💠 #حدیث روز 💠
💎 بهترین برادر از نگاه امام حسن عسکری(ع)
🔻امام عسكرى عليهالسلام:
خَيْرُ إخْوانِكَ مَنْ نَسِىَ ذَنْبَكَ وَ ذَكَـرَ إحسـانَكَ اِلَـيْهِ
🌸 بهترين برادر تو كسى است كه خـطاى تـو را فراموش كـند و نيكى تو را نسبت به خودش يادآورى كند.
📚 اعلام الدّين: 313
•┈┈••✾••┈┈•
@HawzahNews
#حضرت_معصومه(سلام الله علیها)
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
گنجایشت در سینۀ این خاکها نیست
باید تو را دستان پیغمبر بگیرد
هرکس مزار مادرش را آرزو کرد
باید سراغش را از این دختر بگیرد
بانو، رهایی را نمیخواهم که ننگ است
بیجذبۀ مهرت کبوتر پر بگیرد
قلب مرا از سینهام بردار، نگذار
دار و ندارم را کس دیگر بگیرد
دلواپس، اما دلخوشم، شاید که دستت
دست مرا هم لحظۀ آخر بگیرد
✍ #فاطمه_نوری
💠 #حدیث روز 💠
💎 جایگاه والای حضرت فاطمه معصومه (س)
🔻امام صادق عليهالسلام:
تُقْبَضُ فِیهَا امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِی اسْمُهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُوسَى وَ تُدْخَلُ بِشَفَاعَتِهَا شِیعَتِی الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِمْ
🏴 در قم بانویی از فرزندان من که نامش فاطمه (حضرت معصومه) دختر موسی (ع) است، از دنیا میرود؛ بانویی که به شفاعت او همه شیعیانم داخل بهشت میگردند.
📚 بحارالانوار، ج۶۰، ص ۲۲۸
•┈┈••✾••┈┈•
این زن که خاک قم به وجودش معطر است
تکرار آفرینش زهرای اطهر است
تکرار آفرینش افلاک بر زمین
تکرار آفرینش عرش مصوّر است
این جلوۀ فرشته صفت این شکوه غیب
بر خاک مینشیند و از خاک برتر است
دست سخاوتش پر از آمال دوستان
چشم محبتش به غریبان مضطر است
همشیرۀ شقایق و همراز رازقی
با آفتاب مشرقی عشق خواهر است
این زن که از نیایش او مست عالماند
معصومه است مریم آل پیمبر است
#حضرت_معصمومه_سلام_الله_علیها
#شهادت
#زیارت
#پروانه_نجاتی
حاشا که راه عاشقی بی دردسر باشد
حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد
سهمش پریشانیست حیرانیست ویرانیست
خواهر که از حال برادر بی خبر باشد
این راه را با شوق دیدار تو طی کردم
راضی مشو باغ امیدم بی ثمر باشد
انگار تقدیرم فراق توست پس باید
با نا امیدی چشم گریانم به در باشد
دارم جواب نامه ات را می دهم اما
با نامه ای که دستخطش چشم تر باشد
تنها به اینجا آمدم اما خیالت تخت
حاشا که در قم مردمان بدنظر باشد
حتی اگر داغ تو را در طوس می دیدم
دیگر نمی دیدم تنت بی بال و پر باشد
دیگر نمی دیدم سرت در طشت زر باشد
یا که لب خشکت اسیر چوب تر باشد
آری تو هم هرگز نمی دیدی که ناموست
با قاتلانت چند منزل همسفر باشد
در ازدحام مردمان بدنظر باشد
در زیر پای اسب ها دنبال سر باشد
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#شهادت
#محمدعلي_بياباني
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_شهادت
بر گدای خانهاش، معصومه عصمت میدهد
دستِ زائرهای خود، برگ شفاعت میدهد
برکسی که خاک شد، تأثیرِ تربت میدهد
قولِ دیدارِ رضا را در قیامت میدهد
مثل سلطان، گنبدِ این شاهبانو با صفاست
زائرِ معصومه در قم، زائر قبرِ رضاست
سفرهای مثل عموجانش حسن انداخته
حضرت رب الکرم اورا کریمه ساخته
هرکه بی حاجت به کویش پا گذارد، باخته...
... شک ندارم اصلاً او معصومه را نشناخته
مثل زهرا مادرش احسان او بی انتهاست
دختر باب الحوائج، دیده بر راه گداست
مثل زینب مو به مو تفسیر قرآن میکند
با تکان چادرش کافر مسلمان میکند
دست او باز است و زینبوار، احسان میکند
خواهر سلطانِ عالم، کارِ سلطان میکند
از کلام حضرت صادق چنین معلوم شد
زائرِ او زائرِ هر چارده معصوم شد
رشتههای معجر او دستبافِ فاطمه است
هرکه دورش گشته بی شک در طواف فاطمه است
در عفافِ زندگیِ او، عفافِ فاطمه است
عشق او تفسیر ِ عین و شین و قاف فاطمه است
هیچ مردی با چنین اعجوبهای هم تا نشد
عاقبت هم همسری در رتبهاش پیدا نشد
سالهای سال در چشم انتظاری سوخته
در فراق روی بابا دیده بر در دوخته
اسم زندان در دل او شعلهها افروخته
گریههای بی صدا را از کسی آموخته
خانهٔ موسی بن جعفر بیت الاحزانش شده
گریه در ده سالگی روزی چشمانش شده
در یتیمی احترامش را نگه میداشتند
دور تا دورش برادرها اقامت داشتند
بی اجازه پا کنار خانهاش نگذاشتند
جای هیزم شاخه گل در پشت در بگذاشتند
داغ بابا دید اما داغی مسمار نه
کوچههای تنگ دید اما در و دیوار نه
بعد بابا با رضاجان بیشتر مأنوس شد
ساحل چشمان او دلبند ِ اقیانوس شد
غربت آندم در تمام ِ هستیاش ملموس شد
که رضایش از مدینه رهسپار طوس شد
شد مدینه بی رضا، یکسال مانند قفس
گریه میکرد و صدا میزد رضا را هرنفس
نامهای از یار آمد، بالهایش باز شد
موسم ناقه سواریهای او آغاز شد
تا به شهر ساوه بغض دشمنان ابراز شد
بال و پرهای کبوترها شکارِ باز شد
صحنهای از کربلا با دیدهٔ تر دیده است
در دیار بی کسی، داغ برادر دیده است
سوی قم او داغدار آمد ولی با احترام
کوچه واکردند مردم در میان ازدحام
میرسید از هر طرف تنها صدای السلام
شد گریز روضهام یک جمله «ای لعنت به شام»
چه بلایی بر سر ناموس حق آوردهاند
عمهی سادات را خیلی مُعَطّل کردهاند...
✍️ #قاسم_نعمتی
باحذف یک بند
#شنبه
#رسول_اکرم_ص
#حضرت_محمد_صلی_الله_علیه_وآله_وسلم
جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ
دل طلب، کز دار مُلک دل توان شد پادشا
تا تو «خود» را پای بستی باد داری در دو دست
خاک بر «خود» پاش کز خود هیچ نگشاید تو را
با تو قُربِ قاب قَوسَین آنگه افتد عشق را
کز صفات «خود» به بُعدَ المَشرِقَین افتی جدا
آن خویشی، چند گوئی آن اویم آن او
باش تا او گوید ای جان آن مائی آن ما
نیست عاشق گشتن الا بودنش پروانه وار
اولش قرب و میانه سوختن، آخِر فنا
لاف یک رنگی مزن تا از صفت چون آینه
از درون سو تیرگی داری و بیرون سو صفا
آتشین داری زبان و دل سیاهی چون چراغ
گِردِ «خود» گردی از آن تردامنی چون آسیا
رخت از این گنبد برون بر، گر حیاتی بایدت
زان که تا در گنبدی با مردگانی هم وِطا
نفس عیسی جُست خواهی؟ راه کن سوی فلک
نقش عیسی در نگارستان راهب، کن رها
بر گذر زین تنگنای ظلمت اینک روشنی
درگذر زین خشک سال آفت اینک مرحبا
بر در فقر آی تا پیش آیدت سرهنگ عشق
گوید ای صاحب خراج هر دو گیتی اندر آ
شِربِ عُزلت ساختی از سر بِبُر باد هوس
باغ وحدت یافتی از بُن بکَن بیخ هوا
با قطار خوک در بیت المقدس پا مَنِه
با سپاه پیل بر درگاه بیت الله میا
سر بِنه کاینجا سری را صد سر آید در عوض
بلکه بر سر هر سری را صد کلاه آید عطا
هر چه جز نورُ السموات از خدائی عزل کن
گر تو را مشکوة دل روشن شد از مصباحِ لا
چون رسیدی بر درِ لا، صدرِ اِلّا جوی از آنک
کعبه را هم، دید باید، چون رسیدی در مِنا
ور تو اعمی بودهای، بر دوش احمد دار دست
کاندر این ره قائدِ تو مصطفی به مصطفی
اوست مختار خدا و چرخ و ارواح و حواس
زان گرفتند از وجودش منّتِ بیمنتها
هشت خُلد و هفت چرخ و شش جهات و پنج حس
چار ارکان و سه ارواح و دو کَون از یک خدا
چون مرا در نَعتِ چون اویی رود چندین سخن
از جهان بر چون منی تا کی رَوَد چندین جفا؟
✍️خاقانی