مهدی! بیا و روی مَهت را نشان بده
یک لقمۀ حلال وکمی آب ونان بده
بربامِ بی مؤذّن دنیا اذان بده
برعاشقان خود دو سه پیمانه جان بده
بیمارم از خدا بخدا ده مرا شفا
مهدی! برای خاطر زهرا بیا بیا
بختم چه کور گشته صدایم نمیکند
حسّ عطش به دوست رهایم نمیکند
آقا برای خود که جدایم نمیکند
دعوت نگشته ام که دعایم نمیکند؟
هجر از چه میکنی به زبان وبیان بمان
هرلحظه ناله ام شده یا صاحب الزمان
غربت مبادسایۀ غیبت شودکمی
غیبت که نیست مایۀ غربت شودکمی
شیعه مباد طالب راحت شودکمی
بایدکه شیعه حامل همّت شودکمی
تا بشکند تمام موانع به سمت نور
تاچشم جهل را بنماید همیشه کور
ما مرغکان به سوی شما پرکشیده ایم
یک جادّه تا حوالی دلبر کشیده ایم
ما از فراق، خون جگر سر کشیده ایم
ما راه خود به قدرت باور کشیده ایم
ذکر همیشه ام بخدا ذکر یار شد
این زندگی پر از گذرِ آن نگار شد
درجمکران، توگمشدۀ ما ، متی نراک
درسهله کوفه باز تو تنها، متی نراک
هرجا نشسته ام که خدایا، متی نراک
تاکی کشم عذاب ِ غمت را، متی نراک
"طاهر"چو دست رابطۀ مهر راگرفت
مولا برای او سفر کربلاگرفت
#مجیدطاهری
🕳مرثیه امام باقر(علیه السلام)🕳
امام جعفر صادق(علیه السلام)فرمود: در شب وفات پدر بزرگوار خود نزد ایشان رفتم، فرمود ای فرزند! من در این شب دار فانی را وداع می کنم و در این شب، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)هم رحلت نمود، دراین وقت پدرم علی بن الحسین(علیه السلام) برای من شربتی آورد که من آشامیدم و مرا بشارت لقای حق تعالی داد.
🕳( برگرفته از جلاء العیون مجلسی)🕳
حال و روز ما در این روزهای نزدیک به عرفه:
ای عراقَ الله جارَک، سخت مشعوفم به تو
وی خراسان عَمرَکَ الله سخت مشتاقم تو را
گر چه جان از روزن چشم شما بی روزی است
از دریچۀ گوش می بیند شعاعات شما
عذر من دانید کاخِر پای بست مادرم
هدیۀ جانم روان دارید بر دست صبا
✍️#خاقانی
(خاقانی،۱۳۹۳، ۲)
منبع:خاقانی، بدیل بن علی، (۱۳۹۳). دیوان خاقانی شروانی، مقابله و تصحیح و مقدمه و تعلیقات:دکتر سید ضیاء الدین سجادی، چاپ یازدهم، تهران:زوّار.
شهادت امام محمد باقر (علیه السلام)
غم آمده در عزای تو گریه کند
با زمزم اشکهای تو گریه کند
ای کعبه ، تو را چگونه آتش زده اند؟
ده سال مِنا ، برای تو گریه کند
#شهادت_امام_باقر_ع
#امام_باقر_ع
#رباعی
میثم مومنی نژاد
#امام_باقر_صلوات_الله_علیه
#مثنوی
من ای مدینه باقر علم خدایم
من ای مدینه زائر کرب وبلایم
از دل قرارم رفته و دل بی قرار است
من آنچه میگویم یکی از صد هزار است
منکه تماشای گل صد برگ کردم
درکودکی من آرزوی مرگ کردم
بر روی دست ماه من دیدم ستاره
من دیده ام لبخند طفل شیرخواره
باچشم خود دیدم خسوف ماه لیلا
دیدم به پیش عمه ام شد اربا اربا
پروانه ی خود را تماشا شمع می کرد
دیدم پدر جسم پسر را جمع می کرد
دیدم که قاسم در میان خون طپیده
دیدم به زیر سم مرکب قد کشیده
در کربلا من ظلم بی اندازه دیدم
در قتلگه من اسب و نعل تازه دیدم
مظلومه مادر، مادر خود را صدا زد
در پیش چشم عمه من دست وپا زد
#سید_محسن_حسینی
#ای_قبله_علی
#امام_باقر_علیه_السلام
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را
تمام دلهره ها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، می خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت،
ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگی است این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر
به روی خویش نیاورده اید آبله را
دلیل قافله می برد پا به پای خودش
نگاه تشنه ی آن کاروان یک دله را
هنوز یک به یک، آری به یاد می آری
تمام زخم زبان های شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
#سید_حمیدرضا_برقعی
#امام_باقر_علیه_السلام
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش
باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش
آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت
دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت
گلدستهای نداشت حرم، مرقدی نبود
صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود
این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟
غمهای عهد کودکی از یاد کی رود
آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود
یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود
از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه
اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه
تو دیدهای چهها به اسارت به عمه شد
در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد
تو طفل روی ناقهی عریان نشستهای
بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشستهای
تو طعم تازیانه و سیلی چشیدهای
بر روی خار، همره طفلان دویدهای
دیدی تو خیمههای به آتش کشیده را
داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را
#علی_انسانی
#امام_باقر_علیه_السلام
نینوا را سوزاند
نالهام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند
به عبا پیچیدم
میکشم آه ، همین آه عبا را سوزاند
بازهم سوخت لبم
کفِ آبی ، عطشم کربُبلا را سوزاند
کربلا گفتم باز
جگرم را نَفَسم را ، سر و پا را سوزاند
شد غروب و گودال
دیدم آتش همهجا را ، همهجا را سوزاند
خیمهای اُفتاد و
بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند
مشعلی روشن شد
دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند
شعله تا بالا رفت
گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند
وای از نامحرم
حرمله باز دلِ عمهی ما را سوزاند...
نینوا را سوزاند
#حسن_لطفی
#امام_باقر_علیه_السلام
روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد
خورشید بود و سایهی شوم غبارها
خورشید بود همسفر نیزه دارها
دیدی به روی نیزه سر آفتاب را
دیدی گلوی پرپر طفل رباب را
دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود
در موج خیز شیون و ناله دویده ای
تا شام پا به پای سه ساله دویده ای
گل زخمهای سلسله یادت نمی رود
هرگز غروب قافله یادت نمی رود
هم ناله با صحیفهی ماتم گریستی
یک عمر پا به پای محرم گریستی
#یوسف_رحیمی