eitaa logo
شعر معاصر
219 دنبال‌کننده
0 عکس
1 ویدیو
1 فایل
گلچین اشعار شاعران معاصر ایران ارتباط با ادمین: @Kakaeimohammadreza کانالهای مرتبط: https://eitaa.com/mohammadrezakakaei https://eitaa.com/behesht_e_hashtom
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهار باش تو این دفتر خزانی را بریز در غزلم شور زندگانی را صدای نی لبکت توی دشت تا پیچید گذاشت روی دلم حسرت شبانی را هنوز اوج نگاهت به سخره می گیرد مرام مردی و آیین پهلوانی را به ابر های جهان گفته ای به راه افتند که زنده رود من این رود اصفهانی را دو تار موی سپیدم به آینه فهماند شده ست وقت خداحافظی جوانی را @sher_moaser
وقت آن است که از دور قطارش برسد عاشقی با همه ایل وتبارش برسد ساحل از چشم به راهی شبی آسوده شود اگر آن موج خروشان به قرارش برسد رد شود امشب اگر از بغل آینه ام شاید این بار به آیینه غبارش برسد باز در تور می افتد پری غمگینی شب که آهنگ غم انگیز سه تارش برسد می تواند نفسی عاشق پاییز شود باغ اگر بر سر هر شاخه انارش برسد تن من بهمن و آغوش تو فروردین است کاش این بار زمستان به بهارش برسد @sher_moaser
عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم گردی نستردیم و غباری نستاندیم دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز از بیدلی آن را ز در خانه براندیم هر جا گذری غلغله شادی و شور است ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم ماننده افسون‌زدگان، ره به حقیقت بستیم و جز افسانه بیهوده نخواندیم از نه خم گردون بگذشتند حریفان مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم طوفان بتکاند مگر امید که صد بار عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم @sher_moaser
هر نفس در چشم من حس دیگر دارد بهار، از گل رویت مگر بوی اثر دارد بهار. جلوه و رنگ گلستانی که در آینه داشت، یک جهان حیرانی بر اهل نظر دارد بهار. بهر ایثار قدت گر نیست،ای ماه،از چی روست، این قدر در کیسه‌ی گل مشت زر دارد بهار. زندگی بخشد جهان ریگ سرما کشته را، چشمه‌ی خضر و دمی عیسی مگر دارد بهار؟! هر گلی را دستگاه و رنگ و بوی دیگر است، حکم ربانی به‌عالم آن قدر دارد بهار. فیض ارباب کرم تخصیص نیک و بد نداشت، در سواد شهر و صحرا یک نظر دارد بهار. از پری در باغ حسن و عشق صاحب دولتی، چشم یک گل خنده ی زخم جگر دارد بهار @sher_moaser
اگر چه بی تو رسیدم به فصل پایانی چقدر منتظرت بوده‌ام؛ نمی دانی ... چقدر منتظرت بوده‌ام که برگردی رها کنی نگهم را از این پریشانی همیشه غایب این قصه بوده‌ای و مرا کشانده فکر گناهت به صد پشیمانی ... نخواه عذر بخواهی؛ نگو گرفتاری نگو تو وقت نداری که سر بخارانی همیشه در غزلم حس اتفاق کم است به نام عشق بیا در غزل به مهمانی تو اتفاق شو و مثل رود جاری شو که متهم نشود شاعری به نادانی نخند! دل خوشی‌ام مضحک است، می‌دانم ! تو سال‌هاست که شعر وداع می‌خوانی و من نشسته‌ام اقرار می‌کنم یک عمر مرا به بند کشید آن دو چشم شیطانی ببین به چشم نشان می‌دهند رهگذران مرا که سنبل عصیانم و بد ایمانی ... دوباره با غزل پوچ رنگ می‌بازد نگاه خاطره در تلخ بیت پایانی ... @sher_moaser
پریدی از من و رفتی به آشیانه‌ی کی ؟! بگو کجایی و نوک می‌زنی به دانه‌ی کی ؟! هوای گریه که تنگ غروب زد به سرت پناه می‌بری از غصه‌ها به شانه‌ی کی ؟! شبی که غمزده باشی تو را بخنداند ادای مسخره و رقص ناشیانه‌ی کی ؟! اگر شبی هوس یک هوای تازه کنی فرار کنی از خانه با بهانه‌ی کی ؟! تو مست می‌شوی از بوی بوسه‌ی چه کسی ؟! تو دلخوشی به غزل‌های عاشقانه‌ی کی ؟! اگر کمی نگرانم فقط به خاطرِ این - که نیمه شب نرساند تو را به خانه یکی .. @sher_moaser
هدایت شده از شعر معاصر
📚 اگه دنبال شعرهای زیبا میگردے 🌸اینجا بگرد، بخوان و لذت ببر 🔴اگر دوستش داشتی از ما حمایت کن ✅حتما یه سر به این کانال بزن👇 @sher_moaser ✨یکبار دیدنش ضرر نداره☝️☝️☝️☝️ @sher_moaser
آن زمان كه بنهادم سر به پاى آزادى دست خود ز جان شستم از براى آزادى تا مگر به دست آرم دامن وصالش را مى دوم به پاى سر در قفاى آزادى در محیط طوفان زاى، ماهرانه در جنگست ناخداى استبداد با خداى آزادى دامن محبت را گر كنى ز خون رنگین مى توان تو را گفتن پیشواى آزادى فرخى ز جان و دل مى كند در این محفل دل نثار استقلال جان فداى آزادى @sher_moaser
موج می‌داند ملال عاشق سرخورده را زخم خنجرخورده، حال زخم خنجرخورده را در امان کی بوده‌ایم از عشق، وقتی بوی خون باز، وحشی می‌کند باز کبوتر خورده را مرگ از روز ازل با عاشقان هم‌کاسه است تا بلرزاند تنِ هر شام آخر خورده را خون دل‌ها خورده‌ام یک عمر و خواهم خورد باز جام دیگر می‌دهندش جام دیگر خورده را شعر شاید یک زن زیباست، من هم سایه‌اش می‌کند مشغول خود، هرکس به من برخورده را @sher_moaser