#رئیسی
#شهدای_خدمت
خُدّام رضا سوی خدا بال کشند
با بال شهادت به رضا بال کشند
رفتند به دل سد بزنند از دل، تا
نیرو بشود به ماورا بال کشند
✍مجیدطاهری
https://eitaa.com/joinchat/3851813558C9b3f122bc2
#وداع
#گریه
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فُرقَت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
✍️سعدی
#وداع
#گریه
#هجران
سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم
برای حضرت جانان وداع جان کردم
چو اعتماد ندیدم درین دیار غرور
چو عقل کل سفر ملک جاودان کردم
مکان خاک فروغی نداشت چندانی
ز روی خاک توجه بلامکان کردم
چو راستان سخن راستان ادا کردم
هزار نعره زدم، رو بر آستان کردم
قدم کمان شد در انتظار روز وصال
بآرزوی تو این تیر را کمان کردم
✍️قاسم انوار
(چند بیت از یک غزل)
#وداع
#گریه
#هجران
مرا چه قُرب که در انتظار روی تو باشم
همین تمام که بر رهگذار کوی تو باشم
مرا چه حدّ رسیدن بدان وصال همایون
همین بس است که دائم به جست و جوی تو باشم
کنون که جعد سر زلف تو به چنگ نیامد
روا بود که سراسیمه تر ز موی تو باشم
زبان مدام ز یاد لب تو شهد نثارست
مگر به وقت شهادت به گفت و گوی تو باشم
در آن نفس که کند جان وداع قالب خاکی
هنوز با دل پر خون در آرزوی تو باشم
چو چشم «ابن حسام» از نظر به مرگ ببندند
به چشم دل نگران همچنان به سوی تو باشم
✍️ابن حسام خوسفی
باحذف یک بیت
#رباعی
فریاد که آن یار پسندیده برفت
ناکرده وداعِ ما و نادیده برفت
دل را به که آرام دهم، مسکین من
کآرام دل و روشنیِ دیده برفت
✍️ابن حسام خوسفی
چو محمل بسته بر عزم سفر جانان برون آید
به همراهی ِ او صد کاروان ِ جان برون آید
ندارد هیچ کس تاب وداع او بگوییدش
که بر بیچارگان رحمی کند پنهان برون آید
مبند آن ماه گو محمل که می گریند صد بی دل
نشاید کاروانی را که در باران برون آید
چو گریم بر گرفتارانِ دل ، سیل بلا گردد
مرا هر قطره خون کز دیدۀ گریان برون آید
ز سینه با خیالش رفت جان آری گه رفتن
خوش است از صاحب خانه که با مهمان برون آید
منِ بی دل چو از شوق خط و رخسار او میرم
ز خاکم جای سبزه لاله و ریحان برون آید
نداند جز فغان جامی زبانش چون جرس گویی
برای آن بُود کز وی همین افغان برون آید
✍️جامی
در روز جدایی، غم دلسوز وداع
وان آتشِ هجرِ شعله افروز وداع
صد غصۀ مهلکِ غم اندوز وداع
نابود نمودند مرا روز وداع
✍️امیرعلیشیرنوایی
یارم وداع کرد و ز آغوش میرود
نام وداع می برم و هوش میرود
زان خونِ دل ز دیده روانست کز نظر
آن نورسیده سرو قباپوش میرود
بی دوست دیک سینۀ غم جوش میزند
وین خون دیده بر رخ از آن دوش میرود
مشکل حکایتی است که رنجد ز ناله یار
وزناله کار عاشق خاموش میرود
(اهلی) ز جور یار غباری شد و هنوز
دنبال آن سوار قباپوش میرود
✍️اهلی شیرازی
باحذف چند بیت
#سید_ابراهیم_رئیسی
دست او در آسمان دست شهادت را گرفت
بال در بال شهادت مزد خدمت را گرفت
از سر شب هی خبر می آمد از پرواز او
رفته رفته این خبر رنگ حقیقت را گرفت
میتوانست او نباشد در میان کوه و دشت
آسمان اما صدایش کرد، دعوت را گرفت
کار کرد و کار کرد و کار کرد و کار کرد
این دویدنها مسیر بی نهایت را گرفت
از علی بن ابی طالب (ع) نشان مِهر را
از حسین بن علی (ع) مُهر سیادت را گرفت
او دلش تنگ امام مهربان خویش بود
در شب میلاد او اذن زیارت را گرفت
✍️محمدرسولی
در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم
ای صاحب جود و کرامت سید ابراهیم
ما را خبر از خویش بی خود کرده اما تو
اما تو راحت باش راحت سید ابراهیم
تو شاد از دیدار با ما مردم دلتنگ
ما خسته از دنیای غربت سید ابراهیم
از ابتدا هم تو شهید زنده ای بودی
سهم تو شد آخر شهادت سید ابراهیم
دیدار با تو بار دیگر آرزوی ماست
دیدار ما روز قیامت سید ابراهیم
✍علیرضاقزوه
«خیال میکنم این بغض ناگهان شعر است
همین یقین فروخفته در گمان شعر است
همین که اشک مرا و تو را درآوردهاست
همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است
همین که میرود از دست شهر، دست به دست
همین شقایق بینام و بینشان شعر است»
✍سعید بیابانکی
با عناد و ناجوانمردی و با تحریم ما
دشمنت هرگز نخواهد دید ترس و بیم ما
«تا شهادت با ولایت» راه و رسم کوثریست
مادر سادات فرمود این روش تعلیم ما
زخم بر زخم است آری، داغ بر داغ است آه
آری اما عاقبت غم میشود تسلیم ما
میرسد مردی که بار آسمان بر دوش اوست
میکند دنیا بهاری جاودان تقدیم ما
روز میلاد علی موسی الرضا جان سالهاست
روز پرواز کبوتر بوده در تقویم ما
در میان کوههای کشورت آسودهای
آه، ابراهیم، ابراهیم، ابراهیم ما
✍نغمه مستشارنظامی
عطر نفس پاک شهیدان بودی
تو معنی واقعی انسان بودی
تا آخر عمر شانه بر شانه دوست
دلداده خورشید خراسان بودی
✍ایرج قنبری
کوچ سیمرغ غمِ مانده به پیشانی ماست
قوتِ غم غالب این چند صباح دلهاست...
ما همان قصه پر غصه صبریم ولی
درد این بار گلوگیرتر و باز عزاست
کاش میشد که بُت این خبر سنگین را
میشکستی به حضورت و زمان برمیگشت...
چشمها منتظر و باورمان رو به فریب
منتظر تا که بگویند: «رئیسی برگشت!»...
آری این بار خدا رأی بزرگی به تو داد
انتخابش شدی و واسطه ات آقا بود...
عید میلاد کریمش شد و آماده شدی
فرصتی بهتر از این روز برای تو نبود...
مرگ پیش تو حقیر است خودت می دانی...
جگر شیر و سفر، عشقِ تو بردوش گرفت
«آسمان بار امانت نتوانست کشید»
کوه این بار تو را سخت در آغوش گرفت...
✍سیده کوثر حسینی
هرچه صدا کردیم: "ابراهیم! "
اسم تو حتی برنگشت از کوه
آنقدر روحت بیقراری کرد
جسم تو حتی برنگشت از کوه
اردیبهشت اردیجهنم شد
هر صفحهی تقویم را سوزاند
این بار آتش سرد شد اما
وقتی که ابراهیم را سوزاند
گشتیم دنبال پر و بالت
گفتند دیگر وا نخواهد شد
جز بالگرد سوخته چیزی
پیدا نشد، پیدا نخواهد شد
تو کوه دردی بودی و رفتی
ای کوه درد! ای کاش برگردی
آن بالگرد ای کاش برگردد
با بالگرد ای کاش برگردی
چشم انتظار دیدنت گشتند
حتی شهیدان خدایی هم
آن سو "بهشتی" بیقرار تو
آن سوتر انگاری "رجایی" هم
این ملت دردآشنا، دیروز
در شادی و غم انتخابت کرد
ای انتخاب مردم ایران!
حالا خدا هم انتخابت کرد
✍رضا یزدانی