علی گلی است که جز خون دل گلاب نداشت
غمش به گلبن تاریخ هم حساب نداشت
جواب گوی ستمدیدگان عالم بود
اگر چه نالۀ مظلومیش جواب نداشت
خزانه دار خدا بود و ثروتی دم مرگ
به غیر چهرۀ از خون سر خضاب نداشت
علی که سلسله بر پای آفتاب انداخت
به پیش اشک یتیمی توان و تاب نداشت
به مرگ بود زکودک به شیر عاشق تر
که تیغ دور سرش بود و التهاب نداشت
علی کسی ست که از روز بدر تا به شب قدر
به کام مرگ فرو رفت و اضطراب نداشت
گشوده گشت کتاب خدا ز فرق علی
پیمبری به جهان اینچنین کتاب نداشت
نماز صبح شب قدر بر ستمکاران
بقدر ریختن خون او ثواب نداشت
بغیر خون سر آن شهید دست عدو
برای شستن محراب کوفه آب نداشت
طلوع فجر، شهادت بده که شست و سه سال
تو سر زدی و علی با تو بود و خواب نداشت
بخاک (میثم) از آن رو نهاد روی که دید
تراب هم پدری غیر بوتراب نداشت
✍حاج غلامرضاسازگار
35.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت قبور مداحان اهل البیت(علیهم السلام) در روز شهادت امیرالمومنین(علیه السلام)
نثار ارواح پرفتوحشان فاتحه و صلوات🤲
قطعه۳۰۱بهشت زهرا(سلام الله علیها)
19.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام)
و قبور مداحان مدفون در این حرم مطهر
25.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت حضرت شیخ صدوق(علیه السلام) درشهرری و قبور مداحان مدفون در این زیارتگاه
غزل وداع با ماه رمضان
دور شد باز هم آن همدم و دمساز از ما
ماند در خاطرهاش آن همه پرواز از ما
رمضان دیده ما را به خدا بینا کرد
اشکها ماند در این ماه پسانداز از ما
نیمهشب دل بکن از بستر و بسیار مگو
دور شد فرصت پیدایی آن راز از ما...
رمضان رفت ولی روزه و قرآن باقیست
چهره کی پوشد این پنجره باز از ما؟
تو اگر قدر بدانی همه شبها قدر است
نگرفتهست خدا فرصت ابراز از ما...
تا نفس هست خدا هست که برکت بدهد
که فقط میطلبد غیرت آغاز از ما
باز هر صبح و شب آفاق پر از جلوه اوست
هر اذان دعوت عشق است به آواز از ما
الوداع ای عطش و گریه و لبخند و سکوت
هر سحر یاد کن آه ای رمضان باز از ما
✍️علی محمد مودب
غزل وداع با ماه رمضان
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت...
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت...
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت
چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به «صائب» ز وداع رمضان رفت
✍️صائب تبریزی