eitaa logo
شاعرانه
26.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
790 ویدیو
80 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ خوشا صحرای عشق و وادی او خوشا ایام وصل و شادی او خوشا تاریکی شام جدایی که بخشد صبحِ وصلش روشنایی |صبحتون بخیر و پر نشاط🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
جان مرا غمت هدف حادثات کرد تا عشق سوی من نظر التفات کرد حال مرا و زلف پریشان خویش را در راه عاشقی رقم مشکلات کرد تا شاه خسروان سفر سومنات کرد کردار خویش را علم معجزات کرد آثار روشن ملکان گذشته را نزدیک بخردان همه از مشکلات کرد بزدود ز اهل کفر جهان را بر اهل دین شکر و دعای خویشتن از واجبات کرد محمود شهریار کریم آنکه ملک را بنیاد بر محامد و بر مکرمات کرد شطرنج ملک باخت ملک با هزار شاه هر شاه را بلعب دگر شاهمات کرد شاها تو از سکندر بیشی، بدانجهت کو هر سفر که کرد بدیگر جهات کرد عین الرضای ایزد جوئی تو در سفر باز او سفر بجستن عین الحیات کرد تو کارها به نیزه و تیر و کمان کنی او کارها به حیله و کلک و دوات کرد 📜 @sheraneh_eitaa
کردم ز دیده پای، سوی مشهد حسین هست این سفر به مذهب عشاق فرضِ عین خدام مرقدش به سرم گر نهند پای حقا که بگذرد سرم از فَرق فَرقَدَین کعبه به گرد روضه او می کند طواف رَکْبَ الحَجیج! اَینَ تَروحون؟ اَین ؟ اَین ؟ از قاف تا به قاف پر است از کرامتش آن به که حیله جوی کند ترک شَید و شَین آن را که بر عذار بود جعد مشکبار از موی مستعار چه حاجت به زیب و زین جامی گدای حضرت او باش تا شود با راحت وصال مبدل عذابِ بَین می ران ز دیده سیل که در مشرب کریم باشد قضای حاجت سایل ادای دین 📜 @sheraneh_eitaa
چو مادر دید ویسِ دلستان را، به گونه خوار کرده گلستان را، بدو گفت: «ای همه خوبی و فرهنگ، جهان را از تو پیرایه‌ست و اورنگ. ترا خسرو پدر، بانوت مادر؛ ندانم در خُورَت شویی به کشور. چو در گیتی تو را همسر ندانم، به ناهمسرْت دادن چون توانم؟ در ایران نیست جفتی با تو همسر؛ مگر ویرو که هستت خود برادر. تو او را جفت باش و دوده بفروز. وزین پیوند فرّخ کن مرا روز. زن ویرو بُوَد شایسته خواهر؛ عروسِ من بُوَد بایسته دختر. ازآن خوشتر نباشد روزگارم، که ارزانی به ارزانی سپارم.» چو بِشْنید این سخن ویسه ز مادر، شد از بس شرم رویش چون مُعَصْفَر. بِجُنْبیدَش به دل‌بر مهربانی؛ نمود از خامُشی همداستانی. نگفت از نیک و بد بر روی مادر؛ که بودَ انْدر دلش مِهرِ برادر. دلش از مهربانی شادمان شد. فروزان همچو ماهِ آسمان شد. به رَنگی می‌شُدی هر دَم عُذارش. به رو افتاده زلفِ تابدارش. بدانِستَ ازْ دلش مادر همانگاه، که آمد دخترش را خامشیْ راه؛ کجا، او بود پیرِ کاردیده؛ بد و نیکِ جهان بسیار دیده. به بُرنایی همان حال آزموده؛ همان خاموشی او را نیز بوده. چو دید از مهر، دختر را نکو، رای، بِخواندَ اخْترشناسان را ز هر جای. بِپُرسیدَ ازْ شمارِ آسمانی، کزو کِی سود باشد کِی زیانی؛ از اختر، کِی بُوَد روزِ گُزیده، بَدِ بَهرام و کیوان زو بریده؟ که بیند دخترش شوی و پسر زن؛ که بهتر آن ز هر شوی، این ز هر زن. همه اخترشناسان زیج بُردند. شمارِ اختران، یک یک بِکردند. چو گردشهای گردون را بدیدند، ز آذرماه روزی برگزیدند؛ کجا، آنگه ز گشتِ روزگاران، در آذرماه بودی نوبهاران. چو آذرماه روز دی درآمد، همانَ ازْ روز شش ساعت برآمد، به ایوانِ کیانی رفت شهرو؛ گرفته دستِ ویس و دستِ ویرو. بسی کرد آفرین بر پاک دادار؛ چو بر دیوِ دُژَم نفرین بسیار. سروشان را به نام نیک بِسْتود. نیایشهای بی‌اندازه بِنْمود. پس آنگه گفت با هر دو گرامی: «شما را باد ناز و شادکامی. نباید زیور و چیزی دلارای؛ برادر را و خواهر را به یک جای. به نامه مُهر موبد هم نباید. گوا گر کس نباشد نیز شاید. گواتان بس بُوَد دادارِ داور، سروش و ماه و مهر و چرخ و اختر.» پس آنگه دستِ ایشان را به هم داد. بسی کرد آفرین بر هر دوان یاد؛ که سال و ماهتان از خرّمی باد. همیشه کارتان از مردمی باد. به نیکی یکدگر را یار باشید. وزین پیوند برخوردار باشید. بمانیدَ انْدرین پیوند جاوید. فروزنده به هم چون ماه و خورشید. 📜 @sheraneh_eitaa
نیلوفر و لاله هر دو بی‌هیچ سبب این پوشد نیل و آن به خون شوید لب می‌شویم و می‌پوشم ای نوشین لب در هجر تو رخ به خوان و از نیل سلب 📜 @sheraneh_eitaa
ابراهیم ناعم زاده ۱ مهر ۱۳۰۰ خورشیدی در رشت. شاعر و قصیده‌سرای معاصر و مدیر انجمن ادبی حکیم ناصرخسرو. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت و تهران به پایان رساند و سپس در آموزشگاه تخصصی قضایی دانش‌آموخته شد. او بعداً کارمند اداره کل ثبت اسناد شد. از آنجا که پدر وی معروف به مرشد احمد گیلانی صوفی صافی بود و صافی تخلص می‌کرد، به او ابراهیم صافی نیز گفته‌اند. ناعم شاعری عارف‌پیشه و خلوت‌گزین بود و سعی می‌کرد از هیاهوهای سیاسی و اجتماعی دوری گزیند. ناعم از نزدیکان نیما یوشیج بود، به طوری که یوشیج در خاطرات خود می‌نویسد: «ناعم اشعار وصف الحالی را بسیار پرمغز و با حرارت می‌سراید و اشعار او آینه زمان هستند.» همچنین یوشیج در دورانی که به دلیل سرودن شعر نو مورد هجمه شاعران سنتی قرار داشت، گفته ‌بود: «اگر بدانم این جوانمرد گیلانی ساده و بدون تشریفات (ابراهیم ناعم) با من است به این اندازه سرگردان نیستم». وی در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ مقاله‌هایی در نشریات ادبی منتشر کرد و بین سال‌های 1320 تا 1357 صاحب امتیاز نشریه فردای ما بود. ناعم در میان شاعران قدیمی به ناصرخسرو و سبک وی علاقه‌مند بوده و بیشتر قصیده سروده‌ است. او اشعاری در قالب رباعی نیز دارد. در مهر ۱۳۹۰ مجموعه شعری به نام «اهورانامه: سروده‌های توحیدی» از وی به چاپ رسید. همچنین وی سروده‌هایی در مورد خواب‌هایش دارد و منظومه «الا ای خواب‌ها» با بیش از ۱۱۵ بیت یکی از آن‌هاست. وی در فروردین ۱۳۹۶ به دلیل عارضه قلبی درگذشت 📜 @sheraneh_eitaa
غير تو، كس در روانم جا نمي‌گيرد چرا موج ديگر جا در اين دريا نمي‌گيرد چرا؟ من بيابانگرد دنياي جنونم اي دريغ غير من كس در بيابان پا نمي‌گيرد چرا؟ باز كردم آشيانم را كه وا باشد درش هيچكس در اين سرا ، مأوا نمي‌گیرد چرا؟ مشت مي‌كوبم به درها تا سري آيد برون سر به بيرون يك تن از درها نمي‌گيرد چرا؟ كو گلستان ، كو بهارستان رنگين غنچه‌ها مرغكي پَر سوي اين صحرا نمي‌گيرد چرا؟ تا جهانِ ما به رمز و راز خود گردد پديد هيچكس آيينه سوي ما نمي‌گيرد چرا؟ شب دگر ماسيده شد در ذهن ماها تا ابد روزني تابان سر از فردا نمي‌گيرد چرا؟ سرد آهن مانده دور از كوره‌ها و كوره‌اش جان نو در آتش از گرما نمی‌گيرد چرا ؟ بال پرواز پرنده گوييا ببريده شد از سر خاك سيه، پروا نمي‌گيرد چرا؟ كشتي لغزان ما در كام طوفان مانده است پا برون از ورطه‌ی دريا نمي‌گيرد چرا؟ مارها سر بركشيدند از درون لانه‌ها دست ناعم بر عصا موسي نمي‌گيرد چرا ؟ 📜 @sheraneh_eitaa
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | امروز که فرمانده فرا خوانده به قله... لحظاتی از شعرخوانی آقای مهدی سلحشور در دیدار هزاران نفر از مردم قم باامام خامنه ای(مدظله‌العالی). 📜 @sheraneh_eitaa
از هجر تو ابر چشم باران ریز است بر جان و دلم غم تو آتش بیز است هجر تو بلا فزا و شور انگیز است این هجر نه وصل روز رستاخیز است 📜 @sheraneh_eitaa
ای که مرا خـوانـده ای ،راه نـشـانـم بـده در شـب ظـلـمــانی ام، مـاه نــشـانـم بـده يوسـف مصری ز چـاه، گـشت چنـان پادشـاه گـر کـه طـريـق ايـن بُـود، چـاه نـشـانـم بـده بر قـدمت همچـو خاک، گريه کنـم سوزناک گِل شد از آن گريـه خاک، روح به جـانم بده از دل شـب می رسـد، نـور سـرا پـرده ها در سـحــراز مشرقت،صـوت اذانـم بــده سر خـوشـی اين جـهـان، لـذت يک آن بُـود آنچـه تو را خـوشـتـر است، راه بـه آنـم بـده 📜 @sheraneh_eitaa
رفتیم ز خدمت تو، دل خون کرده دل خون شده و ز دیده بیرون کرده قد چو الف بعشق تو نون کرده خاک ره پشت موزه گلگون کرده 📜 @sheraneh_eitaa
‍ کسی که روزِ فراق تو می‌کند پیرش شب وصالِ تو بازش جوان تواند کرد شبتون در پناه حق🌙 📜 @sheraneh_eitaa