جهان جای به تلخی است ، تهی بهر و پر دخت
جز این بود مرا طمع و جز این بودم الچخت
جز این داشتم اومید و جز این داشتم الچخت
ندانستم از او دور گواژه زندم بخت
#شعر #کسایی
📜 @sheraneh_eitaa
چو آمد سر ماه هنگام جنگ
ز پیمان بگشتند و از نام و ننگ
خروشی برآمد ز هر دو سپاه
برفتند یکسر سوی رزمگاه
ز بس ناله بوق و هندی درای
همی آسمان اندر آمد ز جای
هم از یال اسپان و دست و عنان
ز گوپال و تیغ و کمان و سنان
تو گفتی جهان دام نر اژدهاست
وگر آسمان بر زمین گشت راست
نبد پشه را روزگار گذر
ز بس گرز و تیغ و سنان و سپر
سوی میمنه گیو گودرز بود
رد و موبد و مهتر مرز بود
سوی میسره اشکش تیزچنگ
که دریای خون راند هنگام جنگ
یلان با فریبرز کاوس شاه
درفش از پس پشت در قلبگاه
فریبرز با لشکر خویش گفت
که ما را هنرها شد اندر نهفت
یک امروز چون شیر جنگ آوریم
جهان بر بداندیش تنگ آوریم
کزین ننگ تا جاودان بر سپاه
بخندد همی گرز و رومی کلاه
یکی تیرباران بکردند سخت
چو باد خزانی که ریزد درخت
تو گفتی هوا پر کرگس شدست
زمین از پی پیل پامس شدست
نبد بر هوا مرغ را جایگاه
ز تیر و ز گرز و ز گرد سپاه
درفشیدن تیغ الماس گون
بکردار آتش بگرد اندرون
تو گفتی زمین روی زنگی شدست
ستاره دل پیل جنگی شدست
ز بس نیزه و گرز و شمشیر تیز
برآمد همی از جهان رستخیز
ز قلب سپه گیو شد پیش صف
خروشان و بر لب برآورده کف
ابا نامداران گودرزیان
کزیشان بدی راه سود و زیان
بتیغ و بنیزه برآویختند
همی ز آهن آتش فرو ریختند
چو شد رزم گودرز و پیران درشت
چو نهصد تن از تخم پیران بکشت
چو دیدند لهاک و فرشیدورد
کزان لشکر گشن برخاست گرد
#شعر #فردوسی
📜 @sheraneh_eitaa
vahid.gif
8.1K
عمادالدین میرزا محمدطاهر بن میرزا محمدحسین قزوینی، متخلص به وحید، از شاعران،مورخان و سیاستمداران دوران صفوی است.
وی پس از طی مراحل ترقی در سال ۱۰۵۵ هجری قمری مورخ رسمی دربار شاه عباس دوم و مأمور نوشتن تاریخ سلطنت این پادشاه شد. او همچنین بعد از وزارت شیخ علیخان زنگنه یک چند با لقب اعتمادالدوله وزیر اعظم شاه سلیمان گشت و تا جلوس شاه سلطان حسین بر این مسند باقی ماند.
حزین لاهیجی در تذکرهٔ حزین از او با نام «وحید الزمان» یاد کرده و میگوید از تعریف بینیاز است.
بسیاری از ادیبان بعد از وی از جمله رضاقلی خان هدایت، وی را به پرگویی متهم کردهاند و اشعار وی را فاقد ارزش والای ادبی دانستهاند.
برادر وی «محمدیوسف»، مؤلف کتاب تاریخ خلد برین است.
وی دو «شهرآشوب» (کتابهایی در وصف صنوف و مردم شهرها) ساخته است
#معرفی_شاعر #وحیدالزمان_قزوینی
📜 @sheraneh_eitaa
با تار نظاره، رشته ی جان
افتاده بدست شعربافان
دایم باشد دلم دران کو
سرگشته دران به رنگ ماکو
دل را گردید آشیانه
تا رفت به شعرباف خانه
در بار، قماش های تابان
چون قوس و قزح کشیده الوان
مشغول به کار گشته اطفال
مانند پری که واکند بال
موزونی های قد طفلان
چون مصرع های شوخ دیوان
#وحیدالزمان_قزوینی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | با شعر عاطفی کم رابطهام. شعر من، شعر اندیشه است!
#فرزند_ایران
#طاهره_صفارزاده
📜 @sheraneh_eitaa
چون یار به بوسه دادنم بار گرفت
زلفش بگرفتم از من آزار گرفت
چون یاری من یار همی خوار گرفت
زان خواست به دست من هی سار گرفت
#شعر #ابوالفرج_رونی
📜 @sheraneh_eitaa
کنون بشنو ای خال ِ آزاد مرد
که گلشاه دلخواه با او چه کرد
ربیع ابن عدنان چو از پیش اوی
سوی کینهٔ ورقه آورد روی
بپوشید گلشاه دست سلیح
ببر در حسام و به کف در رمیح
یکی خز کوفی به سر در ببست
بجست از بر بارگی برنشست
بسان غلامان تن خویشتن
بیاراست آن لعبت سیم تن
نهان از کنیزان و پیوستگان
نهان از غلامان و دربستگان
ز حی بنی ضبه آمد بدر
به تیره شب آمد به وقت سحر
ببسته به رسم عرب روی خویش
به دستار پوشیده گیسوی خویش
#شعر #عیوقی
📜 @sheraneh_eitaa
نمانده دین و ایمانی پس از آنکه تو را دیدم
نمانده سوبه چشمانم ، ز احوال تو پرسیدم
سپردم من ترا امشب به تنها خالق یکتا
ولی شرمم بود وقت نمازم با تو خندیم
#سمانه_افشاریان #شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
عجب از چشمِ تو دارم که شبانش تا روز
خواب میگیرد و شهری زِ غمت بیدارند
شبتون در پناه حق
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شمع را خاموش باید آفتاب آمد به دل
اى مرا چون جانِ جانان صبح زیبایت بخیر
| صبحتون پر عشق 🌸🍃
#راحم_تبریزى #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
خاطرات زندهاند
نه اینکه ما آنها را
به یاد آورده باشیم
آنها نتوانستهاند ما را فراموش کنند.
#حیدر_ارگولن #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
«دست حق پشت و پناهت اي پسر
دين و ايمان تكيه گاهت اي پسر»
آن بسيجي نبض فردا را گرفت
نبض فردايي فريبا را گرفت
رفت تا در جبهه ها زيبا شود
نيمه گم گشته اش پيدا شود
خاك ايران را حمايت مي نمود
خونفشاني را روايت مي نمود
«تكه اي از آسمان مال من است
راه پرواز من از اين روزن است»
جبهه درها را به رويش باز كرد
او خودش را تا خدا آغاز كرد
بوي باروت و مسلسل، بوي خون
جانفشاني هاي پي در پي، جنون
واحد پول جنون پروانگي است
شعله هاي آتش و ديوانگي است
يورش دشمن، شقايقهاي سرخ
عشق تا اوج دقايقهاي سرخ
تانكها ناگاه پيدا مي شوند
بي خدا يي ها هويدا مي شوند
جز اسارت چاره اي ديگر نبود
نوجوان اما پر از دلدادگي است
او پر از انگيزه آزادگي است
داخل دستان او نارنجكي است
واي! اين با زندگي بيگانه كيست؟
او كه اين سان مست و بي پروا شده
او كه اين سان عاشق و شيدا شده
سنگر خود را رها كرد و پريد
پرده هاي خواب و رويا را دريد
تانك دشمن ناگهان آتش گرفت
نقشه گردنكشان آتش گرفت
يك كبوتر از ميان شعله ها
#شعر #شهید_محمدحسین_فهمیده
📜 @sheraneh_eitaa