ای دست طلب بسته به دامان اباالفضل
بسپار دل خویش به دستان اباالفضل
سر میرود از خاطرهها عطر گل یاس
هر جا بدمد عطر گلستان اباالفضل
امواج عجیبیست در این دشت عطشنوش
گیسوی دلاویز و پریشان اباالفضل
هر حلقهی آن زلف پر است از دل پر خون
در بند و رها گشتهی درمان اباالفضل
دلداده و جانداده و سرداده و سرمست
این است فقط حال محبان اباالفضل
شب مُردم و در صبح جنون زنده شدم باز
عشق است و سحرخیزی یاران اباالفضل
"بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است "
این رزق حلالیست ز دستان اباالفضل
میگریم و میمیرم و سر میکشم از خاک
هر لحظه منم گوش به فرمان اباالفضل
این دل که چنان شمع پر از سوز و گداز است
شرمنده شد از دیدهی گریان اباالفضل
بسیار گدا شاه شد از دست کریمش
دریای عطا سفرهی احسان اباالفضل
یارا برسان منتقم خون خدا را
یارا بگشا این گره را جان اباالفضل
#محمدحسین_صفاریان #شعر #حضرت_عباس #میلاد_حضرت_عباس
📜 @sheraneh_eitaa