شعرِ تر
یا: گفتنی نیست ولی بی تو کماکان در من چیست نفسی هست و دلی هست و ولی جانی نیست
جور نیست ولی گفتنش خود ابراز نظریست
باخبری که از شعر و عروضش چیزی بارم نیست😣🤣
جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت
گفتم بِسِتان بوسه بده! گفت: گران شد!😒
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد😞
حامد عسکری
یاد باد آنکه سرکوی تواَم منزل بود
یعنی آن منزل خوبی که لبِ ساحل بود
در دلم بود که با دوست نباشم هرگز
چه کنم دختر همسایه ی ما خوشگل بود
بعد یک عمر که می خواست به من سر بزند
از بد بخت من آن شب پدرم منزل بود
دوش با یاد حریفان به خرابات شدم
گرچه شب وارد آنجا شدنم مشکل بود
دیدم او را که نمی دیدم اگر، بهتر بود
با سر و روی بدی داخل مجلس وِل بود...
سفرها کردم از مغرب به مشرق تازه فهمیدم
که چینِ دامنش بسیار پهناور تر از چین است…
سید تقی سیدی
سفر میکردی و کار تو را دشوار میکردم
که چون ابر بهاری گریۀ بسیار میکردم
همان "آغاز" باید بر حذر میبودم از عشقت
همان دیدار "اول" باید استغفار میکردم
ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
تو را دیگر میان خوابها دیدار میکردم
#سجاد_سامانی
گر سراغ از عالمی دیگر بگیری بهتر است
مرگ را با شوق اگر در بر بگیری بهتر است
تن دو روزی بیشتر پیراهن روح تو نیست
هرچه کمتر خو به این پیکر بگیری بهتر است
آفرینش جایی از دنیا ندارد پستتر
گر به هرجا غیر از اینجا پر بگیری بهتر است
من که میگویم در این بازار از هر سو زیان
هرچه را بفروشی و ساغر بگیری بهتر است
نخ به پای بادبادکهای کمطاقت مبند
زندگی را هرچه آسانتر بگیری بهتر است
#فاضل_نظری
به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم میگذرد
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مپوشان هرگز...!
زندگی ذره گاهی ست
که کوهش کردیم
زندگی نام نگویی ست
که خارش کردیم
زندگی نیست به جز نم نم باران بهار
زندگی نیست به جز دیدن یار
زندگی نیست به جز عشق
به جز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی کرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم
- سهراب سپهری | شـــعر