ای سند نجات من ولایت تو یا رضا
صحن نو و عتیق تو کعبه و کربلا رضا
دلم بُود به یاد تو مدینة الرضا رضا
زیارتت به دین من زیارت خدا رضا
تو و کرامتت مرا ز خود مکن جدا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
شهی که خاک طوس از او آمده محترم توئی
مهی که نور میدهد بر عرب و عجم توئی
رؤف اهلبیتی و ولّی ذوالکرم توئی
به مسجدالحرام دل قبله توئی حرم توئی
صفا و مروه میکند با حرمت صفا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
منم که بین طوطیان گرم ترانۀ تواَم
کبوتری شکسته پر در آشیانۀ تواَم
نیازمند گندمی در آستانۀ تواَم
بال زنان دورو برِ نقاره خانۀ تواَم
اگر پرم ز کوی تو بگو پرم کجا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
الا الا ثنای تو، ذکر علی الدّوام من
رؤف من، عطوف من، امید من، امام من
لحظه به لحظه دمبدم، بر حرمت سلام من
به غرفههای مرقدت، خورده گره زمام من
در حرمت گرفتهام ذکر رضا رضا رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
حیات جان پراکَنَد بوی خوش نسیم تو
مادر خلقت آمده سائلۀ قدیم تو
صراط اولیای حق صراط مستقیم تو
دل ز فرشته میبَرَد کبوتر حریم تو
ملک بسوی این حرم آورد التجاء رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
ناز کنم به سلطنت اگر تو را گدا شوم
نه لایقم گدا شوم گدات را فدا شوم
چه میشود قبول تو بخاطر خدا شوم
نه تو ز من جدا شوی نه من ز تو جدا شوم
نه من تو را رها کنم نه تو مرا رها، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
توئی که درد روح را ز فیض تن دوا کنی
عقده ز کار عالمی به یک کرشمه وا کنی
کلیم را عصا دهی مسیح را دعا کنی
چه میشود که یک نظر به قلب سنگ ما کنی
ای که به یک اشاره ات سنگ شود طلا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
ولایت تو دین من نه دین من که دِین، هم
محبتت فروغ دل چراغ هر دو عین، هم
عنایت تو بیشتر ز ظرف عالمین، هم
مقام زائرت فزون ز زائر حسین، هم
رشک برد به زائرت زائر کربلا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
خزان شدم که بخشم ز اشک و خون بهارها
به هر دقیقه عمر خود کشیدم انتظارها
که در طواف مرقدت مرا رسد فشارها
کنم دراز دست خود به عجز و ناله بارها
که پنجهام گره خورد به غرفۀ تو یا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
گلی که شد خزان تو بهار لاله چید از او
دلی که شد از آن تو، فروغ حق دمید از او
کسی که زائر تو شد عطا ز تو امید از او
ز لطف و مرحمت کنی سه بار بازدید از او
تو را سزد تو را سزد تو را چنین عطا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
مرا به مهر خود ببر که با ولات زیستم
به تربتت شتافتم به غربتت گریستم
در آفتاب صحن تو اگر دمی بایستم
به سایۀ بهشت هم نیازمند نیستم
جهنّم است بهر من بهشت بیرضا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
مرا تقرب خداست ولای تو سبب شده
مدح تو و ثنای تو دعای روز و شب شده
هر نفسی که میزنم سلسلةالذهب شده
کبوتر تو از ازل به ذکر تو ادب شده
زبان من که باز شد تو را، زدم صدا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
توئی توئی که چون خدا نظر به بنده میکنی
توئی که جان مرده را دوباره زنده میکنی
تو شام تیره را سحر ز فیض خنده میکنی
تو نقش شیر پرده را شیر درنده میکنی
تو مور خسته را دهی بال و پر هُما، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
✍️حاج غلامرضاسازگار
مسیح می دمد از تربت مطهر من
فضای طوس نه، عالم بود معطر من
فرشتگان همه زُوّار زائرین منند
بهشت گشته بهشت از بهشت منظر من
منم عزیز دل فاطمه امام رضا
که خلق کرده خدا خلق را به خاطر من
عجیب نیست اگر زائری که قبر مرا
به بر گرفته بگیرد قرار در بر من
هزار موسی عمران به سجده افتادند
در این حریم به خاک مسیح پرور من
دلی که زائر من می شود مزار من است
خوشا دلی که شد این جا مزار دیگر من
شکسته ای که صدا می زند مرا از دور
جواب می شنود بارها ز داور من
ز هر دری که شود زائرم به من وارد
درست چهره به چهره بود برابر من
من آفتاب خدایم جهان در آغوشم
شما حضور من و عالم است محضر من
کتاب منقبتم را تمام نتوان کرد
اگر شوند همه انس و جان ثناگر من
کسی که زائر من گشت دوستش دارم
روا بود که خطابش کنم برادر من
الا تمام خراسانیان پاک سرشت
خجسته باد شما را طواف مقبر من
فرشتگان چو کبوتر به دورتان گردد
به شرط آن که بگردید دور زائر من
به زائرین من اینک نصیحتی است مرا
که احترام بگیرید از مجاور من
اگر به مرقد من نیز دستتان نرسید
زنید بوسه به قم بر مزار خواهر من
هزار حیف که قدر مرا ندانستند
که بود هر نفس من غم مکرر من
هزار بار عدو مخفیانه کشت مرا
خدای نگذرد از قاتل ستمگر من
شرار زهر مرا در دل آتشی افروخت
که آب گشت همه عضو عضو پیکر من
چو شخص مار گزیده به خویش پیچیدم
خدا گواست چه آورد زهر بر سر من
میان حجره زدم دست و پا غریبانه
جواد بود و من و لحظه های آخر من
دو دست خویش گشود و گرفت اشک مرا
فتاد تا که نگاهش به دیدۀ تر من
زنان شهر خراسان گریستند همه
زدند بر سر و بر سینه جای مادر من
به روز حشر نسوزد جحیم "میثم" را
که بوده با سخن و سوز خویش یاور من
✍️حاج غلامرضاسازگار
کوثر اشک من از ساغر و پیمانۀ توست
دل آتشزدهام، شمع عزاخانۀ تـوست
جگر سوخته، خاکستر پروانۀ تـوست
شعلههای دلم از آه غریبـانۀ تـوست
ای تـراب قـدم زائـر کویت گِل من
وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من
****
درد جان را تو طبیبی تو طبیبی تو طبیب
بزم دل را تو حبیبی تو حبیبی تو حبیب
بی تولّای تو دل را نه قرار و نه شکیب
تو غریب الغربایی و همه خلق، غریب
نه خراسان که سماوات و زمین حائر توست
دور و نزدیک ندارد، دل ما زائر توست
****
ای قبـول غـم تـو گریـۀ ناقـابل ما
آتش عشق تو در روز جزا حاصل ما
مایـه از خاک خراسان تو دارد گِل ما
ما نبودیم که میسوخت به یادت دل ما
سالها آتش غم شمع صفت آبت کـرد
زهر در سینه شراری شد و بی تابت کرد
****
تو به خلقت پدری و تو به زهرا پسری
مثـل جد و پدرت از همه مظلومتری
تـو جگـر پارۀ پیغمبر و پاره جگری
بلکه بیتابتر از بسملِ بیبال و پری
میزبان تو شد ای جان جهان قاتل تو
کس ندانست ندانست چه شد با دل تو
****
تـو کـه سـر تـا بـه قدم آینۀ توحیدی
به چه تقصیر چو بسمل به زمین غلطیدی
مرگ را دور سرت لحظه به لحظه دیدی
همچنـان مـار گزیده به خودت پیچیدی
که گمان داشت که با آن غم پیوستۀ تو
قتلگاه تو شـود حجـرۀ در بستـه تو؟
****
«بابی انت و امی» که چـه آمد به سرت
داغ معصومۀ مظلومه به جان زد شررت
تو زدی بال و پر و کـرد تماشا پسرت
بس که بر شمس رُخت ریخت ستاره قمرت
شـرر آه بـر آمـد ز نهـادت مــولا
صورتت شسته شد از اشک جوادت مولا
****
طایر روح غریبانه پرید از بدنت
قاتلت اشک فشان بود به تشییع تنت
خبر از غربت تن داشت فقط پیرهنت
کرد با خون جگر دست جوادت کفنت
چوب تابوت تو بر شانۀ جان همه بود
جای معصومۀ تو اشک فشان فاطمه بود
****
بانـوان چشم ز مهریـۀ خود پوشیدند
دور تابوت تو پـروانه صفت گردیدند
اشکها بود که بـر غربت تو باریدند
لاله از خون جگر بر سر راهت چیدند
مردها مثل زنان شیونشان برپا بود
دور تابوت تو ذکر همه یا زهرا بود
****
ای خدا سوختم از گریه، دل از کف دادم
کاش میسوخت فلک از شرر فریادم
کاش مـیداد غـم شـام بـلا بـر بادم
یاد خاکستر و سنگ لب بـام افتـادم
پای تابوت رضا چنگ و نی و دف نزدند
همه سیلی زده بر صورت خود، کف نزدند
****
دور تابوت تو بر چهره اگر چنگ زدند
لیک پای سر جد تو همه چنگ زدند
دور تابوت تو ناله ز دل تنگ زدند
دور زینب همه از چار طرف سنگ زدند
تا شرار از جگر و ناله ز دل برخیزد
اشک «میثم» به تو و جد غریبت ریزد
✍️حاج غلامرضاسازگار
گریز شهادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
#رباعی
در گلبن وحی رکن دین افتاده
یا شهپر جبریل امین افتاده
ای خاتم انبیا به فریاد برس
قرآن علی روی زمین افتاده
گریز شهادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
#رباعی
از شعلۀ نار، گل به احمد دادند
بر بانوی وحی، تحفه بی حد دادند
ضرب لگد و غلاف تیغ و سیلی
اجریست که بر آل محمد دادند
گریز شهادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
#رباعی
کی بود گمان به فتنه دامن بزنند
آتش به سرای حی ذوالمن بزنند
ای اهل مدینه از شما می پرسم
کی دیده سه نامرد به یک زن بزنند
شهادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
شور _ زمینه به سبک : یک لحظه تو خیمه هام
بر پا شور محشرِ
جبرائیل نوحه گرِ
ملک الموت اومده پشت درِ
(واویلا علی النبی)
زهرا در عزا نشست
رکن مرتضی شکست
رحمت اللعالمین چشاشو بست
(واویلا علی النبی)
زهرا بر سر میزنه
ناله هاش این سخنه
این که رو به قبله شد جان منه
(واویلا علی النبی)
رو قلب ما غم نزار
غربت به عالم نزار
چشم مهربونتو رو هم نزار
(واویلا علی النبی)
من به ماتم اسیرم
دست به پهلو میگیرم
بخدا بدون بابام میمیرم
(واویلا علی النبی)
من گریونم همیشه
قلبم غرقِ آتیشه
بی بابا صورت من کبود میشه
(واویلا علی النبی)
غم گرفته آینه ات
بی صفا شد مدینه ات
چشماتو وا کن حسینه رو سینه ات
(واویلا علی النبی)
نوحه خون ، بی قراری
جای اشک خون میباری
روضه ی الشمرُ جالِسًُ داری
(واویلا علی النبی)
ارتباط با شاعر :
@Meysam_Momeninejad
لینک کانال :
@meysammomeninejad
#زمینه
۲۸#_صفر
#پیامبر_ص
قُلْ لِلْمُغَيَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى
إِنْ كُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِي وَ نِدَائِيَا ۱
مَا ذَا عَلَى مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ أَحْمَدٍ
أَنْ لَا يَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِيَا ۲
رفتی و هر شب چَشمم، بعد از تو شد پر باران
رفتی و شد این خانه، بعد از تو بیتالاحزان
رفتی و بعد از تو که بوسیدم مزارت را
از چشم من افتاده حتی عطر گل بابا
میمیرد از دلتنگی و هجران تو زهرا
«عَلیکَ مِنّی السَّلام، یا رَحمَةً لِلأنام»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قَدْ كُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ
لَا أَخْشَ مِنْ ضَيْمٍ وَ كَانَ حِماً لِيَا ۳
فَالْيَوْمَ أَخْشَعُ لِلذَّلِيلِ وَ أَتَّقِي
ضَيْمِي وَ أَدْفَعُ ظَالِمِي بِرِدَائِيَا ۴
در سایهسارت بودم، آسوده از هر ماتم
رفتی و شد بعد از تو، هر روز من شام غم
بیتو بهشتِ تو اسیر شعلهها میشد
بعد از تو بین کوچهها اَجرَت اَدا میشد
سهم ذوی القربی غم و درد و بلا میشد
«عَلیکَ مِنّی السّلام، یا رَحمَةً لِلأنام»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبٌ لَوْ أَنَّهَا
صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا ۵
فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَكَ مُؤْنِسِي
وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِيكَ وِشَاحِيَا ۶
خورشید من بودی و، رفتی به سوی مغرب
بعد از تو دلخونم از، نامردمان یثرب
روزی در اینجا حرمتی آل پیمبر داشت
آمد هر آنکس که به قلبش بغض حیدر داشت
با تازیانه سوی این خانه قدم برداشت
«عَلیکَ مِنّی السّلام، یا رَحمَةً لِلأنام»
✍یوسف رحیمی
منبع:شعر هیات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. به غائبی که زیر طبقات خاک پنهان است بگو: آیا صدای ناله و فریاد مرا میشنوی؟
۲. چه پروا آن را که خاک مزار احمد(صلیاللهعلیهوآله) را بوییده، در تمام زندگی هیچ عطری را نبوید.
۳. من در سایۀ حمایت محمد(صلیاللهعلیهوآله) به سر میبردم و از هیچ دشمنی و کینهای واهمه نداشتم و او حامی من بود.
۴. اما امروز ناچار به تحمل فرومایگان شدهام و از اینکه حقم غصب شود، بازداری میکنم و ظالم را با ردای خود خواهم راند.
۵ . مصیبتهایی بر من باریدن گرفت که اگر بر روزها میبارید، روزها چون شب تار میشد.
۶ . بعد از تو حزن و اندوه را همدم خود و اشک را اسلحۀ خود قرار خواهم داد.