لبخندِ من آغشته به بغضی ست که هرگز
راهی به جز از صبر برایش ننوشتم...
#شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
عشق روی تو نه در خورد دل خام منست
کاولِ حُسنِ تو و آخرِ ایامِ منست
از تو دارم هوسی در دل شوریده، ولی
راه عشقت نه به پای دلِ در دام منست
مگرم عقل شکیبی دهد از عشق، ارنه
بس خرابی کند این جرعه، که در جام منست
من حذر میکنم از عشق، ولی فایده نیست
حذر از پیش بلایی، که سرانجام منست
آفت سیل به همسایه رساند روزی
سخت باریدنِ این ابر که بر بام منست
روزگار از دل محنت کش من کم مکناد!
درد عشق تو، که قوُتِ سحر و شام منست
نامه سهلست نبشتن به تو، لیکن از کبر
هرگز آن نامه نخوانی، که درو نام منست
گرد عاشق شدن و عشق نگردد دیگر
اوحدی، گر بچشد زهر، که در کام منست...
#اوحدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
تقی پورمتقی سال ۱۳۴۰ در شهرستان خشکبیجار از توابع رشت چشم به جهان گشود. او تحصیلات کلاسیک را تا مقطع دیپلم ادامه داد و سپس به تحصیل در حوزۀ علمیه روی آورد. زمانی که در دبیرستان بود سرودن را آغاز کرد. حیطۀ تخصصی او شعر کودک و نوجوان است و در این زمینه با نشریات مختلفی همکاری کرده است. «گل باد باران»، «آوازهای ارغوانی»، «ابرهای دورهگرد شاعرند» و «چشم در چشم سکوت» از آثار او است.
#معرفی_شاعر #تقی_متقی
📜 @sheraneh_eitaa
«چالش»
ای عقل! به عشق او گرفتار شدی
با عشق، قدم قدم قدم یار شدی
در چالش عشق و عقل سردار شدی
زین روست که سربلند اعصار شدی.
#تقی_متقی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | تنهایی مرا
به تماشا گذاشتی
وقتی مرا در آینه تنها گذاشتی
شعرخوانی آقای احمد شیروانی
📜 @sheraneh_eitaa
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدهست
یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدهست
گر مدعیان نقش ببینند پری را
دانند که دیوانه چرا جامه دریدهست
آن کیست که پیرامن خورشید جمالش
از مشک سیه دایرهٔ نیمه کشیدهست
ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید
فرهاد بدانی که چرا سنگ بریدهست
رحمت نکند بر دل بیچاره فرهاد
آنکس که سخن گفتن شیرین نشنیدهست
از دست کمان مهرهٔ ابروی تو در شهر
دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیدهست
در وهم نیاید که چه مطبوع درختی
پیداست که هرگز کس از این میوه نچیدهست
سر قلم قدرت بی چون الهی
در روی تو چون روی در آیینه پدید است
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدهست
با این همه باران بلا بر سر سعدی
نشگفت اگرش خانهٔ چشم آب چکیدهست
#سعدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
4271.mp3
3.94M
🎙 | خوانش: محسن لیله کوهی
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدهست
یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدهست
...
📜 @sheraneh_eitaa
من خسته ام از جان و دلم محو کسانی ست
که در خلوت خود هم یادِ منِ دلخسته ندارند...
#شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
به یاد شهید آرمان علی وردی
🌹🌹🌹
کیست آن یار و یاور جانان
قهرمان بزرگ دین داران
آنکه جان را فکنده در معرض
پایمرد و دلیر و با ایمان
با خدا و دلاور و محبوب
ناخدای شجاع مظلومان
غیرت و همتش بجوش آمد
آرمانش به ما شده رخشان
آنکه با عشق حضرت سلطان
یا علی گفت و رفت از این ویران
عاقبت بین ناکسان افتاد
شد شکنجه بدست نامردان
مرد و مردانه سوی داور رفت
در دل فتنه های بی سامان
جان پاکش بسوی داور رفت
جسم پاکش فتاده در تهران
شیر مرد دلیر این خط ها
شاهد شاخص همه دوران
مدفنش در بهشت زهرا شد
پایگاه عزیزمان ایران
امتی سوگوار جانش شد
خسته و دلشکسته و نالان
یاد او زنده مانده در دلها
نام او شد هماره جاویدان
تا ابد بین عاشقانش ماند
اسوه ی پاک مردم ایران
#محمدصادق_ربانی #شعر #شهید_آرمان_علی_وردی
📜 @sheraneh_eitaa
دل بریدم تا نبینم دوست با من دشمن است
دلبریدن گاه تنها راه عاشقماندن است
خود به چاه انداختم خود را مگر باور کنی
آنچه باقی مانده از یوسف همین پیراهن است
گریهها کردم ز شوق آن شب که سوزاندی مرا
سرنوشت شمع جانسوز است اما روشن است
هر کسی از عشق با خود یادگاری میبرد
آنچه من بردم تنی بیروح و روحی بیتن است
من غمم! جای مرا با شادمانی پر مکن
هر کجا چشمی بگردانی نشانی از من است
#فاضل_نظری #شعر
شبتون در پناه حق
📜 @sheraneh_eitaa
در قانون عشق
صبحی که از محبوبت صبح بخیر نشنوی
تا اطلاع ثانوی شب باقیست...
| صبحتون بخیر و پر عشق 🌸🍃
#محمود_رویش #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
پریچهره بتی عیار و دلبر
نگاری سرو قدّ و ماه منظر
سیه چشمی که تا رویش بدیدم
سرشکم خون شدست و بر مشجر
اگر نه دل همیخواهی سپردن
بدان مژگان زهر آلود منگر
وگر نه بر بلا خواهی گذشتن
بر آتش بگذر و بر درش مگذر
بسان آتش تیزست عشقش
چنانچون دو رخش همرنگ آذر
بسان سرو سیمین است قدّش
ولیکن بر سرش ماه منوّر
فریش آن روی دیبا رنگ چینی
که رشک آرد بر او گلبرگ تر بر
فریش آن لب که تا ایدر نیامد
ز خلد آیین بوسه نامد ایدر
از آن شکر لبانست اینکه دایم
گدازانم چو اندر آب شکر
از آن لاغر میانست آنکه عشقم
چنین فربه شدست و صبر لاغر
به چهره یوسف دیگر ولیکن
به هجرانش منم یعقوب دیگر
اگر بتگر چنان پیکر نگارد
مریزاد آن خجسته دست بتگر
و گر آزر چنو دانست کردن
درود از جان من بر جان آزر
صنوبر دیدم و هرگز ندیدم
درخت سیم کش بر سر صنوبر
چنان کز چشم او ترمس نترسید
جهود خیبری از تیغ حیدر
چنان کان چشم او کردست با من
نکرد آن نامور حیدر به خیبر
چنان بر من کند او جور و بیداد
نکردند آل بوسفیان به شبر
چنانچون من برو گریم نگریید
ابر شبیر زهرا روز محشر
مرا گوید ز چندین شعر شاهان
ز چندین عاشقانه شعر دلبر
به من ده تا بدارم یادگاری
به پردهی چشم بنویسم به عنبر
به حلقهی زلفک خویشش ببندم
چو تعویذی فرو آویزم از بر
کم از شعری که سوی ما فرستی
نهام اندر خور گفتار وز در
مگر خود شعر بر من برنزیبد
مگر خود نیستم ای دوست درخوَر
ایا ناپاک دار این خواریم بس
بدین اندر نیارم سر به چنبر
چرا بنویسیم باری مدیحی
امیر نامداران شاه مهتر
کدامست آنکه گویی روی گیتی
بیفروزد به بوسعد مظفر
چو نام آن نگار آمد به گوشم
فرو باریدم از چشم آب احمر
فراقش صورتی شد پیشم اندر
خیالی دیدمش مکروه و منکر
بترسیدم که ناگاهان کنارم
تهی گرداند از بستان عبهر
چو از من بگسلد کی بینمش باز
کی آید این گذشته رنج را بر
فرو بارید ابر از دیدگانم
بر آن خورشید کش بالا صنوبر
همی بگریستم تا ز آب چشمم
چو روی یار من شد روی کشور
چو روی یار من شد دهر گویی
همی عارض بشوید به آب کوثر
به کردار درفش کاویانی
به نقش وَشیْ و کوفی سراسر
بپوشیده لباس فرودینی
بیفکنده لباس ماه آذر
گل اندر بوستانان بشکفیده
بسان گلبنان باغ پر بر
تو گویی هر یکی حور بهشتی است
بدست هر یک از یاقوت مجمر
به صد گونه نگار آراسته باغ
به نقش وَشیْ و نقش مِسطَر
به کاخ میر ما ماند به خوبی
گشاده بر همه آزادگان در
سحرگاهان که باد نرم جنبد
بجنباند درخت سرخ و اصفر
تو پنداری که از گردون ستاره
همی باریده بر دریای اخضر
نگار اندر نگار و لون در لون
هزاران در شده پیکر به پیکر
بزیر دیبه سبز اندر آنک
ترنج سبز و زرد از بار بنگر
یکی چون حقهی از زرّ خفچه است
یکی چون بیضهی بینی ز عنبر
بنفشه زیر و زیر شاخ سوسن
چو بر دیبای زنگاری مزّبر
به شادروان شهر آزاد ماند
که اسکندر برو پاشید گوهر
درخت سبز تازه شام و شبگیر
که ماه از برهمی تابد بر او بر
درفش میر بوسعدست گویی
فروزان از سرش بر تاج گوهر
به گیتی ز آب و آتش تیزتر نیست
دو جانند و دو سلطان ستمگر
ترا سیمرغ و تیر گز نباید
نه رخش جادو و زال فسونگر
گر او رفتی به جای حیدر گرد
برزم شاه گردان عمرو و عنتر
نه ز آهن درع بایستی نه دلدل
نه سر پایانش بایستی نه مغفر
عدو را بهره از تو غل و پاوند
ولی را بهره از تو تاج و پر گر
یکی زردشت وارم آرزویست
که پیشت زند را بر خوانم از بر
در آب گرم در ماندست پایم
چو در زرفین در انگشت ازهر
#دقیقی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa