●نوحهی شهادت●
بسترم در _ آفتاب و _ آفتابی _ در حجابم
من چگونه _ آب نوشم؟ _ آب آبت _ کرده آبم
ای حسین من! کجایی؟
دیدن زینب نیایی؟!
از جدایی سوختم من
ای امان از این جدایی!
☆ای حسینم ~~~ نور عینم☆
🥀🥀🥀🥀🥀
گر چه امشب _ تکدرخت _ آرزویم _ زد شکوفه
کی رود از _ خاطر من _ خاطرات _ شام و کوفه؟
گوشهی ویرانه رفتم
مجلس بیگانه رفتم
شمع بزم عشق بودم
لیک بی پروانه رفتم
☆ای حسینم ~~~ نور عینم☆
🥀🥀🥀🥀🥀
ای از اوّل _ دلبر من! _ لحظههای _ آخر آمد
دیده بگشا _ کن تماشا _ ای برادر! _ خواهر آمد
عاقبت دردم دوا شد
حاجت زینب روا شد
نینوا چون یادم آمد
سینه چون نی در نوا شد
☆ای حسینم ~~~ نور عینم☆
شاعر:جوادهاشمی
نوحه حضرت زینب سلام الله علیها خطاب به امام عصر عج
یا امام زمان سیدی سرت سلامت
گریه کن در غم زینب و رنج اسارت
کمر آسمان از غم خمیده
همچو زینب کسی ماتم ندیده
سیدی سیدی آجرک الله......
یا امام زمان قلب آسمان شکسته
عمه ات رفته در شام و کوفه دست بسته
تا ابد چشم ما گردیده خونبار
عصمت حق کجا و کوچه بازار
سیدی..... .......
یا امام زمان الامان از قاضریه
چه کشید عمه ات روی تل زینبیه
هستی اش همچو بسمل زد پرو بال
فاطمه آمده میان گودال
سیدی........
#شهادت_حضرت_زینب_س
#زینب_کبری_س
نوحه زینب کبری سلام الله علیها
کوه صبرم ای خدا غم مکرر دیده ام
پهلوی بشکسته و جسم بی سر دیده ام
آمده جان بر لبم
زینبم من زینبم
بین دریایی زخون غوطه ور شد نوح من
تازیانه شاهد پیکر مجروح من
آمده.....
زینبم......
ای برادر دیدنی است اشک چشم خواهرت
بین خون بوسیده ام پاره پاره حنجرت
آمده.....
زینبم....
دست بسته یا اخا رفته ام شام خراب
من کجا بازار شام من کجا بزم شراب
آمده....
زینبم......
#شهادت_حضرت_زینب_س
#زینب_کبری_س
شهادت زینب کبری سلام الله علیها
واحد _ زمینه
ملائک ز نجوای تو نوحه خوان
به صورت زنند از غمت حوریان
اسیری تو داغ صاحب زمان (2)
مولاتی یا زینب سلام علیک
شده اشک دیده چراغ شبت
به قربان چشمان پر کوکبت
تو روح نمازی که گفته حسین
دعا کن مرا در نماز شبت
مولاتی.......
فلک چه بلای عظیم آفرید
خدایا چه بر روز زینب رسید
رود دخت زهرا به بازار شام
رود دخت حیدر به بزم یزید
مولاتی....
به اشکت بخندند اگر شامیان
اگر تازیانه زند ساربان
تو ای دختر عصمت این داغ توست
که زینب کجا جمع نامحرمان
مولاتی.......
#شهادت_حضرت_زینب_س
#زینب_کبری_س
حضرت زینب سلام الله علیها
(زمزمه شور )
خواهر تو اسیر شد به دست عدو
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ
بعد رفتنت ای آبروی حرم
پای شمرو سنان وا شده به سوی حرم
سید الشهدا سید الشهدا
سید الشهدا یا مقطع الاعضا
بعد تو شده باز راه بسته ی آب
خیمه ها همه گفتند امان ز قلب رباب
ای هلال من از روی نیزه ببین
روی ناقه ی عریان نشسته پرده نشین
سید الشهدا....
(أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ،
سلام بر آن کسى که پرده حُرمتش دریده شد)زیارت ناحیه
#خروج_ازکربلا
#شور_امام_حسین
شاعر:محمدعلی مردانی
موضوع
حضرت زینب علیهاالسلام
کاروان اُسرا
گونه:مرثیه
قالب شعررباعی
................
وزن:مفعول مفاعیل مفاعیلن فع (رباعی)
..........
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
تا قامت دین خم نشود، روح نماز،
با قامت خم، نشسته میخواند نماز
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
«زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست»
سر خَم نکرده پیش کسی جز خدای تو
قرآن بخوان اگرچه تو را سنگ میزنند
دین خدا نفس بکشد با صدای تو
زینب نفس نمیکشد ای نفس مطمئن
یک لحظه در هوای کسی جز هوای تو
تو سربلند بر سرِ نیزه بخوان، بدان
زینب هم ایستاده بمیرد برای تو...
✍️محسن عرب خالقی
هر چند نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به باشکوهی زینب، ندیدهایم
ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی!
نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی!
پیوندِ عقل روشن و بیداریِ دل است
شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است
قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند
وقتی عقیلةالعرب از عشق، دم زند
زینب به بند، بندگی یار میکند
گیراست زلفِ یار و گرفتار میکند
از چشمِ یار، قامت دلدار، دیدنی است
نام حسین، از لب زینب، شنیدنی است
آن شیرزن که زینت شیر خدا شود
باید امیر قافلۀ کربلا شود
از خطبه، لرزه بر در و دیوار دیدهاید؟
غرش، به سبک حیدر کرّار دیدهاید؟
زن دیدهاید از همۀ شهر، مردتر؟
از هر چه مردِ عشق، بیابان نوردتر؟
زن دیدهاید در سخنش، برق ذوالفقار؟
بر ذوالجناحِ غیرت و آزادگی سوار؟
زن دیدهاید اسوۀ هر مرد و زن شود؟
زن دیدهاید مثل علی بتشکن شود؟
شد پیشِ حق، دلیلِ مباهات اهل بَیت
وقتی که نور چشم علی، گفت: «ما رَاَیت...»
با «ما رَاَیت...»، بندگیاش را تمام کرد
حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد
«از هر چه بگذری، سخنِ دوست خوشتر است»
این دخترت، علی! چه قَدَر، شکل مادر است!
هر بار، تا صدا زدهای نام زینبت
انگار نام دیگر زهراست، بر لبت
زینب، طلوع دیگری از نور فاطمه ست
یک جلوه، از حقیقتِ مستور فاطمه ست
آن زهرهای که چادرِ زهراست بر سرش
ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش
چون حیدر است، شرحِ طناب و اسیریاش
چون فاطمه ست، یک شبه، جریان پیریاش
روزی که دل، مجاورِ بانوی عشق بود
حس کرد، قبر فاطمه هم در دمشق بود
#قاسم_صرافان