eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
618 عکس
156 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
شعرمدح و مرثيه امام صادق(عليه السلام) ای خوشه ای ز خرمن فیضت تمام علم با منطق تو اوج گرفته مقام علم پرواز کرده دور سرت مرغ بام علم برپا به پای کرسی دَرست قیام علم با صد زبان به علم کلامت سلام علم هر جا که علم بود تو بودی امام علم تو وارث کمال و جلال محمدی مصداق صدق و صادق آل محمدی میلاد دانش از نفس مشک بوی توست آیینة تمام کمالات روی توست یادآور رسول خدا خلق و خوی توست دارالشفای هر دل بیمار کوی توست پیوسته علم تشنه لب آب جوی توست گلواژه های وحی پر از رنگ و بوی توست علم و کمال بر سخنت بوسه می زند آیات وحی بر دهنت بوسه می زند دانشوران چو مرغ اسیرند رام تو آب حیات خورده فضیلت ز جام تو بگرفته هوش از سر دشمن هشام تو دل نیست آن دلی که نیفتد به دام تو علم و کمال و فضل و ادب فیض عام تو جوشد هماره علم کلام از کلام تو ملک وجود محفلی از یادواره ات هر لحظه از گذشت زمان یک هزاره ات بی منطق رسای تو قرآن زبان نداشت بی معجز کلام تو، توحید جان نداشت بی طاعت تو پیکر تقوی روان نداشت بی مکتب تو طایر وحی آشیان نداشت بی همت تو دین، شرف جاودان نداشت بی سینة وسیع تو دانش مکان نداشت گفتار علمی تو فزون از شماره بود درس تو انقلاب حسینی دوباره بود ملک خداست معرکة اقتدار تو خوبان دهر جد تواند و تبار تو توحید معتبر شده از اعتبار تو گلخانة وسیع امامت بهار تو بحرالعلوم قطره ای از جویبار تو شیخ مفید لاله ای از لاله زار تو طوسی و مجلسی و صدوقت سه آیتند با نور دانش تو چراغ ولایتند آنانکه راه عترت و قرآن گرفته اند تو نیستی و از نفست جان گرفته اند فضل و کمال و دانش و عرفان گرفته اند قدر و جلال و عزت و ایمان گرفته اند نور از زُراره فیض ز حمران گرفته اید بینش ز بوبصیر فراوان گرفته اند ای وارث علوم امامان راستین داری هزار جابر حیان در آستین بی نطق تو ریاض نیایش ثمر نداشت دریای موج خیز ولایت گهر نداشت در سینه آسمان امامت قمر نداشت آیات روحبخش الهی اثر نداشت قرآن زبان و دین سند معتبر نداشت نخل امید خون خداوند بر نداشت ای در تو هیبت حسن و غیرت حسین فرقی نداشت نطق تو و نهضت حسین با آنکه خاک پاک مدینه دیار توست ویرانة بقیع دل ما مزار توست تا روز حشر سینة ما دغدار توست هر شیعة شکسته دلی اشکبار توست قلبش ز دور مشعل شب های تار توست هر شب امام منتظران بی قرار توست صورت نهاده یوسف زهرا به خاک تو گرید هماره بر جگر چاک چاک تو ای آفتاب زائر صحن و سرای تو عمری مدینة دل ما کربلای تو گردون پر از ستارة اشک عزای تو خاموش شد چگونه صدای دعای تو چون شمع آب گشت ز سر تا به پای تو چشمی بده که گریه کنم از برای تو جرمت چه بود ای پسر فاطمه ، چرا منصور کشت از ره کین بارها تو را شرح غم تو خون به دل سنگ خاره کرد منصور دون به تو ستم بی شماره کرد مانند شمع، آب تنت را هماره کرد قلب تو را ز زهر جفا پاره پاره کرد با کشتن تو بغض دل خویش چاره کرد در نای سوخته نفست را شراره کرد تنها نه در غم تو روان اشک "میثم" است گریان به یاد غربت تو چشم عالم است ✍️غلامرضاسازگار
پیرمردی که حضرت جبریل زائر غربت نگاهش بود کوچه ها را همین که طی میکرد صد فرشته کنار راهش بود با ارادت تمامی ارکان پیش پایش خشوع میکردند بر قد و قامت کهن سالی آسمان ها رکوع میکردند نفس قدسی پُر اعجازش مایه ی اعتبار عیسا بود جانماز ِ فرشته بارانش افتخار تبار عیسی بود حرف هایش برادر قرآن سخنش بوی انما میداد از همان مال فاطمی ِخودش خرجی راه کربلا میداد در و دیوار خانه ی آقا وقف مرثیه های عاشوراست بخدا خانه نیست این خانه این حسینیه ی بنی الزهراست این حسینیه ایست که مردم از حضورش ستاره میگیرند هر شب جمعه بین این خانه روضه ی شیر خواره میگیرند از سر بی کسی و بی یاری در و دیوار خانه یارش شد بهر غم های مادرش آنقدر گریه کرد عاقبت دچارش شد آی مردم دویدن آقا از نفس های خسته اش پیداست آی مردم شکستگی دلش از صدای شکسته اش پیداست خوب شد شب شد و تو را بردند دور تا دور شهر گرداندند خوب شد در شلوغی این شهر کوچه کوچه تو را نچرخاندند ** گریه کردی و زیر لب گفتی این تو و ریسمان و این سر من آه ، پیراهنم شده خاکی آه ، افتاده است پیکر من ✍️علی اکبر لطیفیان
گوشه ای از حرای حجره ی خویش نیمه شب ها،خدا خدا می کرد طبق رسمی که ارث مادر بود مردم شهر را دعا می کرد *هر ملک در دل آرزویش بود بشنود سوز ربنایش را آرزو داشت لحظه ای بوسد مهر و تسبیح کربلایش را* هر زمان دل شکسته تر می شد «فاطمه اشفعی لنا» می خواند زیر لب با صدای بغض آلود روضه ی تلخ کوچه را می خواند * عاقبت در یکی از آن شب ها دل او را به درد آوردند بی نمازان شهر پیغمبر سرسجاده دوره اش کردند * پیرمرد قبیله ی ما را در دل شب،کشان کشان بردند با طنابی که دور دستش بود پشت مرکب،کشان کشان بردند * ناجوانمردهای بی انصاف سن و سالی گذشته از آقا !؟ می شود لااقل نگهدارید حرمت گیسوی سپیدش را * پابرهنه،بدون عمامه روح اسلام را کجا بردید؟ سالخورده ترین امامم را بی عبا و عصا کجا بردید؟ * نکشیدش،مگر نمی بینید!؟ زانویش ناتوان و خسته شده چقدر گریه کرده او نکند؟ حرمت مادرش شکسته شده * ای سواره،نفس نفس زدنش علت روشن کهن سالی است بسکه آقای ما زمین خورده!؟ در نگاه تو برق خوشحالی است * جگرم تیر می کشد آقا چه بلاهایی آمده به سرت! تو فقط خیزران نخورده ای و شمر و خُولی نبوده دور و برت * به خدا خاک بر دهانم باد شعر آقا کجا و شمر کجا!؟ حرف خُولی چرا وسط آمد؟ سرتان را کسی نبرد آقا؟ * به گمانم شما دلت می خواست شعر را سمت کربلا ببری دل آشفته ی محبان را با خودت پای نیزه ها ببری * شک ندارم شما دلت می خواست بیت ها را پر از سپیده کنی گریه هایت اگر امان بدهد یادی از حنجر بریده کنی ✍️وحید قاسمی
شهادت امام صادق (علیه السلام) شب ظلمت شب مرگ سحر است شب آتش زدن خشک و تر است شب طوفانی زهری جانسوز شب خندیدن زخم جگر است باز تاریخ به تکرار رسید در و دیوار حرم شعله ور است اشک طفلی که بخود می لرزید شاهد بستن دست پدر است نیمه شب سایه کنار خورشید در دل شهر به حال گذر است پای عریان و سر بی دستار آن غریب از همه مظلوم تر است ترس شمشیر شهادت میداد او امام است و نبی را پسر است ✍️میثم مؤمنی نژاد
نوحه امام صادق (علیه السلام) ای خدا پاره جگر مصحف ناطق شد ای بقیع نوحه بخوان ماتم صادق شد در مدینه چه عزایی و چه محشر شده است چه جفا ها که به اولاد پیمبر شده است یا امام صادق ...... دل خون دیده ی تر سینه ام غرق شرر خانه ام در آتش در کجایی مادر از تب زهر ، بسوزد جگر من چه کنم طائر قدسم و در آتش دشمن چه کنم یا امام صادق ✍️میثم مؤمنی نژاد
نوحه امام صادق علیه السلام با قلب خون با چشم تر شهر مدینه نوحه گر یا فاطمه کشته شده فرزند تو دلخون بقیع از ماتم دلبند تو واویلتا...... از خانه ی شعله ورش شد تازه داغ مادرش بار دگر مدینه و آتش و دود فرزند ابراهیم و کینه ی نمرود واویلتا...... میبرد با حال جانکاه قاتل او را در قتلگاه پا برهنه در کوچه این سو به آن سو شرمی نکردند از موی سپید او واویلتا ✍️میثم مؤمنی نژاد
برای مادر آرامشی به وسعت صحراست مادرم‌ اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم‌ مثل ستاره در شب یلدا که بی‌دریغ‌ تا صبح می‌درخشد و زیباست مادرم‌ یک سینه درد دارد و آهی نمی‌کشد از بس که مثل کوه شکیباست مادرم‌ هر روز مهربان‌تر و هر روز تازه‌تر مثل نگاهِ ساکت باباست مادرم‌ چشمش به غنچه‌های جوانش که می‌خورد لبریزِ خنده‌های شکوفاست مادرم‌ شب‌های بی‌کسی چه کسی می‌نوازدم‌؟ هرجاست اشک‌های من‌، آنجاست مادرم‌ هر شب پس از نماز، دعا می‌کند مرا در فکر روزهای مباداست مادرم‌ پهلوش می‌نشینم و لبخند می‌زند تنهایی‌اش در آینه پیداست مادرم‌ سیراب می‌شوم به صدایش که می‌رسم‌ مانند آب‌های گواراست مادرم‌ بازی کودکانه زمینم اگر زند باکیم نیست‌، گرم تماشاست مادرم‌ از ماجرای هاجر و سارا سؤال کن‌ در قصه‌های مریم و حواست مادرم‌... رازی است نانوشته الف لام میم عشق‌ حرفی که تا همیشه معمّاست مادرم‌ «آهسته باز از بغل پلّه‌ها گذشت‌» اما کسی ندید چه تنهاست مادرم ✍️مهدی جهاندار
نوحه امام صادق (علیه السلام) آسمان و زمین گشته گریان در عزایت یا امامِ صادق سَیّدی جانم فدایت عاقبت قاتلت زهر جفا شد مادرت فاطمه صاحب عزا شد آه و واویلتا آه و واویلا... ای تجلیّ تو آیه های کوثر و نور سر برهنه تو را برده اند به بزم منصور شد روانه زِ تو اشک از دو دیده زنده شد روضهٔ سر بریده آه و واویلتا آه و واویلا... یا امام صادق جان فدای غربت تو شکر لِلَّه که اینجا نبوده عترت تو نانجیبی به بغضِ بی کران زد پیش چشم رُباب با خیزران زد آه و واویلتا آه و واویلا... ✍🏻امیرعباسی
نوحۀ شهادت امام جعفر صادق(علیه السلام) گل گلزار باغ نبی امام صادق گشته پرپر ز بیداد منصور دوانق شد جان شیعه زین غصه بر لب بهر عزای رئیس مذهب مسموم اماما مظلوم اماما... شد بخاک بقیع میهمان با قلب خسته نزد آن فاطمه مادر پهلو شکسته شد جان شیعه زین غصه بر لب بهر عزای رئیس مذهب مسموم اماما مظلوم اماما... در مدینه چنان شورش و محشر بپا شد کز غمش فاطمه در جنان صاحب عزا شد شد جان شیعه زین غصه بر لب بهر عزای رئیس مذهب مسموم اماما مظلوم اماما... جگر یوسف فاطمه از غم کباب است چون مزار گلهای بقیع در آفتاب است شد جان شیعه زین غصه بر لب بهر عزای رئیس مذهب مسموم اماما مظلوم اماما... حجة بن الحسن هر زمان سوزد ز داغش من به قربان آن قبر بی‌شمع و چراغش شد جان شیعه زین غصه بر لب بهر عزای رئیس مذهب مسموم اماما مظلوم اماما... ✍️مرحوم مهدی خرازی(مرتضی حاج عبدالرحیم) از کتاب سروده‌های خرازی ، ص538