میلاد امام سجاد(علیه السلام)
وقتی که فروغ ازلی دیدن داشت
انوار خداوند جلی دیدن داشت
با دیدن فرزند عزیزش سجاد
لبخند حسین بن علی دیدن داشت
محبوب حریم حق تعالا آمد
تفسیر گر نور و تجلا آمد
درفصل شکفتنشن سروشی می گفت
سجاده نشین عرش اعلا آمد
سیدهاشم وفایی
﷽
گریه بر امام حسین(علیه السلام)
بدین امیــــد که این گریه را ثــــواب دهند
عجــــب نــــباشد اگر عالمــــی به آب دهند
عجب غمیست که نتوان شنید و اشک نریخت
وگـــر برابر هر قطـــره صـــد عــذاب دهند
زهی شقی که کُشد شــــاه کــــشور دین را
کـــه گوشـــهای به وی از کشوری خراب دهند
به مـــردمی که نه مردیـــست بهر ملـــک ابد
رضــــا بکشتــــن اولاد بوتــــراب دهند
هــــزار قطـــره به هـــر دم فشــــانی ار دانی
که قطره از تو ســـتانند و دُرّ نــــاب دهند
اگر تو را سر ســــوداست بــــــاری آنجا رو
که اختــــر از تو ستــــانند و آفتاب دهند
گرت خلل به یقین نیست گریه کن به حسیــــن
که روز حشـــــر تو را اجر بی حــــساب دهند
به قطـــــرهای که فشــــانی تو را به روز جزا
ز دست ســـاقی کوثــــر شـــراب ناب دهند
ولی به گریه مشو غره و به طاعت کوش
گرت هــــواست که بر گریـــهات ثواب دهند
چو تخم طاعت حق نیست آب دیده چه سود
نخســـــت تخـــــم فشــانند آنگه آب دهند
تو سرکشی و حسین از سر وفا ســر داد
چه ادعــــای وفا میکنی که شرمت باد
#وصال_شیرازی
#شعروسبک_مداحی
#مداحی
#شعر
ایتا👇
http://eitaa.com/sher_sabk_maddahi
تلگرام👇
https://t.me/sher_sabk_maddahi
You:
جلسۀ سی و دو
فضایل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در چهارده وجه:
وجه پنجم:
بعد از پیامبر اکرم(صلیالله علیهوآلهوسلم) زاهدترین مردم، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بود. هرگز طعامی را بطور سیر نخورد و غذا و لباسش از همه سادهتر بود. نانریزههای خشک را میخورد و اجازه نمیداد اهل خانه، آن نانها را به روغن آغشته نماید و کم بود با نان، خورش مصرف نماید و اگر گاهی بود تنها نمک یا سرکه بود. آن حضرت در شب نوزدهم ماه رمضان برای افطار به خانۀ ام کلثوم آمد؛ امکلثوم(سلاماللهعلیها) دو نان و کاسهای شیر و قدری نمک برای ایشان آورد؛ حضرت وقتی نظرش به طعام افتاد به گریه افتاد و فرمود:ای دختر! دو نان و خورش برای من یکجا آوردهای! مگر نمیدانی که من از برادر و پسر عمویم رسول خدا(صلیالله علیهوآلهوسلم) متابعت مینمایم؟ به خدا سوگند که افطار نمیکنم تا یکی از این دو خورش را برداری! سپس امکلثوم(سلاماللهعلیها) کاسۀ شیر را برداشت و آن حضرت با کمی نان و نمک افطار نمود و حمد و ثنای الهی را بجا آورد و به عبادت برخاست. آن حضرت در نامهای به عثمانبن حنیف نوشتهاند:امام شما در دنیا اکتفا کرد به دو لباس کهنه و از طعام خود به دو نان و اگر من میخواستم غذای خود را عسل مصفّا و مغز گندم قرار دهم و لباس خود را از بافتههای حریر و ابریشم کنم ممکن بود؛ ولی هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند و من طعامم چنین باشد و شاید در حجاز یا در یمامه کسی باشد که نان نداشته باشد و شکم سیر بر زمین نگذارد؛ آیا من با شکم سیر بخوابم و در اطراف من شکمهای گرسنه باشد و به من امیرمؤمنان بگویند و با فقرا در سختی روزگار مشارکت نکنم؟ خلق نکردند مرا که پیوسته مثل حیواناتی که همت آنها به خوردن علف صرف میشود مشغول خوردن غذاهای خوب و لذیذ شوم! اگر کسی در خطبهها و سخنان ایشان جستجو نماید کثرت زهد و بیاعتنایی آن جناب را به دنیا خواهد دید.
شیخ مفید روایت کرده که آن حضرت به جهت جنگ با اصحاب جمل در ربذه اقامت فرموده بود و جمعی از حجاج نیز آنجا منتظر ایشان بودند تا برایشان سخن بگوید و آنها از ایشان استفاده نمایند؛ ابن عباس به دنبال حضرت رفت تا ایشان را خبر دهد، مشاهده نمود که حضرت مشغول دوختن کفش بیارزشی بودند، ابن عباس به حضرت گفت: احتیاج ما به اینکه امر ما را اصلاح کنی بیشتر از دوختن این کفش بیارزش است! حضرت وقتی دوختن کفشش تمام شد فرمودند: این جفت کفش مرا قیمت کن؟ ابن عباس گفت قیمتی ندارد، یعنی از کهنگی دیگر قابل قیمت گذاشتن نیست. فرمود: با این همه چقدر ارزش دارد؟گفتم درهمی یا پارۀ درهمی! فرمود: به خدا سوگند که این یک جفت کفش در نزد من بهتر و محبوبتر است از امارت و خلافت شما مگر این که بتوانم اقامه و احقاق حقی کنم یا باطلی را از بین ببرم.
از جمله سخنانی که آن حضرت برای ابن عباس نوشته است این است که الحق باید با آب طلا نوشته شود:
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ قَدْ يَسُرُّهُ دَرْكُ مَا لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ، وَ يَسُوؤُهُ فَوْتُ مَا لَمْ يَكُنْ لِيُدْرِكَهُ؛ فَلْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِكَ وَ لْيَكُنْ أَسَفُكَ عَلَى مَا فَاتَكَ مِنْهَا؛ وَ مَا نِلْتَ مِنْ دُنْيَاكَ فَلَا تُكْثِرْ فیهِ فَرَحاً، وَ مَا فَاتَكَ مِنْهَا فَلَا تَأْسَ عَلَيْهِ جَزَعاً، وَ لْيَكُنْ هَمُّكَ فِيمَا بَعْدَ الْمَوْت.
اما بعد. گاه آدمى را دست يافتن به چيزى كه براى او مقدّر بوده، شادمان مى سازد، و گاه از دست دادن چيزى كه دست يافتن به آن برايش مقدر نبوده است، غمگين مى كند. پس بايد شادمانى تو به چيزى باشد كه براى آخرتت به دست آورده اى، و اندوهت به چيزى باشد كه از آخرتت از دست داده اى. به آنچه از دنيا به دست آورده اى فراوان شادى مكن، و بر آنچه از دنيايت از دست مى دهى، تأسف مخور و زارى منماى. و بايد همۀ همّ تو منحصر به كارهاى پس از مرگ باشد.ص251