غزل مرثيه شهادت امام صادق(ع)
گفتم خلیل زاده ام آتش عقب کشید
دستى به روى شانه من با ادب کشید
لعنت بر آنکه آتش از او با حیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید
با آنکه در مقابل خانه مرا زدند
همسایه اى ندید و کتک ها به شب کشید
اینجا میان روز زمین خورد مادرم
رویش عباى خویش امیر عرب کشید
شهر مدینه شهر زمین خورده ها شده
سجاده را ز پاى من آن بى نسب کشید
در کربلا زمانه ي غارت، غلام شمر
در خیمه ها رداى تنى غرق تب کشید
شبهاى جمعه مادر ما داد میزند
گیسو گرفت قاتل و سر را عقب کشید
بازار کوفه گریه کنان عمه جان ما
از دست بچه ها همه نان و رطب کشید
صحبت ز شام و هلهله ها مى کُشد مرا
آن لحظه اى که کار به بزم طرب کشید
می خواست داد عمه ما را در آورد
آتش به قلب سوخته آن بى ادب کشید
اول شراب خورد و به سر یک نگاه کرد
با خنده چوب دستى خود روى لب کشید
یک سرخ مو بلند شد از ما کنیز خواست
ترسید دخترى و خودش را عقب کشید
قاسم نعمتی
مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) با گریز به سیدالشهدا(علیه السلام)
زهی شرف که درون حرم به امر خدا
به جای دست خدا بر نهاد پا حیدر
همان علی که نبی بارها به شأنش گفت
منم مدینۀ علم و علی مراست چو در
همان علی که نبی راست بن عم و داماد
همان علی که خدا راست مُظهَرِ مَظهَر
همان علی که به جز ذات پاک ختم رسل
طفیل هستی اویند ماسوا یکسر
همان علی که بود زامر حق به روز جزا
جحیم و جنت در لطف و قهر او مضمر
همان علی که به امر شریف بارخدای
به عهد مهد ز دَم تا به دُم درید اژدر
همان علی که به روز دغا به راه خدا
نمود در بر شمشیر و تیر سینه سپر
گریز👇👇
روا نبود که شمر لعین به کرب و بلا
نهد به حنجر پاک حسین او خنجر
روا نبود که در آفتاب گرم حسین
لب از عطش شودش خشک و دیده از خون تر
به خاک خفته چسان دید قامت قاسم
به خون طپیده چرا دید پیکر اکبر
جهان به آب شود غرقه تشنه چون جان داد
شهی که آب روان ارث بودش از مادر
الا چه بود سبب از چه رو چرا به چه جرم
چه بود جرم و خطا ، کین جفا شدش کیفر
به فرقهای که از ایشان چنین خطا سر زد
مدام لعن خدا باد تا صف محشر
✍️میرزا یحیی مدرس اصفهانی
(بخشی از یک قصیده)
#مسمط
#مدح_و_مرثیه
#امام_صادق_علیه_السلام
ای صداقت تا قیامت بنده ای از بندگانت
ای کرامت سائلی از سائلان آستانت
ای علوم انبیا و اولیا زیر زبانت
ای اساتید جهان پیوسته مرهون بیانت
ای سلام حقّ به آباء تو و بر خاندانت
جان جان عالمی تو ای فدای جسم و جانت
کیستی تو کیستی تو، وجه ربُّ العالمینی
نور داور، روی قرآن، روح ایمان، رکن دینی
چشم حقّ در کلّ عالم دست حقّ در آستینی
صادق آل نبی فرزند ختم المرسلینی
هم زعیم راستانی هم امام راستینی
راستی خیزد فروغ راستی از داستانت
علم و دانش با بیان جان فزایت جان گرفته
صدق از نام امام صادقت عنوان گرفته
جنّ و انست در توسل دست بر دامان گرفته
هر که گیرد دامنت را دامن قرآن گرفته
پیش تر از بودن تو حقّ زما پیمان گرفته
تا بگیریم از تو فرمان، ای به فرمان انس و جانت!
ای کمال دین که دین کامل شده در مکتب تو
با خدا هر روز تو، هر لحظۀ تو هر شب تو
مهر، زانوی ادب بنهاده نزد کوکب تو
عیسی مریم زند گل بوسه بر لعل لب تو
موسی عمران اسیر ذکر یارب یارب تو
انبیا و اولیا دل دادۀ نطق و بیانت
داشتی در سایۀ کرسیِّ دَرست بی شماره
هم مفضّل، هم ابان، هم ابن نعمان، هم زُراره
نام تو پاینده تر گردیده بعد از یک هزاره
کلّ دانش از چراغ تابناکت یک شراره
آسمانی ها مطیع حضرتت با یک اشاره
چون زمینی ها گدای صبح و شام آستانت
کیستی تو ای هزاران حاتم طایی فقیرت
روی هر شیخ کبیری جانب طفل صغیرت
مرغِ روحِ رهروان علم تا محشر اسیرت
سربلندان خاکسار و سرفرازان سر به زیرت
اهل دل را می دهد چشم بصیرت، بو بصیرت
ابن حیّان ها مفضّل ها گلی از بوستانت
آسمانی ها زمین بوسان ایوان جلالت
لاله ای چون شیخ طوسی غنچه کرده از نهالت
مجلسی ها پای بند مجلس قال و مقالت
ابن شهر آشوب ها گُم گشتۀ شهر کمالت
سرکشان با ادّعای علم و دانش پایمالت
عالمان دهر محکوم کلاس امتحانت
نخل سر سبز کهنسال امامت کیست جز تو
خالق بخشنده را دست کرامت کیست جز تو
پیش سیل فتنه کوه راست قامت کیست جز تو
اسوۀ ایمان و صبر و استقامت کیست جز تو
صادق آل محمّد تا قیامت کیست جز تو
ای صداقت پای بند و دست بوس خاندانت
ای نهان در سینه ی نورانی ات دریای غمها
زخم ها بر سینۀ مجروحت از تیر المها
دیده از منصور دون در کثرت پیری ستم ها
عاجزند از وصف غم هایت زبان ها و قلم ها
با وجود آنکه دیدند از تو اعجاز و کرم ها
شعله افکندند از زهر ستم بر جسم و جانت
ای عزیز جان که شد پامال عمری عزّت تو
نسل آدم تا ابد مرهون علم و حکمت تو
اشک مهدی ریخته هر شب به روی تربت تو
ای بقیع بی چراغ تو کتاب غربت تو
ای عیان تا صبح محشر درد و رنج و محنت تو
هم ز قبر بی چراغت هم زقدر بی نشانت
کاش بودم خاک زیر پای زوّار بقیعت
کاش بودم زائری در پشت دیوار بقیعت
کاش سوزم چون چراغی در شب تار بقیعت
کاش می گشتم چو مرغی دور گلزار بقیعت
کاش می شد قسمتم هر سال دیدار بقیعت
کاش قلبم بود چاه درد و غم های نهانت
سال ها در سینه بودی حبس، درد و سوز و آهت
سال ها می ریخت چون باران خون اشک از نگاهت
بارها بردند جسم خسته سوی قتلگاهت
گرد ره بنشست بر رخسار زیباتر ز ماهت
نیمه شب آزارها آمد به جان، در بین راهت
رفت از کف بارها و بارها تاب و توانت
بس که دیدی ظلم و بیداد و ستم از خصم غافل
لحظه لحظه آب گشتی سوختی چون شمع محفل
نیمه های شب تو را بردند سوی قصر قاتل
سر برهنه، دست بسته، پای خسته، راه مشکل
بس که با یاد غمت دریای آتش داشت در دل
شعر «میثم» شعله شد سر زد زقلب شیعیانت
✍️حاج غلامرضا سازگار
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
پیرمردی که حضرت جبریل
زائر غربت نگاهش بود
کوچه ها را همین که طی میکرد
صد فرشته کنار راهش بود
با ارادت تمامی ارکان
پیش پایش خشوع میکردند
بر قد و قامت کهن سالی
آسمان ها رکوع میکردند
نفس قدسی پُر اعجازش
مایه ی اعتبار عیسا بود
جانماز ِ فرشته بارانش
افتخار تبار عیسی بود
حرف هایش برادر قرآن
سخنش بوی انما میداد
از همان مال فاطمی ِخودش
خرجی راه کربلا میداد
در و دیوار خانه ی آقا
وقف مرثیه های عاشوراست
بخدا خانه نیست این خانه
این حسینیه ی بنی الزهراست
این حسینیه ایست که مردم
از حضورش ستاره میگیرند
هر شب جمعه بین این خانه
روضه ی شیر خواره میگیرند
از سر بی کسی و بی یاری
در و دیوار خانه یارش شد
بهر غم های مادرش آنقدر
گریه کرد عاقبت دچارش شد
آی مردم دویدن آقا
از نفس های خسته اش پیداست
آی مردم شکستگی دلش
از صدای شکسته اش پیداست
خوب شد شب شد و تو را بردند
دور تا دور شهر گرداندند
خوب شد در شلوغی این شهر
کوچه کوچه تو را نچرخاندند
**
گریه کردی و زیر لب گفتی
این تو و ریسمان و این سر من
آه ، پیراهنم شده خاکی
آه ، افتاده است پیکر من
شاعر:علی اکبر لطیفیان
مرثیۀ امام صادق(علیه السلام)
وزن عروضی:مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن
ای خوشه ای ز خرمن فیضت تمام علم
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
تو وارث کمال و جلال محمدی
مصداق صدق و صادق آل محمدی
صورت نهاده یوسف زهرا به خاک تو
گرید هماره بر جگر چاک چاک تو
جرمت چه بود ای پسر فاطمه ، چرا
منصور کشت از ره کین بارها تو را
مانند شمع، آب تنت را هماره کرد
قلب تو را ز زهر جفا پاره پاره کرد
شاعر:حاج غلامرضا سازگار
امام صادق(علیه السلام)
وزن عروضی:مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن
داور مدارِ شیعه رود سوی داورش
آتش زده است زهر سراپای پیکرش
آن زهر گوشت های بدن آب کرده است
چیزی نمانده از بدن او به جز سرش
عمری غریب بود ولی وقت احتضار
اهل و عیال او همه اطراف بسترش
میکرد اگر که لب تر و میگفت تشنه ام
بودند جام آب به کف در برابرش
سوزم به تشنه ای که به ظهری در آفتاب
یک نم نداد آب کسی غیر خنجرش
شاعر:علی انسانی
مدح و مرثیۀ امام صادق (علیه السلام)
وزن عروضی:فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ای چراغ دانشت گیتی فروز
تا قیامت پیشتاز علم روز
آفرینش را کتاب ناطقی
اهل بینش را امام صادقی
این شعار ما به هر بام و دریست
اهل عالم مذهب ما جعفریست
همچنان نخلی کزو ریزند برگ
داد آزارت عدو تا پای مرگ
پیش چشم مصطفی خصم پلید
تا سه نوبت تیغ بر رویت کشید
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
#نوحه
امام صادق(علیه السلام)
سبک حاج اکبر ناظم
----------
شیخُ الْائمه گشته مسموم کین
مدینه شد با غم و محنت قرین
سینه ها در نواست
مدینه کربلاست
ماتمسرا شد بیت صادق
شد کشته آن قرآن ناطق
بقیة الله ، آجرک الله
شهر مدینه شهر ماتم شده
بار دگر ماه مُحرّم شده
دل به غم مبتلاست
مدینه نینواست
شد قلب عالمی پریشان
موسی بن جعفر گشته نالان
بقیة الله ، آجرک الله
یارب تویی شاهد که ظالمانه
آورده هجمه دشمنش به خانه
زد شرر بر دلش
بر دل و محفلش
آتش گرفته خانه ی او
بام و در کاشانه ی او
بقیة الله ، آجرک الله
آن که بُوَد عزّت و جاهش رفیع
شد پیکرش نهان به خاک بقیع
دل شده سوی او
زائر کوی او
ماییم گَرد تربت او
گریه کُنان غربت او
بقیة الله ، آجرک الله .....
**
#سبک_حاج_اکبر_ناظم
✍حاج_محمود_تاری «یاسر»
.