#سرود_مباهله
🌷🌿⚘🌸🍀🌳
مباهله عید سعید آل طاهاست
مباهله نشانِ برتری مولاست
مباهله فخر تشیّع به دو دنیاست
سُرور دلهاست۲
نوای اهل عرش اعلیٰ
ای مظهرِ حیّ تعالیٰ
علی علی یا علی مولا
علی علی یا علی مولا...
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
خَمسهٔ طیّبه به اذن حیّ داور
شدند جلوهٔ حقیقتی مطهّر
وَ اهل نَجران شده اند پای تا سر
مَغلوب و مُضطَر۲
صورتشان ماهِ منیر است
دل به ولایشان اسیر است
مباهله مثل غدیر است
علی علی یا علی مولا
علی علی یا علی مولا
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
یا رب به حقّ پنج تن بر ما عطا کن
ما را مقیم کوی لطف اولیا کن
ما را محبّ اهل بیت مصطفیٰ کن
حاجت روا کن۲
با قلب زار و مبتلایی
مثل شهیدان خدایی
ما را نما کرببلایی
حسین حسین عزیز زهرا...
✍امیرعباسی
¤¤¤¤¤¤¤¤
#شعر_مداحی
#آموزش_مداحی
#شعر_و_سبک_مداحی
#سرود_مباهله
🌷🌿⚘🌸🍀🌳
در همه ارض و سما شادی و هلهله شده
جشن مدح علی و عید مباهله شده
ترانهٔ عشق و وفا یا حیدر
زمزمهٔ عرش خدا یا حیدر
نَفس و وجودِ مصطفی یا حیدر
نور دو چشمانِ زهرا یا حیدر
یا علی مولا یاحیدر...مولا مولا یا مرتضیٰ
حِیرت نَجرانیان از هِیبت آل عبا
بُوَد از مشیّت و اراده و لطف خدا
عید خوشِ اهل یقین مبارک
عزّت و اقتدارِ دین مبارک
شور و سُرورِ بی قرین مبارک
مباهله بر مسلمین مبارک
یا علی مولا یاحیدر...مولا مولا یا مرتضیٰ
به تولّای علی همیشه دل می بازیم
ما به عشق علی و آل علی می نازیم
دست من و دامان تو یا حیدر
چشم من و احسان تو یا حیدر
جرم من و غفران تو یا حیدر
هستی من قربان تو یا حیدر
یا علی مولا یاحیدر ....مولا مولا یا مرتضیٰ
✍امیرعباسی
#شعر_و_سبک_مداحی
#آموزش_مداحی
#شعر_مداحی
#مباهله
#مثنوی
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیسی است
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبان گیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صف آرایی آن چند نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم علی روح محمد باشد
یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
✍سیدحمیدرضابرقعی
○○○○○○○○
#شعر_مداحی
#آموزش_مداحی
#شعر_و_سبک_مداحی
#مباهله