شمس آقاجانی، شاعر و ناقدِ ادبی، در چهارم تیرماه ۱۳۴۷ در شهرستان فریدونکنار چشم به جهان گشود. او در رشتهی کارشناسی مهندسی برق (گرایش مخابرات) از دانشگاه شیراز فارغالتحصیل شد. سپس به تهران آمد و در آنجا در سالهای ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵ در کارگاه شعر رضا براهنی شرکت کرد. کارگاهی که در دهه ۷۰ سرنوشت شعر نو ایران را به ترتیب دیگری رقم زد و امکانی تازه پیشروی شعر فارسی نوپدید گذاشت.
شمس آقاجانی همچنین در حوزه تئوری شعر یکی از فعالان این حوزه بود و مانند براهنی جزو کسانی است که در دو وجه فعالیت ادبی خود را دنبال می کند: یعنی هم نقد می نویسد و شعر خودش و دیگران را تئوریزه می کند و هم می سراید. زبان شعری آقاجانی زبانی ساده و در عین حال چند ساحتی و چند ظرفیتی است. با شنیدن و خواندن قطعات شعرش می توان به سادگی به این مفهوم سرراست رسید. یکی از مهمترین کتابهای او که از قضا در دهه ۹۰ در حوزه تئوری شعر مطرح بود «سخن رمز دهان» است که مورد توجه منتقدان قرار گرفت و بارها خوانده شد.نخستین مجموعه این شاعر با عنوان «مخاطب اجباری» در سال ۱۳۷۷ توسط نشر خیام به بازار عرضه شد و از طرف هیئت داوران کانون شعر فراپویان به عنوان یکی از سه اثر برگزیده دهه هفتاد معرفی شد.
سرانجام شمس آقاجانی شاعر برجسته و خوش ذوق کشورمان به علت بیماری کرونا روز جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ از دنیا رفت
#شمس_آقاجانی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
تو هم می روی از این جا به زیر آسمانِ دیگری از همین رنگ
لب هایت را می بری
و شکل موها و دور شانه ها را دیگر
لذت دستکاری از من دریغ می کنی
پشت این پنجره
من و این کبوترانِ بی توجه
مانده ایم و بی توجهی می کنیم
می روی و دستانت را می بری
چشم ها را، قدم ها و فنجانت را می بری
می مانم همچنان با غیرت !
سرم را به سستی ام گرم می کنم
فقط گاه گاهی به تصورم که می آیی
رنگ صورت زردم را
دستکاری می کنی
و هم زمان با فشارهای عصبی
بر حفظ آرامش دست هایم پافشاری می کنی
سر و وضعم مدتی دوباره به هم ریخته
به رغم علاقه ات به خاک بازی
لباس ها و شست و شوی مرا قبول نداشتی
از همان زمان کودکی،
من به نظارت تو احتیاج دارم
می روی و نگاه هایت را می بری
جای پا و قدم هایت را می بری
بی تاب همان سواحل شنی
نشستم و پایداری می کنم
خاک بازی می کنم
ای وطن که از ساکنانت خالی شدی
من به حمایت تو احتیاج دارم
آب و تابم از دستم رفت
رفته گانم را برگردان
#شمس_آقاجانی
📜 @sheraneh_eitaa
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعرخوانی آقای شیرمحمدی در کارگاه شعر اشتیاق
📜 @sheraneh_eitaa
تو، ای تاریکی که من از آن متولد شدهام
من تو را بیش از همه آتشهایی که جهان را به حصار میکشند دوست دارم،
زیرا که آتش
برای همه دایرهای از نور خلق میکند
و سپس هیچکس برون از دایره بر تو واقف نخواهد شد.
ولی تاریکی همه چیز را در آغوش میگیرد.
شکلها و سایهها را، موجودات را و مرا.
مردم و ملتها را.
چقدر ساده و آسان آنها را گرد هم میآورد.
تاریکی سبب میشود حضور یک قدرت برتر را در کنار خویش تصور کنم.
من به تاریکی ایمان دارم.
#راینر_ماریا_ریلکه #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشهٔ آشفتهٔ ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزهٔ کوتاهی، پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنهٔ سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهٔ بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند، اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم...
#فروغ_فرخزاد #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
وقتی دلی شکست، یقینأ بها گرفت
درست سرسرای عرش معلا سرا گرفت
قربان عاشقی که دلش بیقرار شد
بعد از نماز شب ز خدا کربلا گرفت
یادم نمی رود که به اعجاز تربتت
وقت اذان صبح ،مریضی شفا گرفت
حال و هوای هیئتتان خوشتر از بهشت
با چای روضه بود که دل ها جلا گرفت
بال مگس کلید معمای چشم ماست
چشمی که اعتبار ز آب بقا گرفت
"صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین"
ارباب ما شِفای مسیح از خدا گرفت
زهرا نوشت نامه، خدا هم قبول کرد
باید وجود گریه کنان را طلا گرفت
بال ملک به زیر قدم های زائرش
اما خودش ز دار جهان بوریا گرفت
تفسیر سوره ای که به نیزه نشسته است
باید فقط ز دختر شیر خدا گرفت
تن های کشتگان همه در زیر سُم اسب
خورشید اهل بیت ، روی نیزه جا گرفت
وقتی فضای روضۀ مکشوفه گشته باز
خواهی بگویمت که چرا دل نوا گرفت؟
مادر میان قتلگه و شمر هم رسید
مویش کشید و بعد برید و هوا گرفت
لرزید دست و پای کَریهش ولی به عمد
سر را مقابل حرم و بچه ها گرفت
خورشید هم تحمل این صحنه را نداشت
فورأ غروب کرد وَ عالم عزا گرفت
#شعر #امام_حسین #محسن_پالیزدار
📜 @sheraneh_eitaa
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
شبتون در پناه حق
#محمدعلی_بهمنی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سربه دامانت گذارم تا به دستانت رسم
یک هوای تازه خواهم تابه چشمانت رسم
صبحدم این خاکیان را بوی تو ارد به جان
جان ودل بخشاحبیبا تامن به دامانت رسم
#هما_کشتگر #شعر
| صبحتون بخیر و پر برکت🌸💚
📜 @sheraneh_eitaa
در گشودند به باغ ِ گل ِ سرخ
و من ِ دلشده را
به سراپرده ی رنگین ِ
تماشا بردند...
من به باغ ِ گل ِ سرخ
با زبان ِ بلبل
خواندم
در پریخانه ی پر نقش ِ هزار آینه اش
خویشتن را
به هزاران سیما دیدم
به لب ِ آینه خندیدم...
#هوشنگ_ابتهاج #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم...
نهاده خلق حرم سوی کعبه روی عبادت
من از میان همه، روی دل به سوی تو کردم
مرا به هیچ مقامی نبود غیر تو نامی
طواف و سعی که کردم به جستجوی تو کردم
به موقفِ عَرفات ایستاده خلق، دعاخوان
من از دعا لب خود بسته، گفتگوی تو کردم
فتاده اهل مِنا در پی مُنا و مقاصد
چو «جامی» از همه فارغ من آرزوی تو کردم
#جامی #شعر #امام_زمان
📜 @sheraneh_eitaa
«🌻💚🌻4روز تا بزرگترین عید🌻💚🌻»
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید
که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید
علی را گر که بردارند از بین شهادت ها
صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید
نگوید گر که ابراهیم در آتش علی جانم
یقینا سربلند از امتحان بیرون نمی آید
چه رزمی می کند حیدر که در هنگام پیکارش
صدا از دوستان و دشمنان بیرون نمی آید
همینگونه به وقت گفتن تسبیح زهرایش
نفس از سینه ی صاحبدلان بیرون نمی آید
دهانم بازشد ذکر علی سوزاند دنیا را
به جز آتش که از آتشفشان بیرون نمی آید
شنیدم شاطر عباس صبوحی گفته بی نامش
به ولله از تنور گرم نان بیرون نمی آید
نجف میخانه ی شیعه ست یعنی مشتری اینجا
بمیرد دست خالی از دکان بیرون نمی آید
به لطف صاحبم راضی ام اینگونه ، که ازخانه
سگ اهلی برای استخوان بیرون نمی آید
چه زحمت می کشی بیهوده عزرائیل، ازاین تن؛
نخواهد حیدر کرار جان بیرون نمی آید
#مهدی_رحیمی #شعر #عید_غدیر #امام_علی
📜 @sheraneh_eitaa
ای صفای حرم یار! کجای حرمی؟
حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟
سعی عشاق تو، ای کاش به جایی برسد
ای صفای حرم یار، کجای حرمی؟
عطر جانبخش تو در حِلّ و حرم پیچیدهست
وارث عترت اطهار، کجای حرمی؟
ای شده زمزمۀ منتظرانت لبیک
مظهر عصمت و ایثار، کجای حرمی؟
خواب غفلت ندهد فرصت دیدار به ما
آه ای دیدۀ بیدار، کجای حرمی؟
«همه جای حرم از پرتو حُسن تو پر است
ای به صد جلوه پدیدار، کجای حرمی؟»
تا شود چشم و دل عالم و آدم روشن
پرده از آینه بردار، کجای حرمی؟
حج اکبر شود آن روز، که هنگام طواف
برسد مژدۀ دیدار، کجای حرمی؟
رازدارِ دل زهرا و علی، غیر تو کیست
آخر ای محرماسرار، کجای حرمی؟
#محمدجواد_غفورزاده #شعر #امام_زمان
📜 @sheraneh_eitaa