دلِ من مالِ خودم نیست، کفیلی دارد
عشق در مکتب ما شرح طویلی دارد
کوچ کرده ست و خبر داده که برمی گردد
او که هر گوشه ی این دهکده ایلی دارد
هر چه دلباخته در حسرت او جان به لب اند
آن سفرکرده ولی صبر جمیلی دارد!
رونق بتکده ها گرچه غمی جانکاه است
شادمانیم که این مُلک خلیلی دارد!
آه...ای منتظرانِ فرج اش برخیزید
بی گمان اینهمه تأخیر دلیلی دارد!
در فقـه گیسوانت، شیــخِ دلــم اســیر است
جور تو پر «کفایه»، مهر تو بی «مکاسب»!
#محمد_مرادی
حیفم اومد تقطیعش کنم...
#حسین_منزوی
خیام ظلمتیان را، فضای نور کنی
به ذهن ظلمت اگر لحظه ای خطور کنی
نشسته ام به عزای چراغ مرده ی خود!
بیا که سوگ مرا، ای ستاره! سور کنی
برای من، همه، آن لحظه است، لحظهی قدر
که چون شهاب، در آفاق شب عبور کنی
هنوز میشود از شب گذشت و روشن شد،
اگر تو - طالع موعود من!- عبور کنی
تراکم همهی ابرهای زاینده!!
بیا که یادی از این شوره زار دور کنی
کبوتر افق آرزو! خوشا گذری
براین غریب، بر این برج سوت و کور کنی
چه میشود که شبی، ای شکیب جادویی
عیادتی هم از این جان ناصبور کنی؟
نه از درنگ، ز تثبیت شب هراسانم
اگر در آمدنت بیش از این قصور کنی!!!
شعرِ تر
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را #سعدی
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا....
#سعدی
ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را
به ماهم گوشه چشمی، که شیدا کردهای ما را
به هر جا پا نهی آنجا نهم صد بار چشم خود
چه باشد؟ آه! اگر یکباره بر چشمم نهی پا را
#هلالی_جغتایی