خرّم دلی! که منبع انهار کوثر است
کوثر کجا ز دیدۀ پُر اشک بهتر است؟
نام حسین و کرببلا، هر دو دلربا است
نام علیِ اکبر از آن، دلرباتر است
رفتم به کربلا به سر قبر هر شهید
دیدم که مرقد شهدا، مُشک و عنبر است
هر یک مزار و مرقدشان، چارگوشه داشت
ششگوشه، یک ضریح، در آن هفت کشور است
پرسیدم از کسی سببش را، به گریه گفت:
پایین پای قبر حسین، قبر اکبر است
پایین پای قبر علی اکبر جوان
هفتاد و یک شهید، چو خورشید انوار است
بر دست راست، قبر یکی پیر جلوه کرد
زآن گوشۀ رواق که نزدیکیِ در است
گفتم به خادمی که بگو این مزارِ کیست؟
گفتا: حبیب؛ نور دو چشم مظاهر است
نزدیک نهر علقمه دیدم، یکی شهید
گفتم: چرا جدا ز شهیدان دیگر است؟
گفتا: خموش باش که عبّاس نامدار
منظور او، ادب به جناب برادر است
رفتم به خیمهگاه، شنیدم به گوش دل
آنجا فغانِ زینب مظلومِ اطهر است
رفتم به سوی خیمۀ بیمار کربلا
دیدم که با دو صد غم و محنت، برابر است
شاها! تویی که «ناصر دین» باد چاکرت!
هر صبح و شام، چشم امیدش بدین در است
✍ناصرالدین شاه قاجار
♦️نکته:وزن این مصراع اشکال دارد:پایین پای قبر حسین، قبر اکبر است
💦چشم عُشاق💦
کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عُشّاق تو نازم که دو زمزم دارد
هر کجا ملک خدا هست حسیّنیه تو است
هر که را می نگرم شور محرّم دارد
نه محرّم نه صفر بلکه همه دورۀ سال
کعبه با یاد غمت جامۀ ماتم دارد
روضه خوان تو خدا گریه کن تو آدم
اشک، ارثی ست که ذرّیۀ آدم دارد
نازم آن کشته که تا صبح قیامت زنده است
سلطنت همچو خدا در دل عالم دارد
اشک در ماتم تو بسکه عزیز است حسین
جای در چشم رسولان مکرّم دارد
جگرم زخمی آن کشته که زخم بدنش
هر دم از زخم دگر دارو و مرحم دارد
می کند آتش دریای غضب را خاموش
هر که در دیدۀ خود یک نم از این یم دارد
روز محشر نفروشد به دو صد باغ بهشت
هر که یک میوه ز نخل تر «میثم» دارد
✍️حاج غلامرضاسازگار
شعری زیبا برای حضرت علی اصغر(علیه السلام)
👇👇👇
درپرده ای رباب همیشه خروش کن
خود را گلاب آن گل و آن گل فروش کن
از سایه دور در پی آن آفتاب باش
اما به چهر صبر و شکیبت مزن خراش
همواره در مسیر شهادت عبور کن
هرجا حدیث تیر و گلو را مرور کن
تو هاجر ذبیح حسینی صبور باش
تو مریم مسیح حسینی صبور باش
باید رسول بود قیام امام را
پرچم به دوش گشت پیام امام را
دانم که داغ با دل مادر چه می کند
باران به غنچۀ شده پرپر چه می کند
اصغر که داغش آتش جان و دل همه ست
مهمان محسن است و در آغوش فاطمه ست
غمگین مباش ازین که شهید تو کودک است
طومارها بزرگ ولی مُهر، کوچک است
این فخر بس تو را به بَرِ داور شهید
هم همسر شهیدی و هم مادر شهید
ای اسوۀ وفا شده، ای، بی قرینه، باش
بعد از عروج اصغر خود با سکینه باش
دیگر مگرد از پی آن روی رشک ماه
شش ماهۀ تو نیست دگر پشت خیمه گاه *
اصغر که بود تکّۀ آیینۀ حسین
باشد نشان فتح روی سینۀ حسین
تا چند جَیب صبر و توان پاره می کنی
تا کی دو دست خویش چو گهواره می کنی
+
او را حسین اگر چه نه از بهر جنگ برد
از آه، تیر و از مژه با خود خدنگ برد
در هاله دید ماه ترین است روی او
تیری دوید و بوسه ربود از گلوی او
رسم زمین و جاذبه گم گشته آن زمان
پاشیده خون حنجر او را بر آسمان
بسپرد خون حنجر او را به دست یار
یعنی که ای زمین به امانت نگاه دار
✍️حاج علی انسانی
(علی انسانی-گلاب و گل، ص202)
دلپذیر و گریه دار👇👇
ماهبیت
دلپذیر است در آغوش تو بیدار شدن
در حسینیهی اشک تو گرفتار شدن
با خیالِ حرمت تشنهی دیدار شدن
تکیهدرتکیه بهعشق تو میاندار شدن
دل به دریای غمی تازه و دیرینه زدن
در غمت بر سر و بر صورت و بر سینه زدن
آسمان در غم تو غرق ترنم شده است
خیمه یادآورِ آن کوچه و هیزم شده است
دودمه وردِ زبان همه مردم شده است
(باز هم طفل یتیمی ز حرم گم شده است)
آخرین بار شنیدند که نجوا میکرد
طلب از گمشدهگانِ لب دریا میکرد
کمکم از تشنگی او دل دریا خون شد
از غم اکبر لیلا دوجهان مجنون شد
دشت ماتمزده از خون تنش گلگون شد
کفر اگر نیست بگویید خدا محزون شد
او که بر دست جوانان بنیهاشم بود
موقع بردنش آنروز، عبا لازم بود...
هرکه مجنون بشود خانهی ما خانهی اوست
زینب آن کوهِ صبور است که پروانهی اوست
بارِ اندوهِ جهان است که بر شانهی اوست
(اینحسین کیست کهعالم همه دیوانهی اوست)
شده زیر علمش امنترین جای جهان
هیچکس نیست بهاندازهی زینب نگران
(یارب آن نوگل خندان کهسپردی بهمنش)
بوریا گشت در این غربت صحرا کفنش
جگرم سوخته از کهنگی پیرهنش
جان بهقربان حسین و پسران حسنش
دوش وقت سحر از روضهیقاسم میخواند
روضه آن بود که "حاج اکبر ناظم" میخواند
عاشقم عاشق آن درد که بیدرمان است
آسمان باخبر از تشنگی طفلان است
پس بخوان نوحه از آن داغ که بیپایان است
(امشبی را شه دین در حرمش مهمان است)
ظهر فردا، شود آشوب در این دشت، شروع
ای شب تیره بمان و مکن ای صبح طلوع...
تشنهی علقمه هستیم که دلدار آنجاست
ماهبیتِ غزلِ حیدر کرار آنجاست
ساقیِ تشنهلبان، سید و سالار آنجاست
آه، ای اهل حرم میر و علمدار آنجاست
سالها بر سر این سفره نمکگیر شدیم
ما غلامیم و در خانهی او پیر شدیم...
آه ای قلهی سرسختِ هر اندازه بلند
ای تبرخوردهترین سروِ سرافرازِ بلند
باز هرگز نهراسیده ز پرواز بلند
(چه شد آن دست بلندی که به آواز بلند
دعوی اش بود که من بازوی حیدر دارم)
پدری مثل علی فاتح خیبر دارم.
ای رباب آب در این معرکه نایاب شده
تیر از چله، به یک چلچله پرتاب شده
دل سنگ از غم ششماههی تو آبشده
به روی دست پدر بوده و سیراب شده
نکند حرمله با تیر و کمان آمده است؟
اصغرت از چهزمانی به زبان آمده است؟
حُر که سرمست شد و نعره کشید از شادی
بود بر روی لبانش، چه مبارکبادی
حضرت عشق به او گفت که تا جان دادی
بندهی عشقی و از هر دوجهان آزادی
نینوا بین که عجب شور و نوایی دارد
مطرب عشق عجب کرببلایی دارد
رو به سمت حرم قبله ی حاجات کنید
با قمر ساده و بی پرده ملاقات کنید
به طواف حرم عشق مباهات کنید
آخر روضه به این شکل مناجات کنید
بِنَبی ٍ عَرَبی ٍ وَ رَسول ٍ مَدَنی
وَ اَخیهِ اَسَدُاللهِ مُسَمّا بِعَلیّ
#احمد_علوی
🤲وقتش شده🤲
حسین جان!
وقتش شده که جامۀ دل را رفو کنم
فکری برای این دل بیآبرو کنم
قبل از قدم گذاشتنم در حسینیه
باید به اشک دیده دوباره وضو کنم
در روزهای ماه مُحرم که مَحرمم
حِیف است جز به مَحرم تو گفتگو کنم
هر کس به حاجتی به حضور تو میرسد
من گریه در عزای تو را آرزو کنم
با دستههای سینه زنی می کنم طواف
توحید را به هیئت تو جستجو کنم
من بی اراده رو به حرم میدهم سلام
هر وقت خواستم به خدای تو رو کنم
این اشکهای قیمتی ام را گرفتهام
تا مادرت بیاید و تقدیم او کنم
✍️رضا رسول زاده
این مرثیه با حال مناسب خوانده شود:
👇👇👇
اینجا دوباره مادر تو میخورد زمین
گاهی ز روی نِی، سرِ تو میخورد زمین
گاهی سرِ برادر تو میخورد زمین
فریاد "یا حسینِ" دلم می رود به عرش
تا صورت مطهر تو میخورد زمین
خوشحال میشوند که از خستگی راه
در شهر شام خواهر تو میخورد زمین
محرم نمانده تا که بلندش کند ز خاک
وقتی ز ناقه دختر تو میخورد زمین
با دست خویش بر دهنش مشت میزند
پیش سهساله تا سر تو میخورد زمین
با نالۀ رباب شود هر دلی کباب
هر بار رأس اصغر تو میخورد زمین
اینجا دوباره دست علی بسته میشود
اینجا دوباره مادر تو میخورد زمین
✍️رضا رسول زاده
ذکر خیر تو به هر جا شد و یادت کردیم
دست بر سینه به تو عرض ارادت کردیم
.
پادشاهی جهان حاجت ما نیست حسین
به غلامی در خانه ات عادت کردیم
.
زیر این بیرق پاک تو شبیه شهدا
دم به دم ما طلب جام شهادت کردیم
.
آه محزون چو کشیدیم به غم های شما
طبق فرمایش معصوم عبادت کردیم
.
رحمت محض خداوند تو هستی ارباب
بر در خانه ی تو کسب سعادت کردیم
.
امر فرموده خدا بر غم تو گریه کنیم
ما به دستور عمل از حین ولادت کردیم
✍️رضا رسول زاده
جمال حق ز سر تا پاست عباس
به یکتایی قَسم یکتاست عباس
شب عُشاق را تا صبح محشر
چراغ روشن دلهاست عباس
اگر چه زاده ام البنین است
ولیکن مادرش زهراست عباس
عَلم در دست و مشک آب بر دوش
که هم سردار و هم سقاست عباس
بنازم غیرت و عشق و وفا را
که عطشان بر لب دریاست عباس
هنوز از تشنه کامان شرمگین است
از آن در علقمه تنهاست عباس
نه در دنیا بُوَد باب الحوائج
شفیع خلق در عُقباست عباس
چه باک از شعله های خشم دوزخ
که در محشر پناه ماست عباس
سراسر صحنه های کربلا را
به هر سو بنگری پیداست عباس
خدا داند که از روز ولادت
امام خویش را می خواست عباس
✍حاج غلامرضاسازگار
مرا از کودکی احساس دادند
مرا عادت به بوي ياس دادند
کليد قفل هايم را از اول
به دست حضرت عباس دادند ...
افراشت به کوی عشق، پرچم عباس
در جبهه فشرد پای محکم عباس
بی آب از او گلشن دین شد سیراب
بی دست گرفت دست عالم عباس
✍حاج علی انسانی
حضرت شریفه خاتون سلام الله علیها
* * * * *
سلام بانوی حلّه ، سلام کوثر عترت
سلام نوردل مجتبی،سُلاله ی عصمت
شریفه بنت شرافت کریمه بنت کرامت
طهوره،طاهره،طوبی،تقیّه،طیّبه طینت
طبیبۀ علویّه ، حبیبۀ حسنیّه
نجیبۀ مَدَنیّه ، غریبۀ بحقیقت
...
چه بی کران که گرفتنداز توحاجت خودرا
چه بی شمار، که بیمار ،از تو یافته صحّت
اگرچه سنّ شریف تو بوده یازده ، امّا
به منصب تو بزرگان بَرند غبطه وحسرت
فدای لطف عمیمت، شرف سراست حریمت
گدای دست کریمت،بزرگ وکوچک ملّت
همیشه شامل ما،بوده لطف عام تو امّا
عنایتی کن وبنما نگاه خاص به هيئت
من ارچه لایق دوزخ،تویی شفیعۀ محشر
مگر به یُمن تو ، من را بَرند جانب جنّت
تو یادگار رسولی ، تو افتخار بتولی
تویی عصارۀ قرآن، تویی تجسّم عفّت
...
تویی نشان شریعت،تویی چراغ طریقت
تویی، فدای حقیقت، تویی،نماد فضیلت
تویی، سلیل رسالت ، تویی فدای ولایت
تویی فروغ امامت،تویی نتیجه ی بعثت
اگرکه زینت بیت علی ست، زینب کبری
به خاندان حسن هم تویی شرافت وزینت
تویی شبیه خدیجه،توبرخدیجه نتیجه
طبیبه ی علویّه ، جوان فاطمه سیرت
اگر که لب بگشایی ، برای گفتن آمین
رواشود به دعایت تمام حاجت خلقت
شبانه روز به دل آرزوکنم که به زودی
زیارتت بشود باز، بلکه روزی وقسمت
به این نتیجه رسیدم،که رفتن به زیارت
نه همّت است نه قسمت که هست منّت ودعوت
زیارت توسعادت ، توسّلِ به توعزّت
گدایی ازتوشرافت،زهی ازاین همه ثروت
حرم اگرچه ندارد، زجورو کین پدرتو
زیارت تو بیایم به آن بهانه و نیّت
حریم توست همیشه پراز مُجاور و زائر
ولیک تربت بابت هماره بی کس وخلوت
بدیده هرکه حریم تورابحق شده حیران
ازآن صفاوجلالت، ازآن اُبهّت و وسعت
ولی چرا پدرتو حرم نداشته باشد؟!
مگرکه مزد رسالت ،نبوده مِهرو موَدّت
حریم حُرمت عترت به دست پَست حرامی
فغان ازاین همه ذلّت، فغان ازاین همه غربت
اگر چه کعبه بُوَد قبله ی نماز و عبادت
بقیع ماست ولی قبله گاه غربت وغیرت
اگرچه قوم یهودند،خود عنود ز سابق
گرفته آل سعود از یهود هم بله سبقت
گروه مدّعی بسطِ عدل و قسط کجایند
که ظلم و جور به عترت شده ست حاصل وحدت
...
برادرند همه مؤمنون ، به گفتۀ قرآن
نه این گروه منافق،نه اهل بدعت سنّت
هرآنچه شد به شما از سقیفه ریشه گرفته
به هرجنایت وفتنه شده ست باعث و علّت
هرآنچه ظلم شود تا به رستخیز، از آنجاست
به بانیان سقیفه ، هماره نفرت و لعنت
تو با سکینه و عبداله و رقیّه و قاسم
شُدید همره با کاروان آل نبوّت
...
تودیده ای که عمویت حسین با لب تشنه
بریده شد سر پاکش، به دست کافر امّت
تو دیده ای علی اکبر چگونه رفت به میدان
به خیمه با تن پاره چگونه داشته رجعت
تودیده ای علی اصغرچگونه داشت تلظّی
به شیرخوارۀ تشنه نداد حرمله مهلت
به قلب توچه گذشته درون خیمه چه گشته؟
دمی که سوی وی آمد سه شعبه تیربه سرعت
چو بی وداع سوی آب رفت حضرت سقّا
چرابه خیمه نیامد؟، نکرد بهرچه عودت؟
به زیرسُمّ ستوران چوشدفدا تن قاسم
به زیرپای شترها، تن توهم شده فِدیَت
چه سخت بودبرایت،که بعدداغ عزیزان
زدند بانگ رحیل و نمود راحله رحلت
به روی خارمغیلان،دویده ای به بیابان
به روی ناقۀ عریان،نشسته ای ز خصومت
شکنجه، رنج اسارت،یتیمی وغم یاران
تو را دچار محن کرده است ، به شدّت!
پس ازشهادت یاران،پس ازبلای فراوان
پس ازاسارت وحرمان،پس ازشکستن حُرمت
پس ازخروج زکوفه،درآن مسیر اسیری
به سوی شام چو بردندتان به زجرومشقّت
به روی ناقه نشستی که خاطرات گذشته
مرور خاطر آزردۀ توگشت به رِقّت
چه روزگار خوشی داشتی به شهرمدینه
کنار آل پیمبر به احترام و مسرّت
کجاست آن همه حُرمت،کجاست آن همه حشمت
کجاست آن همه فَرحت،کجاست آن همه عزّت
ولی زکینه ی اعدا، زبغض عترت طاها
زظلم اهل جنایت، زجور اهل حکومت
کنون بلا و مصیبت، کنون عزا و اسارت
کنون فراق وشهادت،کنون شماتت وضربت
به قصدقرب الیَ الله، قتل عام نمودند
همان کسان که زجدّ تو داشتند کدورت
به قاتلان امامت ، به ظالمان به عترت
به منکران ولایت ، هماره لعنت ونفرت
...
اگرچه قصۀ کوفه ز غصه کرد تو را پیر
اگر چه واقعۀ طف،تو را شکست ز دِهشَت