eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
618 عکس
156 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
«فاش می‌گویم و از گفتۀ خود دلشادم» من غلام علی‌ام از دو جهان آزادم من از آن روز که نام علی آمد به لبم «هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم» بِعلیٍ بِعلیٍ بِعلیٍ بعلی «چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم» وسط معرکه شمشیر که می‌گردانی «زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم» لحظۀ مرگ به چشمم اثری از غم نیست «آری از بس که به دیدار عزیزت شادم» بعد ایوان نجف هرچه که در عالم بود «به هوای سر کوی تو برفت از یادم» گریه‌ام را بنگر رزق نجف را بنویس «ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم» ✍️محمد میرزایی‌بازرگانی
رباعی ماه رمضان دیده به ما دوخته است ماهی که چراغ رحمت افروخته است یک شب «شب قدر» است در این ماه، ولی جبرانِ هزار فرصت سوخته است ———————————————— آن روز که بر شیشۀ دل، سنگ زدند بر دامن لاله، داغ‌ها چنگ زدند تا قدرِ شبِ قدر بماند، آن را با خونِ شهادت علی، رنگ زدند محمدجواد غفورزاده
کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید توان دیدن اشک یتیم در من نیست نثار خرمن جان علی، شرر نکنید اگرچه قاتل من سخت کرده بی‌مهری به چشم خشم، به مهمان من نظر نکنید اگرچه بال و پر کودکان کوفه شکست شما چو مرغ، سر خود به زیر پر نکنید از آن خرابه که شب‌ها گذر گه من بود بدون سفرۀ خرما و نان گذر نکنید به پیرمرد جذامی سلام من ببرید ولی ز مرگ من او را شما خبر نکنید ز کوچه‌ای که گرفتند راهِ‌ مادرتان تمام عمر، شما هم چو من گذر نکنید ✍️علی انسانی
ناله كن اى دل به عزاى على گریه كن اى دیده براى على كعبه ز كف داده چو مولود خویش گشته سیه‌پوش عزاى على عمر على عمرۀ مقبوله بود هر قدمش سعى و صفاى على دیدۀ زمزم كه پر از اشک شد یاد كند، زمزمه‌‏هاى على تیغ شهادت سر او را شكافت كوفه بُوَد، كوه مناى على عالم امكان شده پر غلغله چون شده خاموش صداى على منبر و محراب كشد انتظار تا كه زند بوسه به پاى على ماه دگر در دل شب نشنود صوت مناجات و دعاى على آه كه محروم شد امشب دگر چشم یتیمان ز لقاى على مانده تهى سفرۀ بیچارگان منتظر نان و غذاى على واى امیر دو سرا كشته شد خانۀ غم گشته، سراى على پیش حسین و حسن و زینبین خون چكد از فرق هماى على خواهی اگر ملک دو عالم «حسان» از دل و جان باش گداى على شاعر: حبیب چایچیان
رباعی با نام تو عشق، سرمدی خواهد شد دل‌ها همه خالی از بدی خواهد شد هر غنچه که بر تو می‌فرستد صلوات یک روز گل محمدی خواهد شد ———————————— با نور علی دل به سیاهی ندهم جز او به ولایتی گواهی ندهم بر درگه مرتضی گدایی عشق است آن را به هزار پادشاهی ندهم شاعر: هادی فردوسی
( علیه السلام )زبان حال و گریز به ( سلام الله علیها ) بابا، از این زمین دلم گرفته كه بابامو ازم گرفته دنیا رو موج غم گرفته، بابا بابا ، هر دختری عشقش باباشه عاشق حرفا و صداشه میخواد كه بی بابا نباشه ، بابا چشام داره می باره اما به روت می خندم با چه دلی می دونی زخم تو رو می بندم بمون پیشم كه با تو به سینه غم نمیاد چی كار كنم باباجون ، زخم توهم نمیاد _________________________ بابا، آروم نداره این دل من از وقتی گفته اُم اِیمَن از بی حیاییای دشمن بابا، بگو دروغِ اینكه اینجا ما رو میارن چون اسیرا دروغِ حرفِ نون و خرما بابا نگو درسته كه دل رومیدن آزار بابا نگو كه راسته قِصه ی كوچه بازار نگو یه روز می بینم سنگ بارونِ سرا رو نگو یه روز می بینم غارت مَعجرا رو ... ؟؟؟ ‍┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
شب دیدار دلبر است امشب عصر غوغای محشر است امشب مثل آن روز در مدینه ولی مرتضی بین بستر است امشب مثل آن روز سورۀ یاسین روی لبهای مادر است امشب درد سر درد سر شد و مولا دردش از ضربۀ در است امشب گریه دارد صداش می لرزد شیر حق دست و پاش می لرزد آنکه ایجاد را مکان می داد به ابد تا ابد زمان میداد آنکه با خنده اش هر ازگاهی جان تازه به آسمان می داد آنکه هر رزو کار می کرد و شب به دست یتیم نان می داد هر که پرسید حال او ز طبیب در جوابش سری تکان می داد گفت باز زادۀ ولی الله که وصیت کند وصی الله مرتضی بسته چشمهایش را بغض بسته ره صدایش را گریه می کرد بی صدا اما می شنید آه بچه هایش را یاد آن دم که پیش مادر خود طفل گم کرد دست و پایش را تا که زینب ز بغض دق نکند خود رها کرد های هایش را فاتح بدر و خیبر و گریه ساقی حوض کوثر و گریه . . . الا ای چاه یارم را گرفتند گلم باغم بهارم را گرفتند به که گویم با ضرب غلافی همه دار و ندارم را گرفتند . . . کنج حجره نشسته است خلیل نوح و موسی ، مسیح و اسماعیل آدم و خضر رفته تا دم مرگ لب نهاده به صور اسرافیل مرده از غصه قابض الارواح مرهم آورده است میکاییل سر مولا به دامن احمد پر شالش به دست جبراییل همۀ کائنات اینجایند همه در انتظار زهرایند می رسد از ورای عرش ندا فاطمه آید ایهاالنجبا هودجی روی دوش حورالعین با جلالت رسید از بالا شد زمان نزول اجلال حضرت نور حضرت زهرا ام عیسی گرفته بازویش تا رسد پای بستر مولا مرتضی تا نظر به زهرا کرد زخم کهنه دوباره سر وا کرد زخم مخفی به زیر خاکستر زخم آن ضربه ای که خورد به سر زخم آن غصه ای که زهرایش به علی هم نگفت تا آخر زخم آن ضربه ای که از اثرش گوشوار افتاد در معبر زخم ضرب غلاف بر بازو زخم دیوار و میخ و شعلۀ در فاطمه آمده به امدادش زخم شمشیر رفت از یادش . . . زجا برخیز ای ابرو شکسته نشسته در برت پهلو شکسته . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا