eitaa logo
شعرزاد.معصومه سادات اسدیان
225 دنبال‌کننده
171 عکس
20 ویدیو
0 فایل
خالقین کلمات نمی میرند♥️ @ms_asadyan
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بافتار
من زنده‌ام هنوز و غزل و غزل فکر می‌کنم مرگ سروده‌هایی از محمدعلی بهمنی دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت پاشنهٔ کفش فرارو بر کشید آستین همّتو بالا زد و رفت... محمدعلی بهمنی، یکی از قله‌های غزل و ترانه عاشقانه، ساعاتی پیش درگذشت. ما او را هم با اشعار کلاسیکش و هم با ترانه‌هایی که از خوانندگانِ به‌نام کشور شنیده‌ایم، می‌شناسیم. شاعری زلال‌پرست از خطهٔ خوزستان که هشتاد و دو سال غزل زندگی کرد. به غزلی قانع و دلش زنده به عشق بود. هنوز هم با غزل‌هایش زنده است. تا شعری از او در میان مردم خوانده می‌شود، تا نام او هست، او هم زنده است. «بافتار» که پیش ازین در فرسته‌های مختلف ازین شاعر عزیز، یاد کرده و به آثارش پرداخته بود، فوت این غزل‌سرای ارجمند را به تمام شما مخاطبین عزیز تسلیت عرض می‌کند. حال که به دیدار حق شتافته است، ابیاتی از او را در این فرسته جمع کرده‌ایم که نشان از مرگ‌آگاهی او در سال‌های پیشتر دارد. 🔺رسانه بافتار 🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
پخش شب شعر "ذره و خورشید" از شبکه خراسان رضوی: _یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۳ ساعت۱۷:۰۰ قسمت اول _دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۲۲:۰۰ قسمت دوم
راستش اصلا منتظر این هدیه نبودم اما دریافتش در روز تولدم خیلی خوشحالم کرد. به فال نیک گرفتمش و برام بسیار ارشمنده . خوبه که صاحب شعرت حواسش بهت باشه . دل به زمینیا نبند 😉
زندگی واقعی از چهل سالگی شروع میشود. تا آن زمان شما فقط در حال تحقیق هستید. ـیونگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهادت امام حسن مجتبی ع ویژه برنامه تلویزیونی "آرام جان" تهیه شده در موسسه آفرینش‌های هنری ╔══════════╗ 🆔 @honarerazavi ╚══════════
هدایت شده از پیشانی‌نوشت
رسیدم باز سمتت با دلی از قبل شیداتر پناه آورده است انگار تنهایی به تنهاتر دوباره بوی باران میدهد صحن گُهرشادت چه رازی دارد اینجا می‌شود چشمان دنیا تر به هر سو می‌روم گنبد نمایان است و حیرانم! کدامین آسمان دارد ازین خورشید پیدا تر هنوز از دست‌هایت خاک دهسرخ آب می‌نوشد ز دریای کراماتت شده دامانِ صحرا تر قدم تا میگذاری چشمه جاری می‌شود هر جا مقامت بوده از فرزند ابراهیم بالاتر اگرچه شرم مانع شد سخن از تشنگی گوید ولی از شربتت کرده ابوهاشم گلو را تر https://eitaa.com/pishaninevesht
به من نگاه کرد و گفت: تو بارانی! هر جا بروی آن‌جا را - حتی اگر خشک‌ترین نقطه‌ی زمین- سبز می‌کنی. به خودم نگاه کردم، کویر بودم و از شکاف دست‌هایم، هزاران ریشه‌ی غمگین و تشنه، بیرون زده بود... ╭┈────────────「🖌📖」 📚 ╰─┈➤https://eitaa.com/sher_zad
زندانی دو چشم توام تا همیشه من وا کرده است زخم غمی در دلم دهن بعد از تو مانده روی تن خانه خنده ات مانده است عطر داغ تنت روی پیرهن حالا منم که از تو به تو میبرد پناه در گیر و دار وسوسه های یکی شدن اینبار هم به رسم بد بی عدالتی پیروز میشوی تو در این جنگ تن به تن من کرم کوچکی که به پروانه میرسم از پیله های مهر خودت بر تنم بتن تو سرزمین مادری من اگر شوی جان میدهم به شوق در آغوشت ای وطن
بی سبب نیست که یادآور تنهایی هاست آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است ╭┈────────────「🖌📖」 📚 ╰─┈➤https://eitaa.com/sher_zad
‌ نکته‌ای در باب ارتباط با آدم‌ها از جناب سعدی، اونجا که میگه: دشمن چو از همه حیلتی فرو مانَد سلسلهٔ دوستی بجنبانَد پس آنگه به دوستی کارهایی کند که هیچ دشمن نتواند. ╭┈────────────「🖌📖」 📚 ╰─┈➤https://eitaa.com/sher_zad
سوره ی عشق را تلاوت کرد اول صبح شاعری تنها دست بر سینه واژه ها گفتند السلام علیک یا مولا السلام علیک یابن النور تو که خورشید زاده ای آقا حتم دارم که بیت هایم را تو به من هدیه داده ای اقا تو که در باغ لطف دستانت عطر گل های یاسمن داری عسکری هستی و به روی دلت مُهری از غربت حسن داری سامرا تشنه ی حضورت بود کوچه مشتاق با شما بودن ای که از برکت قدم هایت چشم های عراق شد روشن تو به اعجاز بودنت بردی سردی و ظلمت زمستان را خوب دل بسته ی خودت کردی میله های سیاه زندان را با نفس هات روح صحرا سبز رودها با دم تو دریا شد با کرم های دست بسته ی تو گره از کار بسته ها وا شد یازده مرتبه تو را خورشید یازده مرتبه تو را باران هر سپیده طواف کرده تو را یازده بار مرد زندانبان شعر من عاقبت به خیر شده چون که وصف تو بر زبان من است در پناه تو ام و میدانم سایه ات بر سر جهان من است
السلام علیک یا صاحب الزمان بده به باغچه ها لذت بهار شدن را به چشم پنجره ها غرق انتظار شدن را به ابرهای پر از بغض سرد فرصت باران به چشمه ها بچشان شوق آبشار شدن را به شاخه های دلم هی جوانه پشت جوانه به ریشه های تنم با غمت دچار شدن را به گونه های پر از زخم‌گریه گوشه ی چشمی به واژه های پر از مهر تو قطار شدن را به کوله بار زمین یک بغل شکوفه و بردار تو از غرور زمانه جریحه دار شدن را بریز در رگ هر روزمان شراب طهوری بگیر از سر هر ذره ای خمارشدن را که کوچه کوچه ببندیم ریسه های دعارا و لحظه لحظه بخواهیم بی قرار شدن را خدا کند که نمیرم و باغرور ببینم که در رکاب تو یک لحظه مهزیار شدن را
🍀آقا ردای سبز امامت مبارکت 🍀
رو به شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح بردن نام حسین بن علی میچسبد 🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ https://eitaa.com/sher_zad
امشب ساعت ۲۱ سرزمین شعر
هدایت شده از " ققنوس". مرضیه موفق
عاطفه سادات عزیزمون با 99 امتیاز به مرحله بعدی راه یافت.
○●♡●○ حق تعالی با بایزید گفت که "یا بایزید چه خواهی؟" گفت: "‎خواهم که نخواهم." 🔸 برگرفته از کتاب فیه مافیه مولوی https://eitaa.com/sher_zad
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
دربارهٔ شهریار سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، شاعر پارسی‌گوی آذری‌زبان، در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در بازارچهٔ میرزا نصرالله تبریزی واقع در چای‌کنار چشم به جهان گشود. در سال ۱۳۲۸ هجری قمری که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود پدرش او را به روستای قیش قورشان و خشکناب منتقل نمود. دورهٔ کودکی استاد در خاستگاه پدری و در آغوش طبیعت و روستا سپری شد که منظومهٔ حیدربابا مولود آن خاطرات است. او تحصیلات خود را در مدرسهٔ متحده و فیوضات و متوسطهٔ تبریز و دارالفنون تهران گذراند و وارد دانشکدهٔ طب شد. سرگذشت عشق آتشین و ناکام او که به ترک تحصیل وی از رشتهٔ پزشکی در سال آخر منجر شد، مسیر زندگی او را عوض کرد و تحولات درونی او را به اوج معنوی ویژه‌ای کشانید و به اشعارش شور و حالی دیگر بخشید. وی سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانهٔ پربار در ۲۷ شهریور ماه ۱۳۶۷ هجری شمسی درگذشت و بنا به وصیت خود در مقبرة‌الشعرای تبریز به خاک سپرده شد. ۲۷ شهریور، روز شعر و ادب فارسی روز بزرگداشت شهریار
هدایت شده از yosefpoor.ir
دل من به مهرِ ماهی شده گرم و دیده روشن که برای دیدن او، کشد آفتاب گردن ره مدحتش ندانم، غزلی مگر بخوانم که نشسته خود به جانم، نه غزل؛ میِ مطمطن «علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را» نرسد به درک نامت قلم هزار چون من شود از رطب لبالب، لب باغبان شباشب اگر از علی بگوید به صنوبرِ سترون هله تشنه حقیقت! نفسی برآر دستی به شراب متّقینش که روایتی‌ست متقن «دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین» قدمی بنه به کویی که کلیم نشنود «لَن» «نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت» به مقام طور ایمن منم آن کلیمِ الکن شدم آن زمان دچارش که سرود شهریارش «برو ای گدای مسکین، درِ خانۀ علی زن» به ضریح او رسیدی نظری به حال ما کن که دخیلِ آه خود را زده‌ام گره به آهن به علی بگو غمت را نه به خلقِ بی مدارا «چه خوش است شهریارا! غم دل به دوست گفتن» 🥇برگزیده بخش ویژه جایزه ادبی شهریار ۱۴۰۳ / تبریز https://eitaa.com/yosefpoor_ir
شعر از همیشه مهربان‌تر است هیچ‌کس به شعر، شک نمی‌کند با امیدِ شعر زندگی نکن شعر می‌کُشد، کمک نمی‌کند  
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
به دردی تازه، دردی کهنه را باید مداوا کرد که شکل دیگر دردند درمان‌های امروزی