بنـد چهـارم
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند *** اوّل صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید *** زان ضربتى که بر سر شیر خدا زدند
بس آتشى ز اخگر الماس ریزه ها *** افروختند و بر جگر مجتبى زدند
و آنگه سرادقى که مَلَک محرمش نبود *** کندند از مدینه و بر کربلا زدند
وز تیشه ستیز در آن دشت، کوفیان *** بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند
بس ضربتى کز او جگر مصطفى درید *** بر حلق تشنه خَلَف مرتضى زدند
اهل حرم دریده گریبان گشاده مو *** فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح الامین نهاد به زانو سر حجاب *** تاریک شد ز دیدن آن، چشمِ آفتاب
گوشواره: یامظلوم...
بنـد پنجـم
چون خون ز حلق تشنه او بر زمین رسید *** جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ایمان شود خراب *** از بس شکست ها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند *** طوفان بآسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار، چون به مزار نبى رساند *** گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خُم گردون به نیل زد *** چون این خبر به عیسى گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش *** از انبیا به حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال، وهمِ غلط کار، کان غبار *** تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه برى ذات ذوالجلال *** او در دلست و هیچ دلى نیست بى ملال
گوشواره: یامظلوم...
بنـد شـشم
ترسم جزاى قاتل او چون رقم زنند *** یکباره بر جریده رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه، شفیعانِ روز حشر *** دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق بدر آید ز آستین *** چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمى که با کفن خون چکان ز خاک *** آل على چو شعله آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت *** گلگون کفن به عرصه محشر قدم زنند
جمعى که زد به هم صفشان شور کربلا *** در حشر، صف زنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقّع کنند باز *** آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سرى را که جبرئیل *** شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
گوشواره: یامظلوم...
بنـد هفتـم
روزى که شد به نیزه سر آن بزرگوار *** خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجى به جنبش آمد و برخاست کوه کوه *** ابرى به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتى تمام زلزله شد خاک مطمئن *** گفتى فتاد از حرکت چرخ بى قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر *** افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه اى که گیسوى حورش طناب بود *** شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعى که پاى محملشان داشت جبرئیل *** گشتند بى عمارى و محمل، شترسوار
با آن که سر زد این عمل از امّت نبى *** روح الامین ز روح نبى گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو بشام کرد *** نوعى که عقل گفت قیامت قیام کرد
گوشواره: یامظلوم...
بنـد هشتـم
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد *** شورِ نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه، غلغله در شش جهت فکند *** هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هر جا که بود آهویى از دشت پا کشید *** هر جا که بود طایرى از آشیان فتاد
شد وحشتى که شور قیامت زیاد رفت *** چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد *** بر زخم هاى کارى تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان *** بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بى اختیار نعره هذا حسین از او *** سر زد چنان که آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پُر گله آن بضعة الرّسول *** رو در مدینه کرد که یا ایّها الرّسول
گوشواره: یامظلوم...
بنـد نهـم
این کشته فتاده به هامون حسین تست *** وین صید دست و پا زده در خون حسین تست
این نخل تر، کز آتش جان سوز تشنگى *** دود از زمین رساند به گردون حسین تست
این ماهى فتاده به دریاى خون که هست *** زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست
این غرقه محیط شهادت که روى دشت *** از موج خون او شده گلگون حسین تست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات *** کز خون او زمین شده جیحون حسین تست
این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه *** خرگاه زین جهان زده بیرون حسین تست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین *** شاه شهید ناشده مدفون حسین تست
چون روى در بقیع به زهرا خطاب کرد *** وحشِ زمین و مرغ هوا را کباب کرد
گوشواره: یامظلوم...
بنـد دهـم
اى مونس شکسته دلان حال ما ببین *** ما را غریب و بى کس و بى آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند *** در ورطه عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کَوْن آستین فشان *** و اندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نى نى در او چو ابر خروشان به کربلا *** طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تن هاى تشنگان همه در خاک و خون نگر *** سرهاى سروران همه بر نیزه ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبى مدام *** بر نیزه اش به دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو *** غلطان بخاک معرکه کربلا ببین
یا بَضْعَةَ الرَّسول ز ابن زیاد داد *** کو خاک اهل بیتِ رسالت به باد داد
گوشواره: یامظلوم...
بنـد یازدهـم
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد *** پیمانه صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک *** مرغ هوا و ماهى دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان *** در دیده اشک مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریه خیز *** روى زمین به اشک جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست *** دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که به سوز تو آفتاب *** از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین *** جبریل را ز روى پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطایى چنین نکرد *** بر هیچ آفریده جفا این چنین نکرد
گوشواره: یامظلوم...
بنـد دوازدهـم
اى چرخ غافلى که چه بیداد کرده اى *** از کین چه ها درین ستم آباد کرده اى
بر طعنت این بس است که بر عترت رسول *** بیداد کرد خصم و تو امداد کرده اى
اى زاده زیاد نکرد است هیچگه *** نمرود این عمل که تو شدّاد کرده اى
کام یزید داده اى از کشتن حسین *** بنگر کرا به قتل که دلشاد کرده اى
بهر خسى که بار درخت شقاوت است *** در باغ دین چه با گل شمشاد کرده اى
با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو *** با مصطفى و حیدر کرّار کرده اى
حلقى که سوده لعل لب خود نبى بر آن *** آزرده اش ز خنجر پولاد کرده اى
ترسم ترا دمى که به محشر درآورند *** از آتش تو دود به محشر درآورند
✍️«محتشم کاشانى»
گوشواره: یامظلوم...
واحدتند و زنجیرزنی پیوسته
باید رفتباید دنبال پرچمت تا ابد رفت
باید موند باید پای این روضه ها تا ابد موند
یه عده پای حق که میرسه فراری و
یه عده پای حق که میرسه فدایی ان
چه کعبه رفته ها که حاجی هم نمیشن و
چه کربلا نرفته ها که کربلایی ان
سفر بخیر جوونی که شدی عاقبت به خیر
سفر بخیر به مقصدت رسیدی مثل زهیر
سفر بخیر سفر بخیر
مبدا هیئت و مقصد کربلا
اشهد یا حسین مشهد کربلا
کربلا و کربلا و کربلا کربلا و کربلا و کربلا
کربلا و کربلا و کربلا کربلا و کربلا و کربلا
باید خوند باید از تو و راه تو تا ابد خوند
باید گفت باید از قیامت آقا تا ابد گفت
یه عده دست و پا زدن که کربلا نرن
یه عده دست و پا دادن تو راه کربلا
ان شاءالله روز واقعه بهونه گیر نشیم
ان شاءالله جا نمونیم از سپاه کربلا
زیارته مسیری که شروع شهادته
شهادته شهادتی که پای ولایته لیاقته لیاقته
شیعه سینه زن شیعه سینه چاک
ذکرم یا حسین حتی زیر خاک
یا حسین و یا حسین و یا حسین
یا حسین و یا حسین و یا حسین
اولینی آخرینی ملجئم تنها حسین
آنکه ما را می برد تا آسمان بالا حسین
این حرم را نقش دلها کرده پر از عاشقی
عاشقی تنها همین جا جای دارد با حسین
خواب دیدم زائری اینجا 《الی اللهی》 شدم
دوست دارد حضرتش، بنده بیاید تا حسین
هرکه گم گشته ست و می خواهد که پیدایش کنند
اشک ریزد بر غمش از دل بگوید یا حسین
کربلا آموخت ما را این تضرع، نور هاست
نور می جویم در این ظلمت سرا مولا حسین
فاطمه را یار باشید ای همه ندبه کنان
زخم ها دارد به تن، لب تشنه در صحرا حسین
✍️مجیدطاهری