eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
612 عکس
154 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت هشتم ماه شوال، سالروز تخریب بقیع: این بُقعه ی خاکی مجاور با دل ماست اینجا بقیع است و به سنگ و خاک، تنهاست خورشید در افلاک نیست اینجا به خاک است ازاشک دلهای کباب اینجا چو دریاست هر ذره خاکش را به جانم دوست دارم من عاشق و معشوق، فرزندان طاهاست دستی که سیلی زد، حرم را کرده تخریب هر جای خاکش صورت نیلی زهراست وهابیت نا آشنا با راز یاس است یاسین به هر که یاس نشناسد معماست دستور این تخریب از یک فکر خام است ازمیوه های کالِ علم این خام برخاست امروز هم در شیعه می بینید او را عمامه از کف داده جهلش خوب پیداست از حوزه، دانشگاه، از هر مرکز علم تصمیم ِ بی انصاف، دور از فرد داناست حکم اولوالعلم است یک حکم الهی گر تابع رهبر شود، در دست اجراست رهبر ولیِ مطلق از سوی امام است دستور او دستور ذات حی یکتاست تشریح کرده فقرهای معرفت را فقر سیاسی، فقرمیدانی که اینجاست با رفع این سه می شود رفع حقارت "ما می توانیم" آرزوی ذهن پویاست عدل جهانی، دفع استکبار و ظالم آل سعود و عقل ها محکوم احیاست امید منجی از حرم ها شکل گیرد پشت ضریحِ بُقعه ها امید برپاست در وسعت دنیا حرم سازیم با جان مرکز بقیع و جای آن در قلب دنیاست مجیدطاهری ۹خرداد۹۹ @ostadtaheri
استفاده از تضمین در شعر، در حقیقت یکی از راهها و نیز مقدمۀ الهام است و شاعر می‌تواند از وزن عروضی و قافیه و ردیف شعری که خوانده و از آن لذت برده است بهره ببرد؛ مانند این شعر از «علی انسانی» که از غزل «مولوی» در دیوان شمس تبریزی، الهام یافته و یک مصراع«تونازنینِ جهانی کجا توانی کرد»را تضمین کرده است: غزل مولوی:👇 اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد اگر به آب ریاضت برآوری غسلی همه کدورت دل را صفا توانی کرد ز منزل هوسات ار دو گام پیش نهی نزول در حرم کبریا توانی کرد درون بحر معانیِ لا، نه آن گهری که قدر و قیمت خود را بها توانی کرد به همت ار نشوی در مقام خاک مقیم مقام خویش بر اوج علا توانی کرد اگر به جیب تفکر فروبری سر خویش گذشته‌های قضا را ادا توانی کرد ولیکن این صفت ره روان چالاکست تو نازنین جهانی کجا توانی کرد نه دست و پای اجل را فرو توانی بست نه رنگ و بوی جهان را رها توانی کرد تو رستم دل و جانی و سرور مردان اگر به نفس لئیمت غزا توانی کرد مگر که درد غم عشق سر زند در تو به درد او غم دل را روا توانی کرد ز خار چون و چرا این زمان چو درگذری به باغ جنت وصلش چرا توانی کرد اگر تو جنس همایی و جنس زاغ نه‌ای ز جان، تو میل به سوی هُما توانی کرد همای سایۀ دولت چو شمس تبریزی‌ست نگر که در دل آن شاه جا توانی کرد غزل علی انسانی👇 کجا سرِ من از این در جدا توانی کرد «تونازنینِ جهانی کجا توانی کرد» اگر تو دست کرم زآستین برون آری به خود هزار چو حاتم گدا توانی کرد تویی طبیب همه دردهای بی‌درمان به یک نظر همه یک جا دوا توانی کرد کجا نهم سر خود جز به آستانۀ تو تویی فقط که مس جان طلا توانی کرد نقاره خانۀ تو مثل صوراسرافیل چه بنده‌ای تو که کار خدا توانی کرد؟ مگو کی‌ام که در این خانه بوده‌ام عمری به کوچه کی سگ خانه رها توانی کرد؟ انسانی، علی، (1394). گلاب و گل(ص331)، چاپ اوّل، تهران:منیر. https://chat.whatsapp.com/DdRs7wQJEyOJB5mHiJI622
باسلام از این هفته، ان شاء الله در کلاسهای حضوری، نکات و قواعد عربی در زیارت عاشورا نیز تدریس می شود.
(علیه السلام) سَید آل رسول است او که تنها مانده است این نباشد شهر بلکه او به صحرا مانده است او سفیر پنجمین محبوب از آل عباست چشم در راهش عزیز قلب طاها مانده است غربتش مثل علی می سوزدم ای کوفیان بین اشباه الرجالِ پست دنیا مانده است مُسلِم است او که مسلمانان رهایش کرده اند بین مشتی شیعه آخِر بی تولا مانده است او لبش خشک است و پاره قطره ای آبش دهید کربلا از این هم پستی مُعَزّا مانده است کوفه شد بازار قصابان خدایا رحم کن بر قناره* پیکری مُثله شده جا مانده است دعوت او دعوتی سوی مقرب گشتن است تا هدایت ذره ای پنهان و پیدا مانده است آیه ی والفجر بر چشمانتان وا می شود یک قدم تا سوره ی انا هدینا مانده است پایمردی پیشه سازید ای گروه سست دین جانب امر فرج یک صبحِ فردا مانده است نامه ها دادید اگر بر شوق وصل یار خود روز موعود است یاران و یک امضا مانده است مجیدطاهری ۱۱خرداد۹۹ *قناره=چنگک قصابان که بر آن گوشت آویزان می کنند @ostadtaheri
📚اشتباه در شعر«زینت دوش نبی...» غزلی از آقای علی انسانی در کتاب شعر ایشان(گلاب و گل، صفحۀ 274)دیدم که دو مصراع از دو شاعر در این غزل تضمین کرده بودند، یکی از صامت بروجردی و یکی از محمد قهرمان؛ به دیوان صامت(صفحۀ214) مراجعه کردم؛ اما این مستزاد را پیدا کردم و تعجبم از اینکه بسیاری از مداحان در حال حاضر نیز این شعر را اشتباه به این صورت می‌خوانند:«زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست» مستزاد صامت بروجردی👇 زینت دوش نبی خاک سیه جای تو نیست خیز کاین جای تو نیست به سر خاک سیه منزل و مأوای تو نیست خیز کاین جای تو نیست خاک عالم به سرم کز اثر تیر و سنان ای شه تشنه لبان جای یک بوسۀ من در همه اعضای تو نیست خیز کاین جای تو نیست شمر لب تشنه‌ چسان رشتۀ عمر تو گسیخت بی‌گنه خون تو ریخت مر ندید او اثر رنگ به سیمای تو نیست خیز کاین جای تو نیست قاصدی کو که فرستم دمی از کرب و بلا به بر شیر خدا در نجف باخبر از حال تو بابای تو نیست خیز کاین جای تو نیست شمر نگذاشت پس از قتل تو معجر به سرم ای شه خون جگرم کفنی بهر قد و قامت رعنای تو نیست خیز کاین جای تو نیست دادی ای شاه به میدان محبت سر خویش به ره داور خویش از خدا غیر خدا هیچ تمنای تو نیست خیز کاین جای تو نیست زین جفاها که کنی کای پسر سعد دغا به شه کرب و بلا مگر از دود دل فاطمه پروای تو نیست خیز کاین جای تو نیست ز غم بی‌کسی‌ات شد جگر سنگ کباب آخر از بهر ثواب یک جوی رحم چرا بر دل اعدای تو نیست خیز کاین جای تو نیست گر بگویم که ز داغ علی اکبر پسرت شده پر خون جگرت شاهدی بهتر از این چشم گهر زای تو نیست خیز کاین جای تو نیست نه برادر نه پسر تن به زمین سر به سنان ای شه تشنه لبان نیست دردی که ز هر گوشه مهیای تو نیست خیز کاین جای تو نیست شمر نیلی کند از ظلم رخ دختر تو کودک مضطر تو مگر این سوخته دل دخت دل‌آرای تو نیست خیز کاین جای تو نیست تنت امروز چنین سرمه صفت می‌نگرم خاک عالم به سرم باخبر خواهرت از امشب و فردای تو نیست خیز کاین جای تو نیست به جز از چشم من و چشمۀ زخم بدنت جان به قربان تنت خون فشان چشم کسی بهر تماشای تو نیست خیز کاین جای تو نیست غیر زنجیر که در بستن ما بسته کمر ای شه تشنه جگر هیچ کس نیست که دربند سر و پای تو نیست خیز کاین جای تو نیست خسروا (صامت) محزون ز عزایت شب و روز گوید از ناله و سوز کارزوئی به دلم غیر تمنای تو نیست خیز کاین جای تو نیست -------------- غزل علی انسانی👇 «زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست»1 جای سالم ز چه رو در همه اعضای تو نیست؟ بس که پیکان و سِنان بر تن تو بوسه زده جای یک بوسۀ خواهر به سراپای تو نیست مصحف من تو و انصار ورق‌های تواند یک طرف نیست که بر خاک ورق‌های تو نیست نه سری مانده نه انگشت و نه انگشتری‌ات چه کند دختر حیران که شناسای تو نیست؟ رفتی و داغ تو هر لحظه به من می‌گوید بی نفس مانده‌ای اکنون که مسیحای تو نیست رأس تو بر نی و با یوسف کنعان گویم بعداز این هیچ کسی محو تماشای تو نیست «آب اگر بی تو بنوشم جگرم می‌سوزد»2 دیدمت تشنۀ یک جرعه و سقای تو نیست گر نشسته‌ست و شکسته‌ست نمازم چه غمی؟ روح قد قامت من جز قد و بالای تو نیست ------------ 1ـ منسوب به صامت بروجردی 2ـ منسوب به محمد قهرمان صامت بروجردی، محمدباقر، (1382). کلیات دیوان مدایح و مصائب صامت بروجردی، چاپ سوم، تهران:گلی. انسانی، علی، (1394). گلاب و گل، تهران:منیر. @ostadtaheri
باسلام،امروز(دوشنبه)انجمن ادبی از ساعت۱۸تا۲۰بطورحضوری باتوجه به اصول بهداشتی برقراراست.
برادران و خواهران توجه داشته باشند، چهارشنبه و پنجشنبه به دلیل تعطیل عمومی،کلاسها بصورت مجازی برقرار می شود.
حرم در قلب ما داری خمینی قبایی از بقا داری خمینی زیارتگاهی از خاک شهیدان به آغوش خدا داری خمینی حریمت نیست در ابعاد دنیا حرم در ماوَرا داری خمینی ازعرفانت به خاطرخواهیِ دوست ره آورد شِفا داری خمینی کشش از جذ°به ی قرب الهی نسیم آشنا داری خمینی دل ما را مراد و مقتدایی همیشه هادی و فرمانروایی دلت ممسوس با راه خدا بود وجودت معدن صبر و رضا بود سَرِ آزادگی و ایستادن نگاهت بر حسین سرجدا بود یزیدان زمان در لرزه چون بید کلامت رعد بر قوم دغا بود ابوذرها و سلمان ها مطیعت به پایت فوج یاران جان فدا بود دل و جان بازوی خط نبردت شهید زنده در فکر وفا بود "اَعِدّوا مَااستَطَعتم" پیشه ی ماست "رِباطَ الخَیل" در اندیشه ی ماست فقاهت یکه تاز روزگارت فقیهان تا همیشه رهسپارت شدی بنیانگذار انقلابی که بوده آرزوهای تبارت پدربودی همه مستضعفان را سبکبالانِ عالم بی قرارت به دلها کاشتی شوق رهایی چه درها بازشد از اعتبارت ندانستیم روح الله بودی چه کم بردیم از فیض جوارت ره آوردت برای ما کدام است؟ به درگاه خدا شُرب مدام است همه مائیم مدیون قیامت بنایی استواریم از نظامت چنان افراشتی پرچم به عالم که دنیا هست محو اهتمامت جهانِ خواب را بیدارکردی به هشیاری گرفته التیامت همه ادیان و مذهب ها به وحدت رهین و خاک بوس انسجامت فراگیراست از معماری ات دین ز حُسنِ مطلع و حُسنِ خِتامت امامَین نظام اینجاست حاکم دو سَید سایه گستردند قائم یکی مسندگذار دولت یار یکی شد رهبر سر°خطّ ِ دیدار یکی مرجع به رجعت گشته مهمان یکی مرجع به راه حق وفادار یکی فرمانده ی میدان و جانباز یکی رزمنده ی با عزم و ایثار یکی دیوار را پایه گذارد یکی بر دوش دارد ثِقل دیوار یکی در دایره شد مرکز آن یکی ترسیم گر مانند پرگار به کشتیِ خمینی ناخدایی ست که از سیدعلی بهتر به آن نیست مجیدطاهری ۱۴خرداد۹۹ @ostadtaheri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرم سودای جان دادن به پای مصطفی دارد به پای دوست جان دادن در این عالم صفا دارد اگر دندانی از یارم شکسته وای برحالم به جایش مُثله گردد عضوعضوِ حمزه، جا دارد تمام کینه های دشمنانش را خریدارم شفاعت کاش مولایم به سردارش روا دارد بگِریید ای زنان بر من به امر یار در بیتم ولیکن روضه ها زهرا به خاکم در خفا دارد اگرچه آیه ی قرآن مرا از سابقون داند دلم "یا لیتنی" گویان، هوای کربلا دارد چه غافل بود ابوسفیان که کشته یک مدافع را حریم یار، مهد صد مدافع مثل ما دارد سلام خاصه ی حق بر تمام اولیای او مجاهد عهد می بندد دهد جان بر رضای او پرنده بال می خواهد کند پرواز در افلاک مدافع، گوی سبقت را ربوده در ره ادراک برای درکِ راه حق سراپا شور باید بود درونِ بینشی از "نور فوقَ نور" باید بود مجاهد داشته در حصنِ آن بینش، به غیب ایمان گِلِ او بوده از عترت، سرشته گشته با قرآن به انگشت اشاره می دود در جنگ با دشمن تسامح نیست در راهش همیشه هست چون آهن تسامح با تساهل با تغافل سَمّ مهلک ساخت به جان هر تماشاچی و جامانده ز یاری تاخت کنار تربت حمزه صدای گریه ی زهراست صدای سوره ی یاسین و رحمان، نور و اعطیناست به سوز و اشک، پیچیده فراق صاحب قرآن کنار تربت حامیِ او هنگامه ها برخاست مدافع نیست مرده، تربتش تصویرها دارد برای فاطمه مرثیه ی کرب و بلا اینجاست نگه داریدش از سیلی که دیگر جا به صورت نیست مشخص گشته از چشمان خونینش که او تنهاست به پا هر روز می آید بَرَد یک چادر خاکی به چادر، قطره های اشک های مرتضی پیداست مدافع نیست مرده، ناله اش از غربت یار است صدای نعره ی او از پسِ تاریخ، جان افزاست مدافع، جان خود را کرده موقوف نگهبانی مدافع ها مجزّایند از ترس و پریشانی نشانِ دست حمزه از کمک بر شانه ها دارند کنار هر حرم از دل همه کاشانه ها دارند مثال حمزه در این عصر چون کوهی ست پابرجا که با وهابی و داعش کند یک جنگ بی همتا نهیب حاج قاسم هست در هر جا طنین افکن مدافع ها و قدسی ها، به فرمانش زره بر تن به تیپ فاطمیون، حمزه ها درصف به خط هستند چو دانه دانه ی تسبیحِ زهرا مختلط هستند به آهنگ تبعیت سرود رهبری خوانند ز خضر خامنه ای مثنویِ دلبری خوانند مجیدطاهری(طاهر) ۱۷خرداد۹۹ @ostadtaheri
به سوی قبله ی تهران نماز عشق می خوانم "الا یا ایها الساقی اَدِر کَاسا" که حیرانم تبرک می برم از نام ارزشمندت ای آقا ! نگاهی، گوشه ی چشمی نما ای جان جانانم زیارت می کنم با یک حرم، جان حرم ها را به افلاک ست پروازم به این درگاه ایمانم سبکبالان درآمیزند با هم در هوای صبح هوای مضجعت مجذوب گرداند دل و جانم خدا عبدالعظیمش را امید قلبها گرداند مُقلّب اوست اینجا آستان دوست درمانم حضوری گر که خواهم با دلی بشکسته و زخمی به این درگاه، مسکینم به این درگاه، نالانم اگر یک اربعین در کربلا توفیق می گیرم تمام روزها درشهر رِی هر سال مهمانم "کَمَن زارَالحُسَینَت" روی کاشی ها تجلی کرد دراینجا یاد شش گوشه حزین و زار و گریانم به زیر بال هایت ذاکران آرام خوابیدند به صحنینت به یاد مسلمیه ابر بارانم شب جمعه مناجات حرم را دوست می دارم امیدعفو می پیچد در این درگاه از عصیانم مرا با صدق وارد کن خدایا "رب ادخلنی" که من افتاده از پا، ناگزیرم، غرق حرمانم مرا پرواز ده تا خود خدایا "رب اخرجنی" به زیر سایه ی شخص کریمی دادی اسکانم زیارت نامه می خوانم به لحن دوستان، آقا غریبان را قریبان کن الا ای مهر تابانم اصول فقه با فقه وِلایی گشت تعبیرت وَلایت در وِلایت بانی بُرنای بنیانم به عبداللهی و عبدالعظیمی ات دخیلم من کشیدم از همه غیر از شما تا دوست دامانم "هنیئا لک" به آن محضرنشینی ها "هنیئا لک" امام غائبم را سیدا ! دیری ست عطشانم تلالوهای خورشید از حضورت آشکارا شد فقیهان را نشانی از حضور یار می دانم فرج نزدیکِ نزدیک است "کمن زارالامام" اینجاست به این درگاه می آیم که سخت از یار پنهانم *** به این خاطر دراینجا روضه ی بی دست می خوانند به دستان بریده پای عهد دوست می مانم دلم تنگ است، یاران کشته یک یک پیش چشم من روم تا علقمه تا تازه گردد عهد و پیمانم حسین و فاطمه بر پیکرم نالان و گریانند چنین جاری ست اشک من به آغاز و به پایانم صدای انتظارِ طفلِ اشک آید، عطشناک ست به این مرثیه من تا روز حشر آئینه گردانم سرشته شد گِلم با اشک و خون دل، بدان"طاهر"! حرم از اشک دارم ملتجای اشک، ایوانم مجیدطاهری ۲۳خرداد۹۹