شبها، وقتی دریا مرا در آغوش میگیرد
و نور ستارهی کمرنگ
بر امواج وسیعش میخوابد،
آنگاه خود را کاملاً آزاد میکنم
از تمام فعالیتها و تمام عشقها
و بیصدا میایستم و به آرامی نفس میکشم،
تنها، تنها در آغوش دریا
که سرد و خاموش است و با هزاران نور میدرخشد.
سپس باید به دوستانم فکر کنم
و نگاهام در نگاههایشان غرق میشود
و از هر یک، به طور خاموش و تنها میپرسم:
'آیا هنوز مال من هستی؟'
آیا اندوه من، اندوه توست، مرگ من، مرگ تو؟
آیا از عشق من، از غم من
فقط یک نفس، فقط یک پژواک حس میکنی؟'
و دریا به آرامی و بیصدا به من نگاه میکند
و لبخند میزند: نه.
هیچ سلامی و هیچ پاسخی از هیچجا نمیآید...
#هرمان_هسه #شعر
📜 @sheraneh_eitaa