eitaa logo
شاعرانه
27.4هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
762 ویدیو
76 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
ای روشنای خانه‌ی حیدر پس از زهرا کامل‌ترین و بهترین همسر پس از زهرا ایثار از رفتار و الطاف تو می‌جوشد مهر و محبت از دل صاف تو می‌جوشد هر چند در عالَم علی را کفو و همتا نیست هر چند همتایی برایش غیر زهرا نیست اما علی گمگشته‌اش را در تو پیدا کرد آری خدا پای تو را در خانه‌اش وا کرد در تو حیا و عفت و بذل و شجاعت دید در قلب تو یک آسمان عزم و شهامت دید پرواز کرده این دلم تا تربتت امشب دست توسل می‌زنم بر ساحتت امشب دست تو لبریز از کرم، سرشار از بذل است هر کس گدایت هست کارش با ابالفضل است بانو تو را در عالَم خلقت شبیهی نیست هم رتبه‌ی عِلمت در این دنیا فقیهی نیست بانو خدا خیرت دهد خیرآفرین بودی عمری تسلای امیرالمؤمنین بودی **ادامه دار**
روزی که سوی خانه‌ی مولا سفر کردی آن روز که رخت عروسی را به بر کردی برداشتی آرام سوی خانه گامت را کوچه به کوچه می‌گرفتند احترامت را قبل از ورودت لحظه‌ای در پشت در ماندی با یاد زهرا گریه کردی فاتحه خواندی بُردی به سمت آسمان دست دعایت را گفتی خدایا من کجا و خانه‌ی زهرا؟ گفتی خدا لبریز از عشق و امیدم کن جان علی در پیش زهرا روسپیدم کن اول، کلامی با حسین و با حسن گفتی زانو زدی در محضر زینب سخن گفتی گفتی که اینجا آمدم قصدم عزیزی نیست باور بفرما نیتم غیر از کنیزی نیست من آمدم اینجا برایت خادمه باشم عمری کنیز بچه‌های فاطمه باشم بانو همه دیدند بر عهدت وفا کردی الحق که در بیت علی حق را ادا کردی در تو خدا ظرفیت بسیار را می‌دید فانی شدن در حیدر کرار را می‌دید آخر خدا هدیه به تو ماهی منور داد چون لیله‌ی قدر از هزاران ماه بهتر داد مولا که دید از شوق داری در بغل عباس فرمود با گریه: و ما ادراک ماالعباس بانو عَلَم در مُشت عباس تو می‌چرخد عالم سرِ انگشت عباس تو می‌چرخد بانو گره خورده به کار ما، گشایش کن امشب بیا ما را به عباست سفارش کن... 📜 @sheraneh_eitaa
بار دیگر زِ غم غمینم من غرقِ در ماتمُ حزینم من دیده‌هایم دو ابرِ بارانَ است سوگوارِ امُ البنینم من 📜 @sheraneh_eitaa
رضا خورشیدی‌فرد سال ۱۳۶۳ در قم متولد شد. وی پس از گذراندن مقطع راهنمایی وارد حوزۀ علمیه شد. خورشیدی‌فرد از سال ۸۰ سرودن شعر را آغاز کرد که تحصیل در حوزۀ علمیه و انس داشتن با مراسمات مذهبی، باعث شد تا اشعار او رنگ و بوی آیینی بگیرند. خورشیدی‌فرد از شاعران و ذاکران دغدغه‌مند هیأت است که علاوه بر شعر کلاسیک، در زمینۀ نوحه و نغمه‌پردازی نیز آثار قابل توجهی خلق کرده است. او علاوه بر شعر در عرصۀ طرّاحی سن و معرّق نیز تجربیات و موفقیت‌های باارزشی کسب کرده است. از او تا کنون مجموعه شعری به چاپ نرسیده است. 📜 @sheraneh_eitaa
میان بارش بارانی از ستاره رسید اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل چهار ماه شب بی‌کسی ولی کامل چهار ابر به باران رسیده در ساحل چهار رود به پایان رسیده، دریادل چهار فصل طلایی ولی میان خزان چهار بغض غم‌انگیز و مادری نگران چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی برای دشمن خود نیز گریه‌دار شوی مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش چهار قبر غریب است باز در نظرش چقدر خاطره مانده‌ست در مفاتیحش و دانه‌ دانۀ اشکی که بوده تسبیحش نشسته بود شب جمعه‌ای کنار بقیع کمیل زمزمه می‌کرد در جوار بقیع غروب، لحظۀ تنهایی‌اش دوباره رسید غروب‌ها دل او خون‌تر است از خورشید به غصه‌های جگرسوز می‌زند پهلو دوباره شعله کشیده‌ست آب وقت وضو شروع می‌کند او لیلة‌ المصائب را همین‌ که دست به پهلو نماز مغرب را… چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب چهار نافله در بی‌کسی پس از مغرب در آسمان نگاهش که بی‌ستاره شده چهار آینه مانده، هزار پاره شده شکست آینه‌هایش میان گرد و غبار شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار از آن زمان که پسرهای او شهید شدند یکی یکی همه موهای او سفید شدند و همسری که به دل غصه‌ای گذاشت، وَ رفت نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت اگرچه بین غم و غصه‌های خود تنهاست ولی چهارم هر ماه روضه‌اش برپاست طراوتی که نرفته‌ست سال‌ها از دست بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است صدای گریه بلند است بین مرثیه‌ها چه دلنواز شده یا حسین مرثیه‌ها نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدان‌ها برای بدرقه با اشک خود به مهمان‌ها - - در التماس دعایش چه حرف‌ها گفته است به لطف آن کمر خسته کفش‌ها جفت است... یکی یکی همه رفتند و باز هم تنهاست... 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ام البنین کنایه‌ای از شرم عاشقی است... 🎙️ شعرخوانی آقای افشین علاء در حضور رهبرانقلاب به مناسبت ایام وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها 📜 @sheraneh_eitaa
دل به دل بستن و در دام نگاه اُفتادن شعله در سینه و خاموش براه اُفتادن کوچه باغ دل من رام قدمهایت شد به نخستینِ قدم چشم به ماه اُفتادن راز آشفتنم از جلوه‌ی مهتاب ، همین که به هرلحظه زسر شال‌و‌کلاه‌افتادن شوق دیدار تو در سینه نفس می‌شکند به دلم نیست دگر طاقت آه اُفتادن تو زلیخایی و من یوسف کنعان ، اما ترسم از گرگ بیابان و به چاه اُفتادن برده‌ی عشق شدم تا که عزیزم دارند نیست در ناصیه‌ام قرعه‌ی شاه اُفتادن گفته بودند گناه است نگاهت کردن ای خوش آنروز به دامان گناه اُفتادن 📜 @sheraneh_eitaa
یک لحظه کسی که با تو دمساز آید یا با تو دمی همدم و همراز آید از کوی تو گر سوی بهشتش خوانند هرگز نرود وگر رود باز آید 📜 @sheraneh_eitaa
مادرم رود نیست دریا نیست اقیانوس نیست اما چند قطره‌ی اشکش غرقم می‌کند 📜 @sheraneh_eitaa
محبوب من عدالت یعنی هر چیزی، هر کسی سرجای خودش باشد. عدل این است که شما در دلِ ما باشید... 📜 @sheraneh_eitaa
می دانم شام های زیادی در پیش است می دانم داغ های زیادی خاموش است می دانم، می دانم.. هر شب تانک های سیاهی می آیند هرشب خواب های عجیبی می بیـنند هر شب بال های غریبی می کوبند اما در آتش فردا... شبتون منور به نور خدا✨🌙 📜 @sheraneh_eitaa
بہ خورشیدی ڪہ درچشمت عیانست بہ ماهی ڪز تو روشن در جهانست سلام ای صبح صادق ؛ نور مطلق ڪہ مهرت در دل و برتر زِ جانست... |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج. 📜 @sheraneh_eitaa
عشقِ یارم هر زمانی منزل اندر دل کند تا به زیر حلقهٔ زلفش، دلم منزل‌کند دل‌که از من بگسلد منزل‌کند در زلف او عشق او کز در درآید ، منزل اندر دل کند هرکجا او بگذرد، رویش جهان پرگُل‌کند هرکجا من بگذرم، چشمم زمین پرگِل کند گاه ازو بیم فراق است وگهی امید وصل بیم و امیدش همه کارِ مرا مشکل کند صورتش هر ساعتی در پیش چشم آید مرا تا دگر باره مرا از خویشتن غافل کند 📜 @sheraneh_eitaa
انسان معاصری که بی مقدار است بی مایه ولی از همه بستانکاراست در آینه از بس به خود ش زل زده که از هرچه به جز واژه ی من بیزار است 📜 @sheraneh_eitaa
چشم در راه بهارم چشم در راه کسي هستم کوله بارش بر دوش آفتابش در دست خنده بر لب ، گل به دامن ، پيروز کوله بارش سرشار از عشق ، اميد آفتابش نوروز باسلامش ، شادي در کلامش ، لبخند از نفس هايش گُل مي بارد با قدم هايش گُل مي کارد مهربان ، زيبا ، دوست روح هستي با اوست ! قصه ساده ست ، معما مشمار چشم در راه بهارم آري چشم در راهِ بهار …. ! 📜 @sheraneh_eitaa
امیرالشعراء ابوعبداﷲ محمد معزی نیشابوری فرزند امیرالشعراء عبدالملک برهانی نیشابوری از شاعران دربار الب ارسلان بود.امیرمعزی شهرتی فراوان به دست آورد و از مقربان درگاه سلطان گردید و صاحب جاه و جلال شد چنانکه عوفی در لباب الالباب نویسد: «سه کس از شعرا در سه دولت اقبالها دیدند و قبولها یافتند چنانکه کس را آن مرتبه میسر نبود، یکی رودکی در عهد سامانیان و عنصری در دولت محمودیان و معزی در دولت سلطان ملکشاه.»معزی تا پایان عهد ملکشاه یعنی تا سال ۴۸۵ ه.ق در خدمت این پادشاه بود بعد از وفات او و آشفتگی کار جانشینان وی، معزی مدتی از عمر خود را در هرات و نیشابور و اصفهان به سر برد و سرگرم مدح امرای مختلف این نواحی بود تا آن که سنجر به سلطنت رسید و امیرمعزی بدو پیوست و از این پس تا پایان حیات در خدمت سنجر بود.عوفی درباره ٔ مرگ امیرمعزی نوشته است که روزی سلطان سنجر در خرگاه بود، ناگاه تیری از کمان شاه جدا شد و به امیرمعزی اصابت کرد و او در حال جان سپرد. بنا به تحقیقی که عباس اقبال در مقدمهٔ دیوان معزی کرده قول عوفی بر این که معزی بعد از اصابت تیر در حال بمرد درست نیست و معزی مدتها بعد از این واقعه زنده بوده است. اما از مرثیه‌ای که سنایی در مرگ معزی گفته معلوم می‌شود که معزی سرانجام به همان زخم تیر بدرود حیات گفته است و تاریخ مرگ او بنا به تحقیقات اقبال و صفا بین ۵۱۸ و ۵۲۱ ه.ق بوده است. ویژگی عمده شعر معزی سادگی آن است. کوششی که او در سرودن غزلهای نغز به کار برده -اگر چه فاقد سادگی و شیرینی غزلهای فرخی است- مسلماً وسیله مؤثری در پیشرفت فن غزل‌سرایی شده است. 📜 @sheraneh_eitaa
گر تو پنداری که رازم بی‌تو پیدا نیست هست یا دلم مشتاق آن رخسار زیبا نیست هست یا ز عشق لولو و یاقوت شَکَّر بار تو چشم ‌گوهر بار من هر شب چو دریا نیست هست ور تو را صورت همی بندد که از چشم و دلم آب و آتش تا ثَری و تا ثُریّا نیست هست گر تو پنداری که بی‌وصل تو جان اندر تنم مستمند و دردمند و ناشکیبا نیست هست ور تو پنداری که از جور و جفای روزگار در دِماغ و طبع من سودا و صفرا نیست هست گر گمان تو چنان است ای صنم ‌کز عشق تو این بلاها بر من بیچاره تنها نیست هست این همه زشتی مکن کامروز را فردا بود ور تو گویی از پس امروز فردا نیست هست 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟ أشهد أن علیاً ولی الله بگو✌️ شعرخوانی جالب دو برادر نوجوان در وصف حضرت عباس(علیه السلام) در برنامه معلی 📜 @sheraneh_eitaa
متن شعرخوانی بالا _-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_- روزی شعر من امشب دو برابر شده است چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است چون که بانوی کلابیه پسر آورده چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده نظرش خیره به گهواره سقا مانده زور بازوی تو بی حد و عدد خواهد شد بعد از این ام‌بنین، ام‌اسد خواهد شد با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد از در خانه او پا نکشیدم هرگز چون حسینی‌تر از عباس ندیدم هرگز ماه ذی‌الحجه که عباس به حج عازم شد همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد در طوافش سخن از عقل فراتر می‌گفت در حقیقت لک لبیک برادر می‌گفت! این اباالفضل که از قبله فراتر می‌رفت مرتضی بود که بر دوش پیمبر می‌رفت علی‌اکبر به ثنا گویی او می‌آید چقدر منبر کعبه به عمو می‌آید خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد در حقیقت همه را قبله‌نمای خود کرد گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد مسجدی بود که بابای من آبادش کرد از در خانه او پای نکشیدم هرگز چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز کاشف الکرب تویی؛ خندۀ ارباب تویی پدر خاک علی و پدر آب تویی! روی چشم تو بود جای حسن جای حسین هست مابین دو ابروی تو بین‌الحرمین پیش خورشید و قمر سایۀ تو سنگین است و فقط محضر زینب سر تو پایین است ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد بنویسید رقیه چه عمویی دارد صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود نام تو در دل میدان رجز قاسم بود زور بازوی علی ریخته در بازویت ذوالفقاری نبود تیزتر از ابرویت تیغ چرخانده‌ای و پیش تو طوفان هیچ است لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است وسط جنگ زمین را به زمان دوخته‌ای فن شمشیر زنی را ز که آموخته‌ای؟! ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟ أشهد أن علیاً ولی الله بگو او علمدار حسین است ببخشید مرا مدح او کار حسین است ببخشید مرا 📜 @sheraneh_eitaa
عشق یک واژه‌ بی ارزش بی معنی بود تا که یکباره خدا گفت که عشق است «حسین (ع)» 🍃السلام علیک یااباعبدالله الحسین🍃 📜 @sheraneh_eitaa
يکی بود يکی نبود شايد هم بود شايد چه بسيار بودند و فقط يکی بود که نبود با يکی بود و چه بسيار که نبودند مادربزرگ آغاز خاطرات ما با گيس بلند و سفيد ايمان داشت که يکی بود يکی نبود همچنان که رفت مادربزرگ با آن همه يکی بودهای دور و يکی نبودهای روزگار يخ شايد آنکه بود هنوز هم هست و ما نمی بينيم يا آن ديگری که نبود روزگاری بود و حالا نيست راستی آنکه بود عاشق بود يا آنکه نبود؟ چطور شد که نبود شايد زاده نشد هرگز يا مرده است و جایی در خاطرات ما دفن شده است شايد هم کشته شد آنکه نبود روزی با دست های آنکه بود چرا هرگز از مادربزرگ نپرسيديم و حالا چه کار کنيم با قصه های بی آغاز چرا آنکه نبود از کنارمان نمی گذرد و آنکه بود را هرگز نمی يابيم ! 📜 @sheraneh_eitaa
الهی! دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم. الهی! خود را از همه به تو وابستم، اگر بِداری، تو را پرستم و اگر نداری، خود پرستم، نومید مساز، بگیر دستم.! ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرنده ی هر آواره، ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده، دست ما گیر ای بخشنده ی بخشاینده! 📜 @sheraneh_eitaa
همیشه قصه شب ، در همین خلاصه شده است: تو غرق خوابی و من غرق آرزوی توام ... شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
یا رب، در دل، به غیرِ خود جا مگذار در دیده ی من، گرد تمنا مگذار گفتم، گفتم؛ ز من نمی‌آید هیچ رحمی، رحمی؛ مرا به من وامگذار! صبح آدینتون بخیرو شادی❄️🌲 📜 @sheraneh_eitaa