رباعی مباهله
شعر از مه و مهرِ شبشکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت
تا خاطرهٔ مباهله گم نشود
پیوسته سخن سخن سخن باید گفت
———-
آیات چو آفتاب از خاور نور
نازل شده بر سینهٔ پیغمبر نور
ابناء و نساء و اَنفُس اَقدَس حق
یعنی حسنین و علی و کوثر نور
————-
آن پنج وجود صاحب عصمت حق
یعنی همه عصارهٔ خلقت حق
کردند فنا بنای اُسقفبازی
با هیمنهٔ شگفت و با هیبت حق
—————
مهری که به شأنش آمد از حق لولاک
روشن شده از جلوهٔ رویش افلاک
با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد
تا ریشهٔ تثلیث برآرد از خاک
————
فرمانده جنگ، مصطفی بود آنروز
سردار سپاه، مرتضی بود آنروز
لشکر حسنین و فاطمه پشتیبان
در عرصه، سلاحشان دعا بود آنروز
————
آنروز نه سنگ و چوب و نه سنگر بود
نه نیزهٔ جان شکار و نه خنجر بود
پیروزی پنج تن به اهل نجران
از باور بالندهٔ بارآور بود
———-
با ذکر علیالدوام،آن پنج نفر
کردند به پا قیام، آن پنج نفر
با باور خود به مشرکین حجت را
کردند به حق تمام، آن پنج نفر
—————
فرمود نبی: علی ولی الله است
خورشید ولایت و دلیل راه است
زهرا است دل من و حسن دلبندم
عشق است حسین و عشق حق دلخواه است
——————
مهر آمد و پشت شب بیداد شکست
اندیشه تثلیثی شیاد شکست
هنگام مباهله ز اعجاز رسول
هم اُسقف و هم صلیب فولاد شکست
—————
اُسقف که گل روی محمد را دید
افتاد صلیبش از کف و جامه درید
گفتا که به حق و راستی در انجیل
حق کرده وجود اَقدَسَت را تأیید
————-
تنها نه که بر مسیح ترفند زدیم
بر گریه خلق خسته لبخند زدیم
ای ختم رسل ببخش ما را که دگر
دل را به ولایت تو پیوند زدیم
————
با آنکه گرفتار تَوَهُّم هستیم
در پیچ و خم خیال خود گم هستیم
از عاقبت مباهله میترسیم
کوتاه سخن، اهل تفاهم هستیم
—————
پیش تو صلیب را شکستن عشق است
بر خاک، به درگهت نشستن عشق است
زُنار بلند عقل خود را با صِدق
بر رشتۀ دامن تو بستن عشق است
————-
با اهل جدل مجادله باید کرد
با تیغ زبان مقابله باید کرد
بر منطق وحی سر اگر نسپردند
بیچون و چرا مباهله باید کرد
✍️احد دهبزرگی
غزل مباهله
گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
محمد، اهلبیتش را به همراه خودش آورد
که رو در رو ببینند اهل نجران، اهل ایمان را
کسانی را به همراه خودش آورد پیغمبر
که بر هم میزند یک ذکرشان رؤیای شیطان را..
چه در این خاندان میدید آیا اسقف نجران؟
که وقتی دیدشان از دور، خالی کرد میدان را
هر آنکس شک به حقانیت این پنج تن دارد
بخواند آیهای از آیههای «آل عمران» را
✍️محمدحسین ملکیان
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
محمد آمد و اهل کساء را آورد
ورقورق کتب کفر، برگ باطله شد
محمد آمد و با پنج پاسخ محکم
جوابگوی هزاران هزار مسأله شد
چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟
که بین راه پشیمان از این معامله شد
خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد
و حرف آخر او آیۀ مباهله شد
✍️محمدحسین ملکیان
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
از آن لبخند در لبخند، از، آن لطفِ بیپایان
از آن احساسِ بیاندازه نفرین برنمیآمد
غرض نفرین نبوده مطمئن باشید ای مردم
برای چند نصرانی که پیغمبر نمیآمد
برای چند نصرانی اگر مقصود نفرین بود
یقیناً حجتی بالاتر از قنبر نمیآمد...
بدون هیچ حرفی میروم پشت همان در که
میان شعلهاش جز دود و خاکستر نمیآمد
یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود
و الا غاصبی با شعله پشت در نمیآمد
میان خانه زینب چشم بر در، منتظر مانده
ولی از کوچههای بیکسی مادر نمیآمد
بدون هیچ حرفی میروم در بین گودالی
که سویش جز سنان و نیزه و خنجر نمیآمد...
یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود
و الا ساربان دنبال انگشتر نمیآمد
✍️سیدابوالفضل مبارز
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیساست
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبانگیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صفآرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم، علی روح محمد باشد
یکتنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
✍️سیدحمیدرضا برقعی
#مباهله
سید ابن طاووس فرموده است:
من پس از زیارت امام زمان ، حضرت مهدی (عج) در روز جمعه به این شعر تمثل میجویم و به آن حضرت اشاره کرده، میگویم:
نَزِيلُكَ حَيْثُ مَا اتَّجَهَتْ رِكَابِي
وَضَيْفُكَ حَيْثُ كُنْتُ مِنَ الْبِلادِ
ترجمه:
بر تو نازل مىشوم هرکجا که راحلهام روى آورد و مرا وارد نماید
و میهمان تو هستم در هرکجا که باشم از شهرها
🌹روز شهادت #میثم_تمّار🌹
#یاامیرالمومنین
نیست از این ذکر بهتر یا امیرالمومنین
گفته است الله اکبر یا امیرالمومنین
حسبی الله است هر صبح و مسا بر روی لب
هست اما بنده پرور یا امیرالمومنین
قاب قوسین است و نزدیک است تا وصل خدا
هست بر کام پیمبر یا امیرالمومنین
گنج بود این هدیه اهدا گشت در روز غدیر
برهمه اذکار سرور یا امیرالمومنین
هرکه در هرجاست گر خواهد رسد بر قرب حق
گو بگوید ذکر دلبر یا امیرالمومنین
عاشقانه میثم تمارها بر روی دار
ذکرشان با دادن سر یا امیرالمومنین
روی لبهای شهیدان مدافع بوده است
جان دهم من پای رهبر یا امیرالمومنین
با توکل گر که خواهی راه حق پیدا کنی
هست راهش ای برادر یا امیرالمومنین
یک دم از این ذکر هم باید نگردیدن جدا
ذکرتان تا حوض کوثر یا امیرالمومنین
تا شهادت نیست راهی، دانم از روز نخست
مانده در گوشم ز مادر یا امیرالمومنین
رمز حمله سوی دشمن نیست غیر از این شعار
تا شویم آسوده از شر یا امیرالمومنین
روی هر موشک به قلب سنگ بدخواه زمان
حک کنید این راز دیگر یا امیرالمومنین
مثل عباست دلم پر غصه و زخمی شده
ازشقایق های پرپر یا امیرالمومنین
گویم از دلدادگی ها در میان روضه ها
چون بیایم من به محضر یا امیرالمومنین
قلب "طاهر"خون شد از سختی هجر مهدی ات
کی می آید یار و یاور یا امیرالمومنین
✍مجیدطاهری
22مرداد1399
باسلام
برادران و خواهران گرامی، چنانچه برای مجالس ماه محرم و صفر، (تهران و شهرستانها) 👈نیاز به مداح(برادر یا خواهر) دارند میتوانند با شمارۀ: 09121838268
تماس بگیرند.
التماس دعا