ای ساقی جان فداک روحی
پرکن قدح از می صبوحی
زان می که با هل دل مباح است
روشن کن غره ی صباح است
تا حاضر صبحدم نشینیم
در پرتو او بهم نشینیم
رانیم به مجلس حریفان
نظمی ز ظرایف ظریفان
آنها که بهم رفیق بودیم
بر یکدگران شفیق بودیم
در غیبت و در حضور هم پشت
بی هم، به نمک نبرده انگشت
ما را بگذاشتند و رفتند
زین باک نداشتند و رفتند
داریم جدا ز باغ ایشان
چون لاله بسینه داغ ایشان
#شعر #سام_میرزا_صفوی
📜 @sheraneh_eitaa
سر تسلیم نهادیم بپایی که مپرس
گفتم از یار بپرسم . سبب دوری چیست
#شعر #سام_میرزا_صفوی
📜 @sheraneh_eitaa
ابوالنصر سام میرزا صفوی (تولد ۹۲۳ قمری در مراغه، وفات ۹۷۵ قمری در قلعهٔ قهقهه در نزدیکی مشگینشهر) از فرزندان شاه اسماعیل یکم صفوی است که اهل هنر بوده و کتاب تذکرهٔ سامی یا تحفهٔ سامی را به سال ۹۵۷ قمری نوشته است. در زمینهٔ خوشنویسی هم از او آثار قابل توجهی باقی است.
سام میرزا به تحریک اطرافیانش یک بار به سرپیچی از برادرش پرداخت، ولی بعداً پشیمان شد و از شاه تهماسب یکم درخواست بخشش کرد. شاه تهماسب، سام میرزا را بخشید و او را از خراسان به قزوین آورد و نزد خود برد و مدت ۱۲ سال او را ملازم خود قرار داد.
در سال ۹۵۶ قمری سام میرزا از برادرش شاه تهماسب درخواست کرد که به او اجازه دهد که در محلی ساکن شود و به عبادت بپردازد. شاه تهماسب هم، تولیت آرامگاه شیخ صفیالدین اردبیلی و فرمانداری اردبیل را به او داد. در این مدت که سام میرزا در اردبیل به سر میبرد، محضر او محل رفتوآمد دانشمندان و فاضلان و شاعران و هنرمندان بود.
در سال ۹۶۹ قمری سام میرزا از شاه تهماسب خواست که او را به خراسان بفرستد؛ شاه نیز موافقت کرد، اما بعد به تحریک مغرضان پشیمان شد و سام میرزا را با دو پسر خردسالش که ده ساله و دوازده ساله بودند به قلعهٔ قهقهه که در آنجا اسماعیل میرزا و دو پسر القاسب میرزا محبوس بودند فرستاد. چون شاهزادهها در قلعه با یکدیگر ملاقات نمیکردند سام میرزا قصیدهای برای اسماعیل میرزا فرستاد که مضمون آن این بود که چون نوبت سلطنت به تو رسد میخواهم گوشهای جهت من تعیین نمایی که در آنجا باشم و رعایت من به واجبی نمایی. نگهبان قلعه تمامی کاغذهای اسماعیل میرزا را برداشته و نزد شاه تهماسب فرستاد و شاه تهماسب بعد از خواندن آن قصیده در ماه جمادیالثانی ۹۷۵ قمری دستور داد سام میرزا و پسرانش را پس از شش سال حبس به همراه پسران القاسب میرزا به قتل برسانند.
#سام_میرزا_صفوی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
اگر گویم نهال قامتت دلجوست میرنجی
و گر گویم سر زلف تو عنبر بوست میرنجی
شکایت چون کنم از جور چشم فتنه انگیزت
که گر گویم تو را بالای چشم ابروست میرنجی
#سام_میرزا_صفوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
عشاق در مقام وفا جان فدا کنند
بیگانه را بخون جگر آشنا کنند
در جلوه گاه حسن بتان گر رسیده ای
دانی که در خرابی دلها چه ها کنند
آیینه خاطران صف آرای میکده
گر صد کدورت است بجامی صفا کنند
در آتش فرامشیم سوخت آن غرور
مستی ز باده بود بر آتش کباب را
دارد آب دیده سرگردان من غمناک را
همچو گردابی که در چرخ آورد خاشاک را
دامان خرابات نشینان همه پاک است
تر دامنی ماست که تا دامن خاک است
آخر حسن آنجوان راه زد این خراب را
بوی، بس از می کهن پیر تنک شراب را
گل بدستم چه دهی در کف من خار خوش است
این گل تازه بر آن گوشه دستار خوش است
شد چو مهمان من آن شمع شب افروز امشب
کاش تا روز قیامت نشود روز امشب
#شعر #سام_میرزا_صفوی
📜 @sheraneh_eitaa