eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
618 عکس
156 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
افتخارات مداح اهل‌البیت(علیهم‌السلام) 🖋موجب شگفتی و حیرت است وقتی می‌شنوم کسی با تردید به وارد شدن در حرفۀ مداحی اهل‌البیت(علیهم‌السلام) می‌اندیشد؛ حرفه‌ای که نه تنها فقط بستگی به صدای خوش و استعدادهای آوازی ندارد بلکه راههای فراوانی پیش روی اوست تا به این منصب پرافتخار نائل آید. اگر کمی به چند مورد ذیل بیندیشیم درمی‌یابیم که برخی افراد چرا به داشتن چنین جایگاهی افتخار می‌کنند:   🍃مداح کسی است که از سوی خدا و اهل‌البیت(علیهم‌السلام) برای امر مقدس مداحی انتخاب شده و اگر قدر این منصب ارزشمند و والا را بداند تا پایان عمر در آن باقی خواهد ماند. 🍃مداح کسی است که در زندگی، بسیار بیشتر از هر قشر دیگری از جامعه اوقات خود را برای ذکر و یاد و ستودن اهل‌البیت(علیهم‌السلام) که ممدوح خداوند هستند قرار می‌دهد. 🍃مداحان مانند ابرهای آسمان، بر مردم باران محبت اهل‌البیت(علیهم‌السلام) می بارند و فکر کنید اگر این باران قطع شود چه می شود؟ 🍃مداح با تزریق عشق اهل‌البیت(علیهم‌السلام) به جامعه، روح عاشقی که احیاگر خصلت‌های پاک الهی است را در جان مردم زنده می‌کند. 🍃مداح، فریادهای اهل‌البیت(علیهم‌السلام) را در آزاد و آزاده بودن و الهی بودن و الهی زیستن را به انتهای تاریخ می‌کشاند. 🍃مداح، جامعه را گام به گام با اهل‌البیت(علیهم‌السلام) در زمان‌ها و مکان‌های زندگی نورانی آنان همراه می‌کند 🍃مداح، روح حماسه و مبارزه با طاغوت و مستکبران را در جامعه زنده می‌کند. 🍃مداح، با زنده کردن دردها و رنج‌های اهل‌البیت(علیهم‌السلام) از تکرار شدن آنها دربارۀ امام زمان(عج) جلوگیری می‌کند و این یعنی دفاع از اهل‌البیت(علیهم‌السلام) 🍃مداح، به جامعه می‌آموزد که نباید در برابر ظالم سکوت کرد و باید تا پای جان جنگید. 🍃مداح، با یاد اهل‌البیت(علیهم‌السلام) اساسی‌ترین خصلت‌های انسانی‌الهی را زنده می‌کند مثل:دین‌دار بودن ـ شیعه و پیروحق بودن ـ پاک بودن ـ صبور بودن ـ شهادت خواستن ـ عابد بودن ـ عالم بودن ـ صادق بودن ـ کاظم بودن ـ رضا بودن ـ جواد و متقی بودن ـ هادی بودن ـ خالص بودن ـ اهل قیام در راه خدا بودن ـ فاضل بودن ـ زینت و افتخاربودن ـ یارو یاور حق بودن 🍃مداح واسطۀ مردم و اهل‌البیت(علیهم‌السلام) است و اهل‌البیت(علیهم‌السلام) واسطۀ رسیدن به خداوند هستند؛ پس مداح با توسل به اهل‌البیت(علیهم‌السلام) با خداوند رابطه برقرار می‌کند. 🍃خداوند حیّ و زنده است و هرکس به درجه‌ای که با او ارتباط دارد حیّ و زنده می‌ماند و مداح کسی است که بسیار این ارتباط را برقرار می‌کند، پس بسیار یادش و راهش زنده خواهد ماند. 🍃کسی که مدح خورشید می‌کند خودش خورشید می‌شود و نور می‌دهد. 🍃مداح پیوند زنندۀ عشق و عقل است 🍃مداح ، فرهنگ اهل‌البیت(علیهم‌السلام) را زنده می کند. 🍃مداح، خود یک سرباز اهل‌البیت(علیهم‌السلام) است. 🍃مداح، نمونه‌ای از کسانی است که مورد نوازش اهل‌البیت(علیهم‌السلام) قرار گرفته‌اند 🍃مداحی یکی از تأثیرگذارترین امور از امورتبلیغی است. 🍃مداح، بیانگر صفات جمال الهی است و کسی که بیانگر چیزی است ممکن نیست از آن بهره‌ای نبرد. 🍃کسی که از بلند مرتبگی سخن می‌گوید خود نیز بلند مرتبه می‌شود. 🍃واژۀ مداح، نمی‌تواند بار معنایی این حرفه را بر دوش خود بکشاند؛ زیرا قطره‌ای از دریا است. 🍃قطره هر چند وجودش ارزشمند باشد چون به دریا می‌پیوندد دیگر قطره نیست بلکه دریا است.   مجیدطاهری 28فروردین99 @ostadtaheri
صبح جمعه از دل و جان از فراقت ناله دارم گل نرجس تا غروب روز جمعه سوزو اشک و گریه کارم گل نرجس برسرراهت نشستم تا بیایی تا بیایی روی سر باشد دو دستم تا بیایی تا بیایی بردو عالم دیده بستم تا بیایی تا بیایی دیگر از دنیا گسستم تا بیایی تا بیایی   یاابا صالح کجایی  یا ابا صالح کجایی   ندبه ها یک یک گذشت و مهدی دوران نیامد او نیامد صاحب عصر و زمانم دارو و درمان نیامد او نیامد ای مه پرده نشینم اباصالح اباصالح کن نظر دل آتشینم اباصالح اباصالح ازغم هجرت غمینم اباصالح اباصالح کی شود رویت ببینم اباصالح اباصالح   یاابا صالح کجایی  یا ابا صالح کجایی (مجیدطاهری) @ostadtaheri
بیت الغزل هر غزل ناب رقیه ست خورشید، علی اصغر و مهتاب رقیه ست نزدیک ترین راه به الله حسین است نزدیک ترین راه به ارباب رقیه ست ای چهره ات از نور نجابت گلگون زد بوسه به دستان تو چرخ گردون افتاده گره به کارمان! کاری کن... زهرایِ حسین؛ یارقیه خاتون @ostadtaheri
باسلام،این صوت را با هدفون یا هندزفری گوش دهید!👆👆👆
دلم تنگ است بر هر لحظۀ نجوای استادم گلستان بود فکر او خوشا دنیای استادم چه ذکری داشت بر لب او، ز شعر و آیه های عشق شگفتی داشت آن ژرفا و آن دریای استادم مرا تعلیم از دل داد و دل را کرد تقدیمم دلش چون کوه طور و من، چنان سینای استادم زمهرش کاشت در قلبم نهالستان شوق خود چه آهنگ دل انگیزی رسید از نای استادم معلم وار می بارید ابر رحمتش هردم مُحقر دانه ای دیدم شده طوبای استادم به راهی رهنمونم شد که خود می رفت تا پایان نگاهم باد هر لحظه به ردّ پای استادم دوچشمش محو مصباحی‌ست «نورٌ فَوقَ کُلّ نور» کجا پیداست استادی شود همتای استادم توسل‌های او را یاد دارم از نهانگاهش اشاراتی که مستم کرده از مینای استادم کنار علقمه می‌رفت و می‌آمد چه حیران بود چه پشتش را شکست آنکه شده مأوای استادم کنارچشم او رودی خروشان در تلاطم بود زهجای نخست واژۀ مولای استادم کجایی روضه دار و روضه خوان سیدالعطشان دلم تنگ است خیلی تنگ بر آوای استادم کتابی گشته ام (طاهر) ورقهایش نشان او خوشا بر صفحۀ اول خورَد امضای استادم (مجیدطاهری) @ostadtaheri
ای هوایت آرزوی من جستجویت آبروی من باسر و جان سویتان آیم یک نظر فرما به سوی من مهدی دوران ای فدایت جان ذکرمن دائم صاحب الزمان صاحب الزمان روی ماهت را ندیدم من انتظارت را کشیدم من بسکه اهل غفلتم آقا در هوایت ناپدیدم من سرورم هستی دلبرم هستی سوی حق آقا رهبرم هستی یااباصالح مجیدطاهری
🍃شعرمناجات با امام حسین (علیه السلام) و قالب جدید «پنجاره» 📚در این شعرلطیف، ابتکاری جدید از شاعرآئینی جوان:«احمد بابایی» در قالبی نو دیده می‌شود  که چهارپاره‌ای است با مصراعی افزوده در پایان هر بند به شکل مستزاد و مصراع های پایان هر بند با یکدیگر از جهت قافیه و ردیف ارتباطی ندارند؛ ولی با چهارپاره در یک وزن(فاعلاتن مفاعلن فع لان، بحرخفیف مسدس مخبون اصلم مسبغ) می‌باشند؛ نام این قالب ابتکاری و جدید«پنجاره» نهاده شده که به نظر می‌رسد نام مناسبی است و برگرفته از عدد پنج که به آمدن پنج مصراع اشاره دارد و «اره» از پاره در چهارپاره گرفته شده است. وسط کشف کودکانۀ من موج زنجیرها تلاطم کرد خیمه آتش گرفت عصر دهم کفش من راه خانه را گم کرد پابرهنه به خانه برگشتم . خواهرم پاک کرد اشکم را داد قولی که کفش نو بخریم خواهرم گفت: او کریم ست و زیر دِین کسی نمانده کریم کربلا می روی به زودی ها . شب میلاد، کربلا بودیم یک خیابان، ستاره باران بود خواهرم چون کبوتران حرم سرِ خوان کریم، مهمان بود کربلا را ندید خواهر من . یک خیابان، مسیر خوشبختی بزم دیدار نوکر و ارباب یک خیابان، تلاقی دو حرم یک طرف، مِهر، یک طرف، مهتاب هرطرف رو کنی خدا پیداست . یک طرف مهر بود و قهر فرات یک طرف ماه بود با مَشکش دست بر سینه، زائری آرام عکس سلفی گرفت با اشکش شب میلاد و گریه!؟ عاشق بود! . به سپید و سیاه، خرده مگیر اهل اشک از قبیلۀ ابرند خادمان تو هر چقدر صبور زائران، همچو رعد بی صبرند زائران، بی بهانه می گریند . این عجب نیست زائرانِ حسین با دل شاد گریه می کردند پدر و جدّ و مادرش چون ما شب میلاد گریه می کردند گریه دار است «نام» او حتی! . چمدانم پر از شکایت بود گِله ها داشتم ولی حالا همۀ شعرهام یادم رفت! آه... ای یار خوش قد و بالا شاعرت را به قتلگاه بکش . پیرمرد از عشایر کوفه دید در کنج میکده مستم «اِشربِ المای، ها هَلابیکُم» داد لیوان آب در دستم یاد طفل رباب افتادم . بین دو رود، زندگی، جاریست در تلاقی ماه با خورشید نوعروسی عفیف، لب وا کرد «بله» تا گفت عطر سیب وزید کِل کشیدند ایل امّ وهب . در دفاع از حرم، به میدان رفت گفت: امروز جای ماندن نیست عاقد، انگار روضه خوان شده بود رفت داماد و نوعروس گریست! باغ گل گشت خیمۀ قاسم... . ارمنی بود و دومین سفرش گنبد ماه را نشان می داد دم باب الحسن هیاهو بود او که قنداقه را تکان می داد همسرش چند سال نازا بود . عشق را با فُلوس می سنجد! عقل، سرگرم فقر و صرّافی ست جای سوغات، وقت برگشتن یک بغل از ضریح او کافی ست هرگز از کربلا کفن نخرید! . این خیابان که قلب تاریخ است قبلۀ آخرالزمانی هاست یکی از پشت سر، صدایم کرد لهجه اش مثل آسمانی هاست «حُجَجی» بود با همان لبخند . زُل زد و شربتی تعارف کرد در گلو ردّ بغض شیرینی ناگهان ساعت حرم می خواند غزلی با صدای «آوینی» «تو مپندار کربلا شهری ست...» . بسکه مشتاق مَصرعت بودم مِصرعی هیئتی، به شعر وزید «همه جا کربلاست» تا محشر کوریِ چشم ابن سعد و یزید خبری از سنان و خولی نیست . یک خیابان که خلق می بینند شهدا را کنار پیر خمین پرچم سرخ می زند فریاد رحمة الله واسعه ست حسین «کوثری» باز روضه می خوانَد . کربلا خاک نیست ای مردم! بلکه جغرافیای تاریخ است گودیِ قتلگاه، در باطن روضۀ یثرب و در و میخ است فاطمه روی خاک افتاده... . زائرانِ تو بعد عصر دهم همه در قتلگاه افتادند نسل در نسل، سمت کرب و بلا پابرهنه به راه افتادند راستی! از رقیّه ات چه خبر!؟ . چشم تا کار می کند اینحا روضۀ فاش، بر زمین مانده دلم از روضه بر نمی گردد همچو پایی که روی مین مانده باز شد راه کربلا با «خون»... . یادم آمد که دور او پُر بود از هیاهوی قوم تکفیری! چقدَر روضه، غیر تکراری ست! باز هم یک گریز تصویری: ازدحام است دور شش گوشه... . سینه اش پاره پاره، چون کندوست شوکران را عسل گرفته حسین گفتم اصغر کجاست؟ رندی گفت: کودکش را بغل گرفته حسین از سرِ اصغرش سؤال مکن! . شب میلاد، کربلا غوغاست هرکه در کربلاست خوشبخت‌ست کودکان، پابرهنه، دور حرم می دوند و خیالشان تخت است که یکی هست خواهری بکند . «کربلا» زینبیّۀ زهرا ست! چشم هایم به خیمه گاه افتاد رفت از کربلا به «کوفه» ، دلم کاروان، دست بسته، راه افتاد «دَخَلَتْ زَینَبٌ عَلَی بْنِ زِیادْ» . شب میلاد یا که عصر دهم، صبح صادق، غروب گودال است شعر من «تلّ زینبیّه» شده دل من بسکه رو به گودال است دست و پا می زنی هنوز، حسین! . در قنوتش سکوت کرده اگر غزلی سر بریده می خوانَد جای اذن دخول، شاعر تو ایستاده، قصیده می خواند! شاعرت را ببخش... دیوانه ست! (احمد_بابایی) منبع شعر:کانال «شعر شیعه» در تلگرام(shia_poem2@)، تاریخ:28فروردین1399برابربا16آوریل 2020 و 22شعبان1441 @ostadtaheri