شعرِ تر
اینم یه شعر با طعم عبارات نیمه فلسفی... و البته حرف دل: عمریست بین ماندن و رفتن معطّلیم لعنت به جب
مریض غفلت خویشم، مرا به نزد طبیب
بسان کودک ترسان کشان کشان ببرید
دل با دل تو می تپد اصلا نخواستیم
این قلب را و این ضربان را بدون تو
#محمدعلی_بيابانی
دم زد از حق و ناروا کشتند
از وفا گفت و از جفا کشتند
دعوت از کوفه بود و مهمان را
قبل کوفه به نینوا کشتند
هرکس آمد پی نصیحت شان
یا به سنگش زدند یا کشتند
خنجر از پشت خوردنش درد است
طبق تاریخ از قفا کشتند
آه از ازدحام رعیت ها
شاه را زیر دست و پا کشتند
با وضو، بلکه قربة لله
تا که راضی شود خدا کشتند
هرکسی هرچه کرد گفت آن روز
مزد می خواست، با ریا کشتند
گاه با تیر و نیزه و شمشیر
گاه با طعن و ناسزا کشتند
حوصله خرج شد برای علی
اکبرش را هجا هجا کشتند
داغ عباس کار خود را کرد
کودکش را دگر چرا کشتند؟
از سر ظهر تا غروب آن روز
ذره ذره حسین را کشتند
علقمه…پشت خیمه…در گودال
پس نه یک بار، بارها کشتند
سید جعفر حیدری