هزار فن آموخت کسی که برلب شیرین شکرودیعه نهاد قرار و صبر و تحمل به کوهکن آموخت کمی به ابروی توقوس دادوبعدازآن به قامت من بیدل کمان شدن آموخت نگاه گرم مرا برد سمت باغ تنت تن توراسپس ازبرگ پیرهن آموخت قراربودکه با آن مراحقیرکند تورابرای نگفتن لب ودهن آموخت @sher_moaser
در خواب چراغ تا سحر دستم بود در خواب کلید هر چه در دستم بود زیباتر از این خواب ندیدم خوابی بیدار شدم دست تو در دستم بود @sher_moaser