eitaa logo
شاعرانه
22هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
87 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
قمر آن نیست که عاشق بَرَد از یاد او را یادش آن گُل که نه از کف ببَرَد باد او را ملَکی بود قمر پیشِ خداوند عزیز مرتعی بود فلک خرّم و آزاد او را چون خدا خلقِ جهان کرد به این طرز و مثال دقّتی کرد و پسندیده نیفتاد او را دید چیزی که به دل چنگ زند در وی نیست لاجرم دل ز قمر کند و فرستاد او را حسن هم داد خدا بر وی ، حُسنِ عَجَبی گرچه بس بود همان حسنِ خداداد او را جمله اَطوارِ نِکوهیده از او باز گرفت هرچه اخلاقِ نکو بود و بجا ، داد او را گر به شمشاد و به سوسن گذرد اندر باغ بپرستند همه سوسن و شمشاد او را بلبل از رشکِ صدایِ او گلو پاره کند ورنه بهر چه بُوَد این همه فریاد او را 📜 @sheraneh_eitaa
هر وقت که دیدی غَضَبت رو آورد از یک تا صد شماره کن ای سره مرد در ضمن شماره عقلت آید سر جای دیگر نکنی آنچه نمی باید کرد 📜 @sheraneh_eitaa
ای دوست به ذات حق تعالی سوگند کز هجر تو ساعتی نیم من خرسند وز یاد تو هیچ‌گه تغافل نکنم تا حشر اگر بُرند بندم از بند 📜 @sheraneh_eitaa
عاشقی محنتِ بسیار کشید تا لبِ دِجله به معشوق رسید نشده از گل رویش سیراب که فلک دسته گلی داد به آب نازنین چَشم به شط دوخته بود فارغ از عاشق دلسوخته بود دید در رویِ شط آمد به شتاب نو گلی چون گل رویش شاداب گفت بَه بَه چه گل زیبایی ست لایق دست چو من رعنایی ست حیف از این گل که برد آب او را کند از منظره نایاب او را زین سخن عاشق معشوقه پرست جست در آب چو ماهی از شست خوانده بود این مَثل آن مایه ناز که نکویی کن و در آب انداز خواست کازاد کند از بندش نام گل برد و در آب افکندش گفت رَو تا که ز هجرم بِرَهی نام بی مهری بر من ننهی موردِ نیکیِ خاصت کردم از غم خویش خلاصت کردم باری آن عاشق بیچاره چو بط دل به دریا زد و افتاد به شط دید آبی است فراوان و دُرست به نشاط آمد و دست از جان شست دست و پایی زد و گل را بربود سوی دلدارش پرتاب نُمود گفت کای آفت جان سُنبلِ تو ما که رفتیم ، بگیر این گُلِ تو! بِکُنَش زیب سَر ، ای دلبر من یاد آبی که گذشت از سر من جز برای دل من بوش مکن عاشق خویش فراموش مکن خود ندانست مگر عاشق ما که ز خوبان نتوان خواست وفا عاشقان را همه گر آب بَرَد خوبرویان همه را خواب بَرَد 📜 @sheraneh_eitaa
به قدر فهم تو کردند وصف دوزخ را که مار هفت سر و عقرب دو سر دارد خدای خواهد اگر بنده را عذاب کند ز مار و عقرب و آتش گزنده‌تر دارد از آن گروه چه خواهی که از هزار نفر اَقَلّ دویست نفر روضه‌خوان خَر دارد دویست دیگر جن‌گیر و شاعر و رَمّال دویست واعظ از روضه‌خوان بَتَر دارد 📜 @sheraneh_eitaa
داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌ كه‌ كند مادرِ تو با من‌ جنگ‌ هركجا بینَدَم‌ از دور، كند چهره‌ پرچین‌ و جبین‌ پر آژنگ‌ با نگاه‌ غضب‌ آلود، زَنَد بر دل‌ نازك‌ من،‌ تیر خدنگ‌ مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌ شهد در كام‌ من‌ و تُست،‌ شَرَنگ‌ نشوم‌ یكدل‌ و یكرنگ‌ ترا تا نسازی‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌ گر تو خواهی‌ به‌ وصالم‌ برسی‌ باید این‌ ساعت‌ بی‌ خوف‌ و درنگ‌ روی‌ و سینه‌ تنگش‌ بدری‌ دل‌ برون‌ آری‌ از آن‌ سینه‌ تنگ‌ گرم‌ و خونین‌ به‌ مَنَش‌ باز آری‌ تا بَرَد زآینه‌ ی قلبم،‌ زنگ‌ عاشق‌ بی‌ خِردِ ناهنجار نه،‌ بَل‌ آن‌ فاسق‌ بی‌ عصمت‌ و ننگ‌ حرمت‌ مادری‌ از یاد ببرد خیره‌ از باده‌ و دیوانه ی‌ زنگ‌ رفت‌ و مادر را افكند به‌ خاك‌ سینه‌ بدرید و دل‌ آورد به‌ چنگ‌ قصدِ سرمنزل‌ معشوق‌ نمود دل‌ مادر به‌ كفَش،‌ چون‌ نارنگ‌ از قضا خورد دم‌ در به‌ زمین‌ و اندكی‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌ وان‌ دل‌ گرم‌ كه‌ جان‌ داشت‌ هنوز اوفتاد از كف‌ آن‌ بی‌ فرهنگ‌ از زمین‌ باز چو برخاست‌ نمود پی‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌ دید كز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌ آید آهسته‌ برون‌ این‌ آهنگ‌ آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌ آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ‌! شرنگ‌: هر چیز تلخ_ زهر 📜 @sheraneh_eitaa
2.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وه چه خوب آمدی، صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی؟ ای بسا آرزوت می مُردم خوب شد آمدی، صفا کردی آفتاب از کدام سمت دمید که تو امروز یاد ما کردی؟ از چه دستی سحر بلند شدی که تفقُد به بینوا کردی؟ قلم پا به اختیار تو نبود یا ز سهوالقلم خطا کردی؟ بی وفایی مگر چه عیبی داشت که پشیمان شدی وفا کردی؟ شب مگر خواب تازه ای دیدی که سحر یاد آشنا کردی؟ هیچ دیدی که اندرین مدت از فراقت به ما چه ها کردی؟ دست بردار از دلم ای شاه که تو این مُلک را گدا کردی با تو هیچ آشتی نخواهم کرد با همان پا که آمدی برگرد 📜 @sheraneh_eitaa
ای پسر لحظه ای تو گوش بده گوش بر قصّه دو موش بده که یکی پیر بود و عاقل بود دگری بچه بود و جاهل بود هر دو در کنجِ سقف یک خانه داشتند از برای خود لانه گربهٔی هم در آن حوالی بود کز دغل پر ، ز صدق خالی بود چشم گربه به چشم موش افتاد به فریبش زبان چرب گشاد گفت ای موش جان چه زیبایی تو چرا پیش من نمی آیی هرچه خواهد دلِ تو ، من دارم پیش من آ که پیش تو آرم پیر موش این شنید و از سر پند گفت با موش بچه کای فرزند نروی ، گربه گول می زندت دور شو ورنه پوست می کندت بچه موش سفیه بی مشعر این سخن را نکرد از او باور گفت مَنعم ز گربه از پی چیست او مرا دوست است ، دشمن نیست گربه هم از قبیله موش است مثلِ ما صاحب دُم و گوش است تو ببین چشم او چه مقبول است چه صدا نازک است و معقول است باز آن پیر موش کار آگاه گفت با موش بچه گمراه به تو می گویم ای پسر در رو ! حرفِ این کهنه گرگ را مشنو گفت موشک که هیچ نگریزم از چنین دوست من نپرهیزم گربه زین گفتگو چو گل بشکفت بار دیگر ز مکر و حیله بگفت من رفیق توام مترس بیا ترس بیهوده از رفیق چرا! پیر موش از زبان آن فرتوت ماند مات و معطل و مبهوت گفت وه ! این چقدر طنّاز است چه زبان باز و حیله پرداز است بچه موشِ سفیهِ بی ادراک گفت من می روم ندارم باک بانگ زد پیر موش کای کودن این قدر حرف های مفت مزن! تو که باشی و گربه کیست ، الاغ! رفتن و مردنت یکی است الاغ ! گربه با موش آشنا نشود گرگ با بره هم چَرا نشود پر دغل گربه به فن استاد باز آهسته لب به نطق گشاد گفت این حرف ها تو گوش مکن گوش بر حرف پیر موش مکن پیرها غالبا خِرف باشند از ره راست منحرف باشند نُقل و بادام دارم و گردو من به تو می دهم تو بده به او بچه حرف نشنوِ ساده به قبول دروغ آماده سخن کذب گربه صدق انگاشت رفت و فورا بنای ناله گذاشت که به دادم رسید مُردم من بی جهت گول گربه خوردم من دُمم از بیخ کند و دستم خورد شکمم پاره کرد و گوشم بُرد پنجه اش رفت تا جگر گاهم من چنین دوست را نمی خواهم پیر موشش جواب داد برو ! بعد از این پند پیر را بشنو هرکه حرف بزرگتر نشنید آن ببیند که بچّه موش بدید 📜 @sheraneh_eitaa
دیدیم بسی چون تو درین عمر قلیل کز کبر چو پشه بود در چشمش پیل ریشش بدمید و شد گدای سر کوی آری از ریش می‌شوند ابن سبیل 📜 @sheraneh_eitaa
دیروز چه گُل‌های جهان افروزی امروز چه سرمای گلستان سوزی آرندۀ بَرد و آفرینندۀ وَرد روزی آن طور می‌پسندد روزی 📜 @sheraneh_eitaa
ز یاران آن قَدر بد دیده‌ام کز یار می‌ترسم به بیکاری چنان خو کرده‌ام کز کار می‌ترسم شاپویی‌ها خطرناکند و ترسیدن از آن واجب ولی با این خطرناکی من از دستار می‌ترسم نه از مار و نه از کژدم نه زین پیمان‌شکن مردم از آن شاهنشهِ بی‌دینِ خلق‌آزار می‌ترسم نمی‌ترسم نه از مار و نه از شیطان نه از جادو غم خود را به یک سو هشته از غمخوار می‌ترسم چو بی‌اصرار کار از دست مردم برنمی‌آید چه کار آید ز دست من که از اصرار می‌ترسم فراوان گفتنی‌ها هست و باید گفتنش امّا چه سازم دور دور دیگرست از دار می‌ترسم 📜 @sheraneh_eitaa
اکنون که هوای ری به سر دارم و بس ملبوس همین پوست به بردارم و بس ز اسباب سفر که جمله مردم دارند من بنده همین عزم سفر دارم و بس 📜 @sheraneh_eitaa