eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
618 عکس
156 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
دعوت از مداحان مجالس خود را به ما بسپارید: شمارۀ تماس:09121838268
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 جمعه ۶ تیرماه اول ماه محرم است 🔹 گزارش استهلال ماه محرم الحرام ۱۴۴۷ ه‌.ق از سوی ستاد استهلال دفتر مقام معظم رهبری منتشر شد. ✅امشب شب اول محرم است. مناسبت امشب:هلال محرم_حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)
شهید نینوا دل من به یاد آرد، چو شهید نینوا را به ندای سوگواری، ببَرد ز نِی، نوا را ره و رسم آشنایی، بخدا! حسین داند که هم آشنا شناسد ره و رسم آشنا را به بلا صلا فکندند و ز کس بلی نیامد شه تشنه لب بلی گفت، بلای کربلا را سر کوی عشق زد خیمه پی شهادت؛ آری سفرش به سوی حق بود و گذاشت ماسوا را پی قرب حق فدا کرد عزیز، هر چه بودش که پرستش این چنین است، پرستی ار خدا را به نماز، دل نوازی که وضوی آن به خون شد زده خود چهار تکبیر، جهان بی وفا را تن چاک چاک خونین، به میان خاک امّا نبَرد ز یاد یک دم، لب پاک او، دعا را دم واپسین چه خواهد ز خدا، حسین؟ جز این که ببخشد از عنایت مگر او گناه ما را سر و تن ز دست داده، ره کوی دوست گیرد به جز از خدا نخواهد که دهند خون بها را سر کوی سرفرازی، چه خوش است پاک بازی! که بُوَد ندای قرآن، سرِ از بدن جدا را دل ما در آرزویش، همه جا به جستجویش نه عجب ز خاک کویش، طلبیم اگر شفا را ره عافیت همین‌ست و خطاست، راه دیگر نرَوی اگر از این ره، برَوی ره خطا را چه ثمر از آن حیاتت که به مرگ، ختم گردد؟ به ره خدا فنا شو، طلبی اگر بقا را ✍️احمد ناظرزاده کرمانی
کتاب شعر.pdf
حجم: 1M
کتاب اشعار محرم1404 به انتخاب حجت الاسلام جوادمحمدزمانی به همت خانۀ مداحان کانال شعر، سبک و نکات مداحی https://eitaa.com/sher_sabk_maddahi
این مراثی برگرفته از سامانۀ یکی از نهادها است. مراثی تبلیغی و مقاتل خوبی دارد اما اشعارش با ویرایش و حذف قرار داده می‌شود. 👇👇👇👇
مرثیۀ شب اول این مجالس و فرصت کسب معرفت را از دست ندهیم که اگر از آن غفلت کنیم، چیزهای زیادی را از دست خواهیم داد و خدای نکرده ممکن است لحظۀ امتحان‌های بزرگ، کمیِ معرفت، کار دستمان بدهد و از قافلۀ شیعیان ِ واقعی جا بمانیم. در تاریخ هم کسانی بودند که آنقدر معرفتشان بالا بود که به اهل بیت (علیهم‌السلام) بسیار نزدیک شدند. قطعاً بسیاری از ماها دوست داریم روزی جای سلمان فارسی بودیم و آنقدر به اهل بیت نزدیک می‌شدیم که رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ما می‌فرمود: تو از ما اهل بیتی، همانطور که به سلمان این جمله را فرمودند. از آن جا که لطف خدا زیاد است، دری به روی ما بازکرده که هر که از آن در وارد بشود از اهل بیت می‌شود! آن هم در خانۀ امام حسین (علیه‌السلام) است. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام: ‏«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا- وَ اخْتَارَ لَنَا شِیعَةً یَنْصُرُونَنَا وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا- وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا- أُولَئِکَ مِنَّا وَ إِلَیْنَا.» از حضرت على بن ابى طالب (علیه‌السلام) روایت است که فرمود: خداى علیم متوجه زمین شد و ما را انتخاب نمود و شیعیانى براى ما برگزید که ما را یارى می‌کنند. براى فرَح ما فرَح‌مند و براى حزن ما محزون می‌گردند. جان و مال خود را در راه ما می‌‏بخشند. امشب شب اول محرم، شب آقایی است که از اهل بیت شد و تا آخرین نفس به پای مولایش ایستاد و به شکل جان‌گدازی شهید شد. خوشا به حال مُسلِم! سلام ما برآن آقایی که دستور امامش را با جان و دل خرید و برای رساندن کلام مولایش تا پای جان ایستادگی کرد و هیچ از یاد امامش غافل نشد. وقتی از بی وفایی مردم کوفه آگاه شد، می‌خواست یک جوری امامش را باخبر سازد که کوفه نیاید و همواره به فکر این بود که چه بر سر غریب کربلا و خانواده‌اش خواهد آمد. این زبان حال حضرت مسلم است: آقاجان! کوفه میا! کوفه وفا ندارد. اگر می‌آی! خانواده و زن بچه ها را نیاور! این کوفیان بی‌مروت، شرم و حیا ندارند. مسلم هم مثل (مولایش) اسیر بی وفایی کوفیان شد. بکربن حمران، که ضربت سختی از مسلم (علیه‌السلام) خورده بود و کینۀ او را در دل داشت، آن حضرت را بالای قصر برد، سر مبارک حضرت را جدا کرد و پیکر مطهرش را از بالای قصر به زمین انداخت! به خونِ چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت می‌کنم با دست بسته رهبر خود را به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم لبِ عطشان نهادم زیر خنجر، حنجر خود را صدای نالۀ زهرا به گوشم می‌رسد آری که بالای سرم آورده مولا مادر خود را معروف است لحظات آخر عُمر حضرت مسلم، بر سر دارالاماره، رو به مکه نمود و سلامی به (مولایش) اباعبدالله داد. جواب این سلام ماند تا روز عاشورا، وقتی که همۀ یاران شهید شده بودند، اباعبدالله در گودی قتلگاه رو به کوفه نمودند، فَنادا یا مسلم بن عقیل یا هانی بن عروه ... الا لعنة الله علی القوم الظالمین منبع:پایگاه تخصصی مسجد(باویرایش و حذف) 📌کانال شعر، سبک و نکات مداحی https://eitaa.com/sher_sabk_maddahi
مرثیۀ شب دوم برای اثبات پررنگ بودن بُعد انقلابی امام حسین(علیه السلام) همین بس که او "عالِم بِما کان و ما یکون و ما کائِن" بود و با علم امامتش می‌دانست در این راه به شهادت می‌رسد، باز حرکت کرد و به سمت کربلا آمد تا به همۀ انسان‌ها نشان دهد که بُعد انقلابی یک مسلمان چقدر مهم است؛ تا جایی که اگر لازم شد جان خودت و خانواده‌ات را هم باید برای آرمان الهی‌ات فدا کنی و با ظالم بیعت نکنی. وقتی کاروان اباعبدالله (علیه‌السلام) به (کربلا) رسید، امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: طف (ساحل فرات) امام فرمود: آیا نام دیگری دارد؟ عرض کردند: آن را «کربلا» می‌خوانند. امام فرمود: «أعوذ بالله مِنَ الکرب و البلاء» سپس فرمود: هاهُنا مَناخُ رِکابنا و مَحَطُّ رِحالِنا و مَسفَکِ دِمائِنا ... همین جا محل بارهای ما و مکان اقامت ما و محل ریختن خون ما است و همین جا جایگاه قبرهای ما است و جدم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این چنین به من خبر داده است. نمی‌دانم وقتی اهل بیت امام حسین (علیهم‌السلام) این جمله را شنیدند، چه کارکردند؛ با چه امیدی از ناقه‌ها پیاده شدند، فقط می‌توانم بگویم که غم خاصی بر دل زینب (سلام الله علیها) نشست و دوست نداشت در این سرزمین بماند. من نمی‌آیم برون از محملم چون گرفته، ای حسین جان این دلم آخر ای نور دل اهل یقین من چگونه پا نهم بر این زمین از مدینه تا به مکه تاکنون همچو شمعی آب گشتم از درون خاک اینجا بوی ماتم می‌دهد بوی هجران، بویی از غم می‌دهد ترسم این خاک پر از درد و مِحَن در بغل گیرد تنت را بی کفن آری، برای زینب (سلام الله علیها) عادت به کربلا سخت بود و ماندن در این زمین دردآور بود و دوست داشتنی نبود. نمی‌دانم چه شد که روز یازدهم محرم حرفش تغییر کرد و می‌گفت: من را از کربلا نبرید. حسین ... ساربانا مزنید این همه آواز رحیل آخر این قافله را قافله سالاری هست مبَریدم که در این دشت مرا کاری هست گل اگر نیست ولی صفحۀ گلزاری هست آخر این جا بدن زخمی حسینم زیر آفتاب است! هنوز پیکر عزیزم دفن نشده... این جا پیکر بی‌دست عباسم افتاده... قنداقۀ خونین علی‌اصغرم اینجاست... تن ارباً اربای علی اکبرم .... همه صدا بزنید مظلوم حسین ... چون چاره نیست می‌روم و می‌گذارمت ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت منبع:پایگاه تخصصی مسجد(باویرایش و حذف) 📌کانال شعر، سبک و نکات مداحی https://eitaa.com/sher_sabk_maddahi
مرثیۀ شب سوم شهید چمران در بهترین دانشگاه آمریکا بورسیه می‌شود. خودش در این باره می‌نویسد:ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به این سنگ‌دلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می‌فروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همۀ آن تیره‌دلان مغرور و متکبر را به زانو درآورم. آنگاه خود خاضع‌ترین و افتاده‌ترین فرد روی زمین باشم. در آمریکا دکترای فیزیک پلاسما می‌گیرد. قله‌های علم را فتح می‌کند و به اوج علمی زمان خودش می‌رسد. به هیچ قیمتی در آمریکا نمی‌ماند و برمی‌گردد لبنان و مسئول یک یتیم‌خانه می‌شود. حتی در ایام عید با خانواده‌اش تفریح نمی‌رود. پیش بچه‌های یتیم می‌ماند تا بچه‌هایی که جایی برای رفتن ندارند حسرت نخورند. نه فقط شهید چمران، بلکه ما ایرانی‌ها به یتیم حساسیم. اصولاً ما ایرانی‌ها یتیم نوازی را دوست داریم؛ مخصوصاً که دختر یتیم باشد. نمی‌دانم چقدر قساوت قلب داشتند که هروقت کودک سه سالۀ امام حسین (علیه‌السلام) بهانۀ بابا می‌گرفت جوابش تازیانه بود. من یک جمله بگویم: مگر یک طفل سه ساله چقدر تاب و توان دارد که سربریدۀ بابا را ببیند؟ در خرابۀ شام هرکاری می‌کردند دردانۀ امام حسین (علیه‌السلام) ساکت نمی‌شد. مدام می‌گفت: من بابا را می‌خواهم! می‌خواست درددل کند و به بابا بگوید چه بلایی سرش آوردند، دختربچه‌ها این طورند، حتی اگر مادرشان دعوایشان کند، نزد بابا شکایت می‌برند؛ "شب که بابا آمد بهش میگم!" زینب(سلام الله علیها) مانده بود چه طور این نازدانه را آرام کند که یکدفعه عده‌ای با طبقی وارد خرابه شدند. طبق را جلوی دختر امام حسین (علیه‌السلام) گذاشتند. تا روپوش را کنار زد تمام غصه‌هایش فراموش شد. فهمید که وضع بابا از وضع خودش بدتر است. سر را برداشت و به سینه‌اش چسباند. می‌گریست و چنین می‌گفت: یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی خَضَبَک بدِمائکَ؟ بابا جان، کی (محاسن) تو را به خونت رنگین کرده؟ من ذاالذی اَیتَمنی فی صِغَرِ سِنّی؟ کی مرا در کودکی یتیم کرده؟ یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَریدَکَ؟ بابا جان، کی رگ‌های گردنت را برید؟ یا أبَتاهُ! مَن لِلیَتیَمةِ حَتَّی تَکبُرُ...؟ دختر یتیم به چه کسی پناه برد تا بزرگ شود؟ یا أبَتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدِتُ التُّراب و لاأرَی شَیبَکَ مُخضَباً بالدِّماءِ. ای کاش خاک را بالش زیر سر قرار می‌دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی‌دیدم. از ضرب تازیانه سرم درد می‌کند پای ضعیف و دربدرم درد می‌کند می‌خواستم ببینمت اما نمی‌شود زیرا که پلک چشم ترم درد می‌کند از بس که سر به بسترسنگی نهاده‌ام بابا ببین که زخم سرم درد می‌کند از بس کشیده دشمن توگیسوی مرا دیگر مپرس از چه سرم درد می‌کند یکدفعه دیدند لبهایش را روی رگ‌های بریده گذاشت. گریه کرد و بعد خاموش شد. اهل خرابه احساس کردند که او به خواب رفته، امّا وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده است. الا لعنة الله علی القوم الظالمین. منبع:پایگاه تخصصی مسجد(باویرایش و حذف) 📌کانال شعر، سبک و نکات مداحی https://eitaa.com/sher_sabk_maddahi
مرثیۀ شب چهارم یکی از ویژگی‌های انقلابی بودن این است که (انقلابی) ذلت نمی‌پذیرد. امام حسین (علیه‌السلام) این را به تاریخ ثابت کرد و با دشمن سازش نکرد. این خصوصیت در حضرت زینب (سلام الله علیها) هم مشهود بود که بچه‌هایش را تقدیم حضرت سیدالشهدا کرد که ذلت را نپذیرد، آنقدر مهم بود که روز عاشورا زینب (سلام الله علیها) لباس نو بر تن عون و محمد کرد و آن‌ها را از گرد و غبار پاک و تمیز نمود و سرمه بر چشمانشان کشید و شمشیر به دستشان داد و آن‌ها را آمادۀ شهادت ساخت، سپس آن دو را به حضور برادرش حسین (علیه‌السلام) آورد و اجازه خواست که آن‌ها به میدان بروند. امام نخست اجازه نمی­داد، حتی فرمود: شاید همسرت عبدالله خشنود نباشد، زینب (سلام الله علیها) عرض کرد: چنین نیست. بلکه همسرم به خصوص به من سفارش کرد که اگر کار به جنگ کشید، پسرانم جلوتر از پسران برادرت به میدان بروند. زینب بیشتر اصرار کرد. سرانجام امام اجازه داد، زینب (سلام الله علیها) آن دو گل سرخش را به سوی میدان بدرقه کرد. عمرسعد گفت: «این خواهر عجب محبتی به برادرش دارد که نور دیده­اش را به میدان فرستاده است.» آن دو برادر به جنگ پرداختند، و رَجَز می­خواندند. ما که از نسل علی حیدر کرارستیم یادگار حرم جعفر طیارستیم دستِ مادر کفنی کرده بر این پیکر ما اذن تو هدیه بُوَد بهر دل مادر ما خواهد او هر چه که دارد بدهد در ره تو خون ما را بکند زیب و فَرِ درگه تو سرانجام محمد به شهادت رسید و عون کنار بدن گلگون محمد آمد و گفت: «برادرم! شتاب مکن! به زودی من نیز به تو می‌پیوندم.» محمد نیز جنگید تا به شهادت رسید. امام حسین (علیه‌السلام) پیکر پاک آن دو نوجوان را به بغل گرفت و در حالی که پاهایشان روی زمین کشیده می­شد آن‌ها را به سوی خیمه آورد. بانوان حرم به استقبال جنازه­های آن‌ها آمدند، همیشه زینب (سلام الله علیها) در پیشاپیش بانوان بود، ولی این بار زینب دیده نمی­شد. او از خیمه بیرون نیامده بود تا مبادا چشمش به پیکرهای به خون تپیده پسرانش بیفتد و بی­تابی کند و از پاداشش کم شود و شاید زبان حال زینب این باشد: اگر من بیرون بروم و چشم برادرم به صورتم بیفتد، شاید از من خجالت بکشد. نکند حسین (علیه‌السلام) شرمندۀ من بشود. من بمیرم و شرمندگی حسین را نبینم. بچه‌هایم فدایت شدند، خودم هم فدایت می‌شوم برادر! برادر دعا کن که زینب بمیرد نباشد که بعد تو ماتم بگیرد ———————- منبع:پایگاه تخصصی مسجد(باویرایش و حذف) 📌کانال شعر، سبک و نکات مداحی https://eitaa.com/sher_sabk_maddahi
غزل اشک این اشک نیست، آب زلال و مطّهر است این چشم نیست، چشمه‌ای از حوض کوثر است ظرفِ نزولِ رحمتِ پروردگار شد چشمی که پای مجلس این روضه‌ها، تر است چشمی که بیش‌تر به خودش، گریه دیده است فردا کنار فاطمه با آبروتر است ما خشک می‌شویم، ولی بار می‌دهیم دنیای گریه، مزرعۀ سبز محشر است فرموده است حضرت صادق: هر آن کسی گریانِ جدّ ما شده، با من برادر است در حجّ و در عبادت و در سجده های شب گریه کنِ حسین، شریک پیمبر است ما را از این تلاطم دنیا، هراس نیست تا کشتی نجات حسینی، شناور است بر من لباس نوکری‌ام را کفن کنید نوکر بهشت هم برود، باز نوکر است ✍️علی اکبر لطیفیان