مرثیه آتش زدن خانۀ امام صادق(علیه السلام)
منصور به حاكم خود در مكه و مدينه به نام «حسن بن زيد» پيام داد كه خانه امام صادق(عليه السلام) را بسوزان»
حاكم، اين دستور را اجرا كرد، و به خانه امام صادق(عليه السلام) آتش افكند به طورى كه شعله هاى آن به در خانه و راهرو آن رسيد.
امام صادق(عليه السلام) بيرون آمد و به درون آتش رفت و در حالى كه در ميان آتش قدم مى زد، مى فرمود:
انا بن اعراق الثرى انا بن ابراهيم خليل الله:
«من پسر ريشه هاى زمين هستم، من پسر ابراهيم خليل(عليه السلام) مى باشم.»(1)
يعنى همان گونه كه ابراهيم خليل الله(عليه السلام) جدم(2) در آتش نمرودى نسوخت، من هم به اذن خدا نمى سوزم و همان گونه كه لقب جدم اسماعيل (اعراق الثرى) است يعنى فرزندان او مانند رگ و ريشه درخت در اطراف زمين پراكنده اند، ونابود نمى شوند، ما هم نابود نمى شويم.
يكى از شيعيان مى گويد: يك روز بعد از آتش زدن خانه امام صادق(عليه السلام) در مدينه به محضرش رفتم، ديدم بسيار غمگين است، و اشك از ديدگانش بر صورتش مى ريخت، عرض كردم: «چرا ناراحت و گريان هستى؟»
فرمود: «وقتى كه روز قبل آتش در دالان خانه ام زبانه كشيد، با اينكه من در خانه بودم، ديدم بانوان خانه ، شيون زنان براى حفظ جان خود از آتش، از اين سو به آن سو مى دوند، به ياد ترس و هراس اهل بيت جدم امام حسين (عليه السلام) افتادم كه در روز عاشورا، دشمن به خيمه هاى آنها هجوم كرد، در حالى كه منادى دشمن فرياد مى زد، خانه ظالمان را بسوزانيد.»(1)
يعنى ياد اين خاطره جانسوز مرا غمگين و ناراحت نموده است، نگران خودم نيست، نگران آن همه ستمهاى هستم كه يزيديان به اهل بيت مظلوم حسين(عليه السلام) وارد ساختند.
--------------------------------------------------------------------------
1-اصول كافى، ج 1، ص 473.
2-ابراهيم(عليه السلام) جد سى ام پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بوده است.
منبع:سایت آیت الله شاهرودی http://www.shahroudi.net
http://www.shahroudi.net/client/farsi/monasebatha/emamsadeg.php
کتاب چهارده اختر تابناک(کتابخانه الکترونیکی)
نوحۀ بسیار عالی شهادت امام صادق(علیه السلام)
به سائلیِ کویت،کِی گردد این دل لایق
تو حُجّتُ الّلهی و،مُصحفِ حَیّ و ناطق
مولا امامِ صادق...
ای بَحر لطف و رحمت،خورشیدِ روزِ محشر
ای یوسف زهرا و سُلالهٔ پیغمبر
مولا امامِ صادق...
عِلم تو تا روز حشر،بَقا به مکتب داده
ای دلِ مشتاقانت،به عشق تو دلداده
مولا امامِ صادق...
هر که مُحِبَّت باشد،ای نورِ چَشم زهرا
باید رَوَد در راهِ،صِدق و خُلوص و تقویٰ
مولا امامِ صادق...
هر که مُحِبَّت باشد،ای جلوهٔ ذوالجلال
باید کند مُراعات،رَسمِ حرام و حلال
مولا امامِ صادق...
هر که مُحِبَّت باشد،شَوَد به عالَم خوشبخت
رِزقش شود طاعات و،نمازِ اوّلِ وقت
مولا امامِ صادق...
کلام تو نور است و،کارِ تو لطف و احسان
اهمّیتْ بر نماز،پیامِ تو بر یاران
مولا امامِ صادق...
سوزد دلم از داغت،ای نورِ قدر و کوثر
به زَهرِ ظلم و کینه،شدی تو پاره جگر
مولا امامِ صادق...
هدایتِ این امّت،داغِ دلِ زارت شد
شدی شهیدِ دین و، زهرا عزادارت شد
مولا امامِ صادق...
کَفَن به جِسمت کردند،ای نورِ حیّ اعلا
گریان بُوَد چشمانم،زِ داغ کرببلا
حسین اباعبدالله...
غریب کرببلا که بر خدا دل داده
بی کفن و غرقِ خون،به قتلگَه افتاده
حسین اباعبدالله...
شاعر:امیرعباسی
غزل مرثيه شهادت امام صادق(ع)
گفتم خلیل زاده ام آتش عقب کشید
دستى به روى شانه من با ادب کشید
لعنت بر آنکه آتش از او با حیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید
با آنکه در مقابل خانه مرا زدند
همسایه اى ندید و کتک ها به شب کشید
اینجا میان روز زمین خورد مادرم
رویش عباى خویش امیر عرب کشید
شهر مدینه شهر زمین خورده ها شده
سجاده را ز پاى من آن بى نسب کشید
در کربلا زمانه ي غارت، غلام شمر
در خیمه ها رداى تنى غرق تب کشید
شبهاى جمعه مادر ما داد میزند
گیسو گرفت قاتل و سر را عقب کشید
بازار کوفه گریه کنان عمه جان ما
از دست بچه ها همه نان و رطب کشید
صحبت ز شام و هلهله ها مى کُشد مرا
آن لحظه اى که کار به بزم طرب کشید
می خواست داد عمه ما را در آورد
آتش به قلب سوخته آن بى ادب کشید
اول شراب خورد و به سر یک نگاه کرد
با خنده چوب دستى خود روى لب کشید
یک سرخ مو بلند شد از ما کنیز خواست
ترسید دخترى و خودش را عقب کشید
قاسم نعمتی
مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) با گریز به سیدالشهدا(علیه السلام)
زهی شرف که درون حرم به امر خدا
به جای دست خدا بر نهاد پا حیدر
همان علی که نبی بارها به شأنش گفت
منم مدینۀ علم و علی مراست چو در
همان علی که نبی راست بن عم و داماد
همان علی که خدا راست مُظهَرِ مَظهَر
همان علی که به جز ذات پاک ختم رسل
طفیل هستی اویند ماسوا یکسر
همان علی که بود زامر حق به روز جزا
جحیم و جنت در لطف و قهر او مضمر
همان علی که به امر شریف بارخدای
به عهد مهد ز دَم تا به دُم درید اژدر
همان علی که به روز دغا به راه خدا
نمود در بر شمشیر و تیر سینه سپر
گریز👇👇
روا نبود که شمر لعین به کرب و بلا
نهد به حنجر پاک حسین او خنجر
روا نبود که در آفتاب گرم حسین
لب از عطش شودش خشک و دیده از خون تر
به خاک خفته چسان دید قامت قاسم
به خون طپیده چرا دید پیکر اکبر
جهان به آب شود غرقه تشنه چون جان داد
شهی که آب روان ارث بودش از مادر
الا چه بود سبب از چه رو چرا به چه جرم
چه بود جرم و خطا ، کین جفا شدش کیفر
به فرقهای که از ایشان چنین خطا سر زد
مدام لعن خدا باد تا صف محشر
✍️میرزا یحیی مدرس اصفهانی
(بخشی از یک قصیده)
#مسمط
#مدح_و_مرثیه
#امام_صادق_علیه_السلام
ای صداقت تا قیامت بنده ای از بندگانت
ای کرامت سائلی از سائلان آستانت
ای علوم انبیا و اولیا زیر زبانت
ای اساتید جهان پیوسته مرهون بیانت
ای سلام حقّ به آباء تو و بر خاندانت
جان جان عالمی تو ای فدای جسم و جانت
کیستی تو کیستی تو، وجه ربُّ العالمینی
نور داور، روی قرآن، روح ایمان، رکن دینی
چشم حقّ در کلّ عالم دست حقّ در آستینی
صادق آل نبی فرزند ختم المرسلینی
هم زعیم راستانی هم امام راستینی
راستی خیزد فروغ راستی از داستانت
علم و دانش با بیان جان فزایت جان گرفته
صدق از نام امام صادقت عنوان گرفته
جنّ و انست در توسل دست بر دامان گرفته
هر که گیرد دامنت را دامن قرآن گرفته
پیش تر از بودن تو حقّ زما پیمان گرفته
تا بگیریم از تو فرمان، ای به فرمان انس و جانت!
ای کمال دین که دین کامل شده در مکتب تو
با خدا هر روز تو، هر لحظۀ تو هر شب تو
مهر، زانوی ادب بنهاده نزد کوکب تو
عیسی مریم زند گل بوسه بر لعل لب تو
موسی عمران اسیر ذکر یارب یارب تو
انبیا و اولیا دل دادۀ نطق و بیانت
داشتی در سایۀ کرسیِّ دَرست بی شماره
هم مفضّل، هم ابان، هم ابن نعمان، هم زُراره
نام تو پاینده تر گردیده بعد از یک هزاره
کلّ دانش از چراغ تابناکت یک شراره
آسمانی ها مطیع حضرتت با یک اشاره
چون زمینی ها گدای صبح و شام آستانت
کیستی تو ای هزاران حاتم طایی فقیرت
روی هر شیخ کبیری جانب طفل صغیرت
مرغِ روحِ رهروان علم تا محشر اسیرت
سربلندان خاکسار و سرفرازان سر به زیرت
اهل دل را می دهد چشم بصیرت، بو بصیرت
ابن حیّان ها مفضّل ها گلی از بوستانت
آسمانی ها زمین بوسان ایوان جلالت
لاله ای چون شیخ طوسی غنچه کرده از نهالت
مجلسی ها پای بند مجلس قال و مقالت
ابن شهر آشوب ها گُم گشتۀ شهر کمالت
سرکشان با ادّعای علم و دانش پایمالت
عالمان دهر محکوم کلاس امتحانت
نخل سر سبز کهنسال امامت کیست جز تو
خالق بخشنده را دست کرامت کیست جز تو
پیش سیل فتنه کوه راست قامت کیست جز تو
اسوۀ ایمان و صبر و استقامت کیست جز تو
صادق آل محمّد تا قیامت کیست جز تو
ای صداقت پای بند و دست بوس خاندانت
ای نهان در سینه ی نورانی ات دریای غمها
زخم ها بر سینۀ مجروحت از تیر المها
دیده از منصور دون در کثرت پیری ستم ها
عاجزند از وصف غم هایت زبان ها و قلم ها
با وجود آنکه دیدند از تو اعجاز و کرم ها
شعله افکندند از زهر ستم بر جسم و جانت
ای عزیز جان که شد پامال عمری عزّت تو
نسل آدم تا ابد مرهون علم و حکمت تو
اشک مهدی ریخته هر شب به روی تربت تو
ای بقیع بی چراغ تو کتاب غربت تو
ای عیان تا صبح محشر درد و رنج و محنت تو
هم ز قبر بی چراغت هم زقدر بی نشانت
کاش بودم خاک زیر پای زوّار بقیعت
کاش بودم زائری در پشت دیوار بقیعت
کاش سوزم چون چراغی در شب تار بقیعت
کاش می گشتم چو مرغی دور گلزار بقیعت
کاش می شد قسمتم هر سال دیدار بقیعت
کاش قلبم بود چاه درد و غم های نهانت
سال ها در سینه بودی حبس، درد و سوز و آهت
سال ها می ریخت چون باران خون اشک از نگاهت
بارها بردند جسم خسته سوی قتلگاهت
گرد ره بنشست بر رخسار زیباتر ز ماهت
نیمه شب آزارها آمد به جان، در بین راهت
رفت از کف بارها و بارها تاب و توانت
بس که دیدی ظلم و بیداد و ستم از خصم غافل
لحظه لحظه آب گشتی سوختی چون شمع محفل
نیمه های شب تو را بردند سوی قصر قاتل
سر برهنه، دست بسته، پای خسته، راه مشکل
بس که با یاد غمت دریای آتش داشت در دل
شعر «میثم» شعله شد سر زد زقلب شیعیانت
✍️حاج غلامرضا سازگار
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
پیرمردی که حضرت جبریل
زائر غربت نگاهش بود
کوچه ها را همین که طی میکرد
صد فرشته کنار راهش بود
با ارادت تمامی ارکان
پیش پایش خشوع میکردند
بر قد و قامت کهن سالی
آسمان ها رکوع میکردند
نفس قدسی پُر اعجازش
مایه ی اعتبار عیسا بود
جانماز ِ فرشته بارانش
افتخار تبار عیسی بود
حرف هایش برادر قرآن
سخنش بوی انما میداد
از همان مال فاطمی ِخودش
خرجی راه کربلا میداد
در و دیوار خانه ی آقا
وقف مرثیه های عاشوراست
بخدا خانه نیست این خانه
این حسینیه ی بنی الزهراست
این حسینیه ایست که مردم
از حضورش ستاره میگیرند
هر شب جمعه بین این خانه
روضه ی شیر خواره میگیرند
از سر بی کسی و بی یاری
در و دیوار خانه یارش شد
بهر غم های مادرش آنقدر
گریه کرد عاقبت دچارش شد
آی مردم دویدن آقا
از نفس های خسته اش پیداست
آی مردم شکستگی دلش
از صدای شکسته اش پیداست
خوب شد شب شد و تو را بردند
دور تا دور شهر گرداندند
خوب شد در شلوغی این شهر
کوچه کوچه تو را نچرخاندند
**
گریه کردی و زیر لب گفتی
این تو و ریسمان و این سر من
آه ، پیراهنم شده خاکی
آه ، افتاده است پیکر من
شاعر:علی اکبر لطیفیان
مرثیۀ امام صادق(علیه السلام)
وزن عروضی:مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن
ای خوشه ای ز خرمن فیضت تمام علم
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
تو وارث کمال و جلال محمدی
مصداق صدق و صادق آل محمدی
صورت نهاده یوسف زهرا به خاک تو
گرید هماره بر جگر چاک چاک تو
جرمت چه بود ای پسر فاطمه ، چرا
منصور کشت از ره کین بارها تو را
مانند شمع، آب تنت را هماره کرد
قلب تو را ز زهر جفا پاره پاره کرد
شاعر:حاج غلامرضا سازگار