عیدفطر
هنگام شکوه بی کران آمده است
الطاف خدای مهربان آمده است
یک باغ شکوفه ی اجابت جاری ست
تبریک که عیدِ رمضان آمده است
بوی عطر یار دارد عید فطر
جلوه ی دلدار دارد عید فطر
عید ماه عاشقان روزه دار
رنگی از ایثار دارد عید فطر
برتر از دریاست بهر تشنگان
گوهر شهوار دارد عید فطر
روز وصل بی قراران وصال
رازی از دیدار دارد عید فطر
می برد خواب از سر اهل نیاز
دیده ای بیدار دارد عید فطر
در محیط بی غبار بندگی
چشمه ای سرشار دارد عید فطر
باشد او لبریزِ دُرّ معرفت
دستِ گوهربار دارد عید فطر
مصحف توحید را گر بنگری
آیه ها بسیار دارد عید فطر
میهمانان خدا آگه ترند
از خدا آثار دارد عید فطر
بس که پیچیده ست از او بوی وصل
عطر هر گلزار دارد عید فطر
در زیارت از ضریح چشم یار
با خودش زوّار دارد عید فطر
کاروانی دارد و همراه آن
قافله سالار دارد عید فطر
از تجلّیگاه صبح انتظار
محوِ شام تار دارد عید فطر
می برد درد از وجود دردمند
داروی بیمار دارد عید فطر
تا شیاطین را بِراند از زمین
عرصه ی پیکار دارد عید فطر
انتهای جاده ی ماهِ صیام
گلشنی بی خار دارد عید فطر
نَفْس خود را بشکنید ای اهل راز
دشمنی غدّار دارد عید فطر
با تمام مخلصان روزه دار
نازنین رفتار دارد عید فطر
از امید و ، از کرامت های دوست
بر لبش گفتار دارد عید فطر
می دهد بر عاشقان اطعام نور
لطفی از دادار دارد عید فطر
شیوه ای همچون نسیمِ آفتاب
آسمان کردار دارد عید فطر
دسته گلهایی ز جنسِ پرنیان
روی هر دیوار دارد عید فطر
"یاسر" از اشک سعادت گونه اش
لاله گون رخسار دارد عید فطر
oo
محمود تاری "یاسر"
#عید_فطر
#مثنوی
صاحب این عید اهل کبریاست
عیدفطراست و بگو عید خداست
روزپاداش است و" احلی من عسل"
روز مهمانیِ حیّ لم یزل
اوست اهل عفو و اهل مغفرت
بی قرین فرمانروای معرفت
هدیه کرده عید را پروردگار
تا شود در قلب ما فصل بهار
آنچه قرآن خوانده ای جانانه شد
بر وصال جانِ جان، پیمانه شد
از دعا و ذکر و اعمالِ سحر
یافتی طوبا و یک عالم ثمر
هرنفس حتی اگر درخواب بود
گنجهایی عالی و نایاب بود
تا به کوی دوست گردد رهنمون
چونکه گفت انا الیه راجعون
زندگی باشد پس از این زندگی
بعدازاین سختی بیاید سادگی
اشکها بر فرق منشق ریختی
با علی بر قرب حق آویختی
قدرها گشته مقدر در حساب
با دعاهایی که گشته مستجاب
بیست و سوم وقف بر امر فرج
بر رضای حجَت اللهِ حُجَج
مومنانه همدلی ها می رسد
بوی عطر خیرخواهی می دمد
با وجودی که حرم ها بسته است
در دل امید شفا بنشسته است
نذردل حاجات یارغایب است
عیداصلی یک نظر از صاحب است
✍مجیدطاهری
سروده۱۳۹۹
سرود
روزه گشایید عید عبادت شد
گشوده برما باغ سعادت شد
عیدآمدعیدآمد بخت سعید آمد
پاداش روزه چه خوش مهیا شد
بنده ی یکتا غرق تمنا شد
دنیاگلستان شد عالم چراغان شد
برای تعظیم حق به لب تکبیر
سوی خدا رو به شوق و با تغییر
نوای حق بردار چوخواهی اش دیدار
فطریه بر دست و ذکرحق بر لب
غوغا شده دل به یارب و یارب
الله اکبرگو مدح پیمبرگو
ذکرعلی را در رمضان گویی
یادعلی را در رمضان جویی
عبدخداحیدر محبوب ماحیدر
✍مجیدطاهری
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت
یک بیت از قصیدۀ قاآنی
چه زود از دست ما ماه خدا رفت
مه تسبيح و تهليل و دعا رفت
مه احيا مه شب زنده داري
مه روزه مه صدق و صفا رفت
مهي که بود از فيض و سعادت
نفس، تسبيح و خوابِ آن عبادت
*
مه يا نور و يا قدوس و يارب
شبش از روز و روزش بهتر از شب
خوشا آن روزه داران را که دانم
محبت بود در دل، ذکر، بر لب
به خلوتگاه شب اختر فشاندند
کميل و افتتاح و ندبه خواندند
*
سحر بود و مناجات و دعايش
دعاهاي لطيف و دلربايش
خوش آنکو داشت خلوت با خداوند
دريغ از لحظه هاي با صفايش
کجا رفتند شب هاي منيرش
چه شد بوحمزه و جوشن کبيرش
*
چه ماهي ماه حي ذو المنن بود
چه ماهي ذکر حق نقل دهن بود
چه ماهي ماه غفران ماه رحمت
چه ماهي ماه ميلاد حسن بود
چه ماهي دل ز ايمان منجلي بود
علي بود و علي بود و علي بود
*
مه احيا مه مولا علي بود
علي شمع دل و دل با علي بود
تو گويي با علي بوديم تا صبح
چه مي گويم نفس ها يا علي بود
چه شد آواي يارب الکريمش
دعاي يا عليُّ يا عظيمش
*
وفا و عشق و ايمان بود اين ماه
مگو، شيرين تر از جان بود اين ماه
بهشت سبز انس عبد و معبود
بهار ختم قرآن بود اين ماه
فروغ روح از بدرش گرفتيم
شرف از ليله القدرش گرفتيم
*
الا اي دوستان عيد صيام است
چه بنشستيد اين عيد قيام است
طلوع صبحدم را اين روايت
هلالِ ماه، نور اين پيام است
خوشا حال تمام روزه داران
که حسرت شد نصيب روزه خواران
*
ره صدق و صفا پوييد امشب
جمال يار را جوييد امشب
وضو گيريد با عطر بهشتي
به مهدي تهنيت گوييد امشب
خوش آن عيدي که با دلدار باشيم
همه با هم کنار يار باشيم
*
اگر چه عيد فيض و عيد نور است
اگر چه عيد شوق و عيد شور است
اگر چه عيد مجد است و سعادت
تمام عيدها روز ظهور است
بدون يار، گل خار است خار است
گل نرگس اگر آيد بهار است
*
الا اي شمع بزم آشنايي
ندارد بي تو چشمم روشنايي
دلم خون شد دلم خون از جدايي
گلم، باغم، بهارم کي مي آيي
الهي عيدِ بي تو باز گردد
بيا تا عيد ما آغاز گردد
------
با صرفنظر از برخی بندها
✍استاد حاج غلامرضا سازگار
🌸 عید سعید فطر بر عموم مسلمانان مبارک باد
@sher_sabk_maddahi
سالروز تخریب بقیع
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر
پریشان است احوال من از حالی پریشان تر
مزار جانشینیان نبی را بی نشان کردند
و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر
گمان ذره ها خاموشی خورشید بود اما
نفهمیدند بیش از پیش می گردی فروزان تر
ولی می بینم این بدکارها از کار خود روزی
پشیمانند این دنیا و آن دنیا پشیمان تر
دلت آرامگاه پنج جنت آفرین باشد
بهشتی را ندیدم از بهشت تو گلستان تر
تو را قدری نهان است ای زمین خاکی یثرب
ولیکن در وجود خاکی ات قدریست پنهان تر
رسیده زائری بی جان که جان گیرد ز دیدارت
چه می بیند که برمی گردد از پیش تو بی جان تر
تو می باری به حال زائر و زائر به حال تو
تو از دل می شوی ویران تر و دل از تو ویران تر
برایت خواب ها دیدیم روزی آستانت را
بنا خواهیم کرد از طوس هم حتی چراغان تر
#سالروز_تخریب_قبور_ائمه_بقیع
#محمدعلي_بياباني
نقد: در بیت چهارم،《 آن دنیا 》باید اصلاح گردد؛ زیرا نام عالم دیگر را 《دنیا》 نگذاشته اند.
غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع!
خرابههای تو، باغِ بهشتِ ماست، بقیع!
تو هم چو فاطمه در شهر خویش تنهایی
غریبی و، همه کس با تو آشناست، بقیع!
اگر چه روی به کعبه نماز میخوانیم
تو قبله دلِ مایی، خدا گواست، بقیع!
به آن چهار امامی که در بغل داری
برای ما حَرَمت مثل کربلاست بقیع!
به یاد چهار پسر، در کنار چار مزار
هنوز ناله اُمُّ البنین به پاست، بقیع!
علی نگفت، به جان علی قسم، تو بگو
که قبرِ گمشدۀ فاطمه کجاست بقیع؟
هنوز نالۀ زهراست از مدینه بلند
هنوز لرزه بر اندامِ مجتبیست بقیع!
قویترین سندِ غربت علی در تو
عِذار نیلیِ ناموسِ کبریاست، بقیع!
✍حاج غلامرضاسازگار
آتش بزن ای غم تمام پیکرم را
لبریز کن از خون، دل و چشم ترم را
ای آه و ناله راه بغضم را بگیرید
تا پنجۀ بغضی نگیرد حنجرم را
خانه خرابم کرد سیل اشک ، وقتی
کردم نظاره تربت پیغمبرم را
بگذار تا از غربت زهرا بکوبم
بر پنجره های بقیع او سرم را
ای کاش چون پروانه ای در ماتم او
آتش بسوزاند همه بال و پرم را
اینجا چرا گلچین به گل زد تازیانه
این غم شراره زد دل غم پرورم را
هرگز نمی بخشم تو را شهر مدینه
من در کجا جویم مزار مادرم را
آتش مزن بردفتر شعر «وفائی»
ای اشک غم، رنگین نمودی دفترم را
✍سیدهاشم وفایی
ای مدینه جلوگاه کبریا
ای تجلی گاه انوار خدا
ای مدینه ای تو مُشکوی بهشت
عطر خاکت خوشتر از بوی بهشت
ای زمینت لاله زار اهلبیت
ای امین و راز دار اهلبیت
ای حریمت قبله گاه اهل دل
ای نسیمت با رگ جان متصل
ای به گِردَت کعبه ی دل در طواف
خفته در تو اسوه ی شرم و عفاف
در تو خورشید نبوت خفته است
درتو ناموس ولایت خفته است
نقش هستی نقشی از ایوان توست
آب و باد و خاک سرگردان توست
ای گلستان گل و آلاله ها
ای نیستان تمام ناله ها
ای وصیتنامه ی درد علی
نخل هایت دست پرورد علی
ای مدینه جانِ جان ما توئی
آیه های صبر را معنا توئی
ناله های مرتضی در گوش توست
هستی او خفته درآغوش توست
لب گشا از محنت زهرا بگو
از غم و درد علی با ما بگو
فاش کن آن گوهر ناسفته را
راز های گفته و ناگفته را
گر که عمری سخت پابند توام
چون «وفائی» آرزومند توام
✍سید هاشم وفایی