زندانی دو چشم توام تا همیشه من
وا کرده است زخم غمی در دلم دهن
بعد از تو مانده روی تن خانه خنده ات
مانده است عطر داغ تنت روی پیرهن
حالا منم که از تو به تو میبرد پناه
در گیر و دار وسوسه های یکی شدن
اینبار هم به رسم بد بی عدالتی
پیروز میشوی تو در این جنگ تن به تن
من کرم کوچکی که به پروانه میرسم
از پیله های مهر خودت بر تنم بتن
تو سرزمین مادری من اگر شوی
جان میدهم به شوق در آغوشت ای وطن
#معصومه_سادات_اسدیان
بی سبب نیست که یادآور تنهایی هاست
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است
#فاضل_نظری
╭┈────────────「🖌📖」
📚
╰─┈➤https://eitaa.com/sher_zad
نکتهای در باب ارتباط با آدمها از جناب سعدی، اونجا که میگه:
دشمن چو از همه حیلتی فرو مانَد
سلسلهٔ دوستی بجنبانَد
پس آنگه به دوستی
کارهایی کند که
هیچ دشمن نتواند.
#حق
╭┈────────────「🖌📖」
📚
╰─┈➤https://eitaa.com/sher_zad
سوره ی عشق را تلاوت کرد
اول صبح شاعری تنها
دست بر سینه واژه ها گفتند
السلام علیک یا مولا
السلام علیک یابن النور
تو که خورشید زاده ای آقا
حتم دارم که بیت هایم را
تو به من هدیه داده ای اقا
تو که در باغ لطف دستانت
عطر گل های یاسمن داری
عسکری هستی و به روی دلت
مُهری از غربت حسن داری
سامرا تشنه ی حضورت بود
کوچه مشتاق با شما بودن
ای که از برکت قدم هایت
چشم های عراق شد روشن
تو به اعجاز بودنت بردی
سردی و ظلمت زمستان را
خوب دل بسته ی خودت کردی
میله های سیاه زندان را
با نفس هات روح صحرا سبز
رودها با دم تو دریا شد
با کرم های دست بسته ی تو
گره از کار بسته ها وا شد
یازده مرتبه تو را خورشید
یازده مرتبه تو را باران
هر سپیده طواف کرده تو را
یازده بار مرد زندانبان
شعر من عاقبت به خیر شده
چون که وصف تو بر زبان من است
در پناه تو ام و میدانم
سایه ات بر سر جهان من است
#معصومه_سادات_اسدیان
#شهادت_امام_حسن_عسکری_تسلیت
السلام علیک یا صاحب الزمان
بده به باغچه ها لذت بهار شدن را
به چشم پنجره ها غرق انتظار شدن را
به ابرهای پر از بغض سرد فرصت باران
به چشمه ها بچشان شوق آبشار شدن را
به شاخه های دلم هی جوانه پشت جوانه
به ریشه های تنم با غمت دچار شدن را
به گونه های پر از زخمگریه گوشه ی چشمی
به واژه های پر از مهر تو قطار شدن را
به کوله بار زمین یک بغل شکوفه و بردار
تو از غرور زمانه جریحه دار شدن را
بریز در رگ هر روزمان شراب طهوری
بگیر از سر هر ذره ای خمارشدن را
که کوچه کوچه ببندیم ریسه های دعارا
و لحظه لحظه بخواهیم بی قرار شدن را
خدا کند که نمیرم و باغرور ببینم
که در رکاب تو یک لحظه مهزیار شدن را
#معصومه_سادات_اسدیان
#انتظار
رو به شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
بردن نام حسین بن علی میچسبد
🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
https://eitaa.com/sher_zad
هدایت شده از " ققنوس". مرضیه موفق
○●♡●○
حق تعالی با بایزید گفت که
"یا بایزید چه خواهی؟"
گفت: "خواهم که نخواهم."
🔸 برگرفته از کتاب فیه مافیه مولوی
https://eitaa.com/sher_zad
#مولوی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
دربارهٔ شهریار
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، شاعر پارسیگوی آذریزبان، در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در بازارچهٔ میرزا نصرالله تبریزی واقع در چایکنار چشم به جهان گشود. در سال ۱۳۲۸ هجری قمری که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود پدرش او را به روستای قیش قورشان و خشکناب منتقل نمود. دورهٔ کودکی استاد در خاستگاه پدری و در آغوش طبیعت و روستا سپری شد که منظومهٔ حیدربابا مولود آن خاطرات است. او تحصیلات خود را در مدرسهٔ متحده و فیوضات و متوسطهٔ تبریز و دارالفنون تهران گذراند و وارد دانشکدهٔ طب شد. سرگذشت عشق آتشین و ناکام او که به ترک تحصیل وی از رشتهٔ پزشکی در سال آخر منجر شد، مسیر زندگی او را عوض کرد و تحولات درونی او را به اوج معنوی ویژهای کشانید و به اشعارش شور و حالی دیگر بخشید. وی سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانهٔ پربار در ۲۷ شهریور ماه ۱۳۶۷ هجری شمسی درگذشت و بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز به خاک سپرده شد.
#شهریار
۲۷ شهریور، روز شعر و ادب فارسی
روز بزرگداشت شهریار
هدایت شده از yosefpoor.ir
دل من به مهرِ ماهی شده گرم و دیده روشن
که برای دیدن او، کشد آفتاب گردن
ره مدحتش ندانم، غزلی مگر بخوانم
که نشسته خود به جانم، نه غزل؛ میِ مطمطن
«علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را»
نرسد به درک نامت قلم هزار چون من
شود از رطب لبالب، لب باغبان شباشب
اگر از علی بگوید به صنوبرِ سترون
هله تشنه حقیقت! نفسی برآر دستی
به شراب متّقینش که روایتیست متقن
«دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین»
قدمی بنه به کویی که کلیم نشنود «لَن»
«نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت»
به مقام طور ایمن منم آن کلیمِ الکن
شدم آن زمان دچارش که سرود شهریارش
«برو ای گدای مسکین، درِ خانۀ علی زن»
به ضریح او رسیدی نظری به حال ما کن
که دخیلِ آه خود را زدهام گره به آهن
به علی بگو غمت را نه به خلقِ بی مدارا
«چه خوش است شهریارا! غم دل به دوست گفتن»
#مسعود_یوسف_پور
🥇برگزیده بخش ویژه جایزه ادبی شهریار ۱۴۰۳ / تبریز
https://eitaa.com/yosefpoor_ir