ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخ اعتبارها
خورشید و مه دو قطره باران فیض تو
مدی ز جنبش قلمت روزگارها
باشد شفق ز بیم تو هر شام بر فلک
رنگ پریدهای ز رخ لالهزارها
انگشتی از برای شهادت شود بلند
سروی که قد کشد ز لب جویبارها
از بهر خواندن رقم قدرتت بهار
اوراق گل شمرده به انگشت خارها
لطفت برات روزی مردم نوشته است
با خط سبز بر ورق کشتزارها
دیوانه خیال تو هرجا که پا نهد
ریزد ز شور عشق تو، طرح بهارها
جان دادهاند راهروان بس که در غمت
هر سنگ در رهت شده سنگ مزارها
موج سراب نیست، که در جستجوی تو
افتاده اند از پی هم بیقرارها
با خامه کی توان ره وصف تو قطع کرد؟
منزل کجا و، رهروی نی سوارها؟!
راه ثنای ذات تو را چون روم؟ که من
دارم به دوش از گنه خویش بارها!
گر بایدم کشید ندامت به قدر جرم
خوش کوتهست مدت این روزگارها
چون آوری به حشر من روسیاه را
از نسبتم شوند خجل شرمسارها!
واعظ اگر چه نیست امیدم به خویشتن
دست من است و، دامن امیدوارها
#واعظ_قزوینی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
جان سوخت، چو آمد سخن لعل تو بر لب
دل رفت، چو دیدیم رخ ماه تو درشب
#شعر #واعظ_قزوینی
📜 @sheraneh_eitaa
vaez.gif
8.1K
میرزا محمد رفیع ملقب به رفیعالدین مشهور به واعظ قزوینی (زادهٔ ۱۰۲۷ هجری قمری در قزوین، درگذشتهٔ ۱۰۹۰ هجری قمری در قزوین) فقیه و ادیب ایرانی است که به لحاظ شهرتش در وعظ و خطابه به واعظ قزوینی مشهور شد و همین تخلص را در اشعارش برگزید.
وی علاوه بر دیوان شعر صاحب آثار دیگری همچون ابواب الجنان، الموعظة و الحملة الحیدریة میباشد.
#معرفی_شاعر #واعظ_قزوینی
📜 @sheraneh_eitaa
تا چند ای ستمگر تاراج مال و جانها؟
برخود بزن دو روزی ای برق خان و مانها
چون ناوک فغانم، هردم ز دل نخیزد؟
قد از کشاکش چرخ، گردید چون کمانها
باز سفید پیری اینک رسید ز آن رو
مرغان عقل و حس رم کردند از آشیانها
موی سفید نبود، ما را به سر ز پیری
بهر سفید گوییست در پند ما زمانها
ما را نماند در کام، دیگر اثر ز دندان
این سفره را فشاندیم، زین خورده استخوانها
چون پیریم شکسته است در یکدگر ببینید
چندین به خود مباشید مغرور ای جوانها
واعظ مدار صحبت، اکنون به هرزهگوییست
در عهد ما خموشی حرفیست بر زبانها
#شعر #واعظ_قزوینی
📜 @sheraneh_eitaa
عشق میگردد دوا زخم دل غم پیشه را
مومیایی میشود آتش، شکست شیشه را
#شعر #واعظ_قزوینی
📜 @sheraneh_eitaa