May 11
🍃دشمن مولا🍃
مصطفی آیینه ی مجــــــــد و شـرف
این سخن فـــــــــرموده با شاه نجف
"ای علی که جـــــــــان و جانان منی
با تو دارند این سه دسته دشمـــــنی
اولی آن کس که مـــــــــولود زناست
مادرش افتـــــــــاده در راه خطاست
دومی آن کس کــــــه در قلبش نفاق
جا گــــــــــرفته از قضا و اتفـــــــاق
سومی هرکس که بین حیض وخون
پا گــــــــرفته نطفه ی آن بد شگون"
پس هر آن کس دشمن مولای ماست
می شود درحق او این حرف راست؛
یا کنــــــــــد در باطن خود جستجو
تا نفــــــاقش راببینــــــــد مو به مو
یا که از مـــــــادر بپرسد در کجــــــا
بار او کــــــــج گشته و کرده خطـــا
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علي ابن ابيطالب و الائمة عليهم السلام
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
غدیر مبارک
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
شعرکده
🍃دشمن مولا🍃 مصطفی آیینه ی مجــــــــد و شـرف این سخن فـــــــــرموده با شاه نجف "ای علی که جــــــ
برای سند این شعر یک هفته در اینترنت جستجو کردم که نهایتا در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم به نقل از ام سلمه پیدایش کردم
اشتباه
رفت پیش دکتری یک حیف نان
گفت هستم چاکرت ای مهربان
روی من باشد به دیوار ای عزیز
رفته بودم مستراح خانه مان
بعد از آن اما نمی دانم چرا
قد من خم مانده مانند کمان
راست دیگر این کمر هرگز نشد
گشته ام در راه رفتن ناتوان
سکته آیا کرده ام از بخت بد
یا ستون مهره ها دیده زیان
یک نگاهی کن ببین تا که چه خاک
بر سرم ریزم از این بخت فلان
یک نگاه تیز دکتر کرد زود
تا کند وضع نزارش امتحان
در میان بررسی از حال او
زد به زیر خنده دکتر ناگهان
گفت فهمیدم چرا قد و کمر
مانده و خشکیده خم ای خسته جان
دکمه ی شلوار خود را بسته ای
اشتباها بر یقه در آن زمان
#اسماعیل_علیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
مسافر جمعه
شاید این جمعه (نیاید) شاید
غم دل را بفزاید شاید
آخراو درد خود از ما دارد
درد ما در دل او جا دارد
خسته از دعوت سرد دلها
دل چه گویم همه خاک وگلها
سر فرو برده به چاهی مولا
مثل جدش علی از دست ما
خاطرش را همگی آزردیم
صولت وحشمت دین را بردیم
بهر این غفلت ما غمگین است
غم ما بر دل او سنگین است
غم بی دردی وبی ایمانی
ودوصد درد که بهتر دانی
تا به کی طبل زنان با غوغا
دم بر آریم بیا ای آقا
آن طبیب همه ی بیماران
کی مداوا کند این عیاران
دست ما در طلب او سائل
پایمان سوی بدیها مایل
چشممان آمدنش را نگران
دلمان حلقه به گوش دگران
گفته هامان همه باشد چون در
سفره هامان همه از شبهه پر
پس چرا جمعه به جمعه باهم
می زنیم از طلب رویش دم
اول ای دل تو تولا بنما
بعد از آن دعوت مولا بنما
تو که مهمان طلبی در آغاز
خانه جارو کن و در را کن باز
گر دل ما به ره حق آید
"شاید این جمعه بیاید شاید"
.....................................
اللهم عجل لولیک الفرج
.....................................
#اسماعیلعلیخانی
══════════════════
|| ☘🌿 @sherkadeh🌿☘ ||
══════════════════
باز دارد می زند بر پنجره
می روم در را به رویش وا کنم
عشق را می گویم آن یار عزیز
می روم شاد این دل شیدا کنم
دست اندازم به دور گردنش
بوسه گیرم از لبانش باز هم
بویمش نازش کنم مثل قدیم
تا که از خاطر گریزد غصه ام
چشم در چشمش بدوزم مستمر
هم بخندد هم بخندم هر دو شاد
نصف موهایش به روی شانه ام
نصف دیگر هم میان دست باد
گونه هایش سرخ رنگ از بوسه ام
روی لب هایم نشانی از لبش
دست او هر لحظه روی دوش من
دست من بالش برای هر شبش
سر به دامانش گذارم دست او
لای موهای سرم بازی کند
من شکایت از غم دوری کنم
با نوازش او مرا راضی کند
در همان لحظه کمی هم خم شود
در کنار گوش من نجوا کند
دوستت دارم بگوید بارها
قلب من را فارغ از غم ها کند
در میان گوش هایم ناگهان
باز می پیچد صدای نحس زنگ
تا که رسوایم نکرده بیشتر
گوش او باید بپیچم بی درنگ
باز آمد وقت بیداری و من
می نشینم با حقیقت روبرو
می زند زل در دوچشمم باز هم
بختک تنهایی بی چشم و رو
بازهم هنگام بیداری شده
صبح تاشب چشم ها در انتظار
تا دوباره در کنار پنجره
در میان خواب گیرم دست یار
عشق را می گویم آن یاری که باز
بی خدا حافظ از اینجا رفته است
باز باید شب شود تا آورم
آن حبیب و مونس جان را به دست
عاقبت هم یک شبی با حال خوش
می روم در خواب مرگ از این جهان
می نشینم پیش عشقم تا ابد
دور از این دنیا و روی زشت آن
#اسماعیل_علیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
رسالت شاعر🖋
شاعران مانند سایر هنرمندان از طریق هنر خود که همان تبدیل پیام به شکلی زیبا و موزونست نقش بسیار مهمی در انگیزش و بسیج دلها به سمت و سویی خاص دارند. لذا شاعر متعهد می داند که باید در چه سمت و سویی دلهای دیگران را بسیج کند تا بتواند در موقف سوال از پس پاسخ بر بیاید. حواسمان باشد می توانیم دلهای زیادی را به سمت رشد یا به سوی تباهی متمایل کنیم.
#اسماعیلعلیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
هدایت شده از شعرکده
🍃دشمن مولا🍃
مصطفی آیینه ی مجد و شـرف
این سخن فرموده با شاه نجف
"ای علی که جان و جانان منی
با تو دارند این سه دسته دشمنی
اول آنکه حاصل فعل زناست
مادرش افتاده در راه خطاست
دومی آن کس که در قلبش نفاق
جا گرفته از قضا و اتفاق
سومی هرکس که بین حیض وخون
پا گرفته نطفه ی آن بد شگون"
پس هرآن کس دشمن مولای ماست
می شود درحق اواین حرف راست؛
یا کند در باطن خود جستجو
تا نفاقش راببیند مو به مو
یا که از مادر بپرسد در کجا
بار او کج گشته و کرده خطا
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علي ابن ابيطالب و الائمة عليهم السلام
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
غدیر مبارک
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
#فقط_به_عشق_علی
#اسماعیل_علیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
این حکایت خوانده ام؛ مولاعلی
یک زمان با دوّمی و اوّلی
می گذشتند از قضا هرسه نفر
او میان آن دو و کوتاه تر
دوّمی گفت: "اینک اینجا بین ما
یاعلی! مانند (نون)ی در (لنا)"
در جوابش گفت فوراََ مرتضی:
"پس نباشم من ،شما هستید(لا)"
همعلی اینرابهشوخیگفتهاست
همحقیقت اینچنین بودهوهست
بیعلی هستی همه (لا) می شود
غرق دریای عدم ها می شود
تا مبادا همنشین (لا) شوی
باید ای دل! خانه ی مولا شوی
یا علی! در جان ما سرور تویی
(لا) نگردد هر که را دلبر تویی
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علي ابن ابيطالب و الائمة عليهم السلام
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
🌺🍀غدیر مبارک🍀🌺
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
حب علی(علیه السلام)
شنید از پـادشــــــــــاه ملـــک لولاک*
ابـــوذر صـــــاحب جــــان ودل پاک
که هـر کس دوست می دارد علی را
کنــــــد بین نــِعَــم شــکــــر اوّلی را
ابـــــــوذر گفت ای مــــولا ی احمـد
کدام است آن که شکرش واجب آمـد
محمـــد گفت آن نعمــت همین است
که او زاییده بر فرمـــــان دین است
حـــلال از روز اول نطفه ی اوست
از این رودارداومارا به جان دوست
نمی خواهد به دست مـادهــــد دست
مگرآن کس که اصلش پاکـزاد است
.....................
*اشاره به حیث قدسی
"....لولاک لماخلقت الافلاک...."
"اگر نبودی (خطاب خداوند متعال به
نبی اکرم صلی الله علیه و اله وسلم)
آسمانها را خلق نمی کردم"
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علي ابن ابيطالب و الائمة عليهم السلام
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
غدیر مبارک
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
#فقط_به_عشق_علی
#اسماعیل_علیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
تیغ حق
بعد جنــــگی بیــن مالــک با عـلـی
گفتــگــویی شـد به رسم همــدلـی
مالـــک آن جنـــگاور ســـالار دین
روبه مولا کــردو گفتـش اینچنیــن
سَیـِّـدی این را بدان در این غــــزا
آنچه را من کشتــه ام از اشــقیـا
جمع آن با کشتگان تو یکیست
یا که فرقش در شمارش اندکیست
بر مثـــل گر کشته ای تو صد عدو
کشته ام من هم نَوَد، نُه تا بـر او
روبه مالک کرد واینجا بوالحسـن
گفت مالک لاف همسنگـی نزن
همچو داس از ته درو بنْموده ای
هرکه را براو نظـر بگْشــوده ای
من ولـی هـر کس که می شد روبرو
می نمـودم نسـل او را جستجــــو
تاببینم تا به هفتـــم نسل اگـــر
مؤمنی دارد به صُلبش مستقـــــر
جان از او هرگز نگیــرم چون خـدا
مؤمنی داردبه صُلبش در خفـــــا
پس تمام سهم او از ذوالفـــقار
ضربتـــی می شد که بنشــیند کـنار
چون به پایان گفته ی مولا رسید
وقت عبرت هم برای ما رسید
پسْ بدان تیغی که آن شه می زند
تیغ حق است و شه آگـــه مـی زند
کــار نیـــــکانش بُوَد از ما جـــدا
کــار نیــــکان را خـدا داند خـــدا
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علي ابن ابيطالب و الائمة عليهم السلام
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
غدیر مبارک
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
#فقط_به_عشق_علی
#اسماعیل_علیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
صراط مستقیم
مالک آن سردار آگاه علی
یک شبی در کوچه همراه علی
می گذشتند از در یک خانه ای
ناگه آمد نعره مستانه ای
یک نفر در خانه با سوز وگداز
باخدا در ناله و راز ونیاز
آنچنان در توبه وذکر وسجود
که مناجاتش دل از مالک ربود
در تحیر مالک ناپخته ماند
آن تحیر ریشه در جانش دواند
تا علی در یار خود این حال دید
پرده پندار او را بردرید
گفت اینک اعتنا بر این نیاز
تو نکن بیهوده و دل را نباز
نیستی آگاه از سر مگو
تو نمی بینی درون این سبو
چون که مالک در علی گم گشته بود
این تحیر از درونش رفت زود
داد ادامه راه خود آن نازنین
در پی مولا امیر المومنین
بعداز آن شب روزگارانی گذشت
نهروان آمد علی هم چیره گشت
از خوارج آن همه خاران وخس
جمعشان غلطان به خون وبی نفس
از میان آن همه یاران شر
اندکی باقی و باقی در سقر
پس در اینجا نور عالم بوتراب
روی مالک در گشود از علم ناب
داد با انگشت خود آنجا نشان
یک سری را در میان کشتگان
سر جدا ازتن زمین افتاده بود
لشکرحق کیفر او داده بود
روبه مالک کرد ومولای جهان
شد زبان و کام او گوهر فشان
گفت ای مالک سر آن ناله زن
که شنیدی ناله اش همراه من
این سرست افتاده اینجا پیش ما
از خوارج بوده و از اشقیا
تو درآن شب دیده ای زاری او
دیده ام من پیچش وتو تارمو
پس بدان هر ناله ای در شام تار
نیست از صدق و صفا ای تک سوار
چون که مارا قصه تا اینجا رسید
وقت استنتاج این معنا رسید
تا شود معلوممان صوم و صلات
نیست تنها راه ایمان و نجات
بس به شب شب زنده داران بزرگ
روزشان در صید ایمان همچو گرگ
سر به سجده شب همه خاک درند
آبرو در روز از دین می برند
شب چو میشان نجیب آخورند
روزها قصاب و سرها می برند
بی گمان خواندن خدارا بی علی
راه مهجوریست وبی حاصلی
چون که بی شک اوست راه مستقیم
در وصال حضرت حی رحیم
دشمنی با والی و مولای دین
می کند گمراه جمع مومنین
چون که می خواهی به راه حق روی
ازعلی باید نمایی پیروی
یاعلی دراین شلوغی جهان
دست مارا خود بگیرای جان جان
یاعلی ما در جهان گم گشته ایم
غرقه سیلاب و قلزم گشته ایم
دست ما در دست خود نه ای عزیز
جرم ما ریز آبرو اما نریز
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علي ابن ابيطالب و الائمة عليهم السلام
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
غدیر مبارک
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
بیعت
یک خلیفه زاده از ایمان بری
با علی بیعت نکرد ازخود سری
پس علی اورا بپرسیدش چرا
دست بیعت می ندادی مر مرا
گفتش آخر من به شک افتاده ام
از قیامت ترسم و وا داده ام
تا مبادا تو نباشی خود ولی
عذر من را خود پذیرا باش علی
رو به او مولا نمود و بعد این
گفته ای نیکو بگفتش اینچنین
پس اگر بیعت نمی خواهی کنی
رو ولی با ما مکن تو دشمنی
این گذشت و بعد دورانی دراز
پرچم حجاج یوسف شد فراز
شهر و ده را جور بسیاری نمود
سفره ای از ظلم بر مردم گشود
تا به مکــه آمــد و آنجــا گرفت
چشم خلق از ظلم او اندر شگفت
یک شبی او در امارت خفته بود
فارغ از دنیا و از بود و نبود
ناگهش آمد صدای دقِّ باب
یک نفر در میزدی اندر شتاب
خادمش در را گشود و پشت در
دیدش آن بیعت نکرده مرد خر
گفتش امرم بس بود واجب کنون
از برای آن شدم من بی سکون
گــو به آقایـت فلانـــی آمـــده
بر درت او با شتاب و سرزده
خادم آمد ابن یوسف را بگـــفت
سرورم بر من ببخش این وقت خفت
آن فــلانی آمـــده پیــش درت
اذنش آیا می دهی در محضرت
گفتش اینک گو برو فردا بیا
چون که خورشید آمده بالا بیا
گفت گفتم لیکن این اصرار او
ما همه دیوانه کرد و زار او
گفتش اینک گو بیاید پیش من
کو نمود این خواب من تشویش من
او بیامد در درون آن سرا
خفته دیدش آن امیر سفله را
پس به او گفتش؛ بگو، مرد عجول!
نیمه شب مارا نمودی بس ملول
گفتش اینک آمدم چون مصطفی
بس سفارش کرده پنهان و خفا
هرکه نشناسد امامش را و مرد
او به مرگ جاهلیّت جان سپرد
من کنون ترسم بمیرم تا سحر
آن امام خود ندیـــده بی خبر
با من اینک بیعتی کن ای ولــی
دست خود بیرون بیار ازخوشدلی
چون بدانستش که آن مردک ازاین
بیم جانش باشد ونِی درد دین
گفتش آخر دست من بس خسته است
آنچنان خسته که گویی بسته است
پس کنون با پای من بیعت نما
تا شوی در آخرت حاجت روا
از لحافش پای خود بیرون نهاد
تا به آن بیعت کند آن بد نهاد
قصه حَجّاج و آن مردک، تمام
در گرفتن پند آن کن اهتمام
هرکه با دست علی بیعت نکرد
پای نامردان بَسَش نِی دست مرد
دست بیعت با علی هر کس نداد
پای بدکاران براو فرخنده باد
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علي ابن ابيطالب و الائمة عليهم السلام
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
غدیر مبارک
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
#فقط_به_عشق_علی
#اسماعیل_علیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
دوستان عزیز شعر بالا بر اساس حکایتی تاریخی سروده شده و نشان دهنده ی گوشه ای از مظلومیت امیرالمومنین هست.
پیشاپیش از زبان بسیار قدیمی آن عذرخواهی می کنم.
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
🖋 #شعرکده 🖋
🇮🇷 اشعار #اسماعیلعلیخانی 🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh 🌿☘
══════════════════
هدایت شده از انارستانعشق_ناردُهْدَر
🌹 #پیشنهادعضویت
❣ #آموزششعر به زبان ساده
✅ توسط شاعر آقای #محسنعلیخانی
🔰〰〰〰〰〰〰
🆔 eitaa.com/joinchat/171048983Cc811768fdb
〰〰〰〰〰〰〰
هنرمند مادرم
مادرم پینه ی دست تو نشان هنرست
پنجه ات از همه ی خلق هنرمندترست
می کند دل هوس بلبل و قمری بودن
تا که این قالی چون باغ به پیش نظرست
دست تو کاشته هرگوشه ی این باغ لطیف
غنچه ها و گل سرخی که سر شاخ ترست
می خورند آب از آن حوض میان قالی
بوته های گل وهرمرغ که خوش بال وپرست
تا که بیرون نزند شاخه ای از باغ هنر
حاشیه مثل حصاریست که در دور و برست
الغرض باغ گلت هیچ ندارد کم و کاست
هست هرچیز به جای خودو نظمش ثمرست
این چراغ هنر و لطف و صفایت مادر
آتشی هست که از قعر دلت شعله ورست
زنده باشی صد و پنجاه کمی هم افزون
زنده ماند به جهان آن که غلام هنرست
این که چه چه زده از لطف و صفایت اینجا
بلبل و خاک کف پای تو مادر پسرست
آن که هر چیز که دارد همه از لطف تو است
سایه ات بر سر او مادر و هم که پدرست
#اسماعیل_علیخانی
تقدیم به مهربان مادرم
عکس ارسال شده آخرین بافته و هنر دست مادرست
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
شعرکده
هنرمند مادرم مادرم پینه ی دست تو نشان هنرست پنجه ات از همه ی خلق هنرمندترست می کند دل هوس بلبل و
در اوایل که شروع به گفتن شعر کرده بودم شعری هرچند دست و پا شکسته در مورد پدر مرحومم سروده بودم ولی برای مادر خیر.
چند ماه پیش به دنبال جوشش شعری برای مادر بودم که با کامل شدن قالی هنرمندانه مادر تصمیم به سرودن شعری گرفتم که هم از مهربانی و هم از هنر مادر بگوید که در نتیجه این شعر جوشید.
من کوه یخم تو قایقی درگذری
کی پی به درون قلب سردم ببری
#اسماعیلعلیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
شعرکده
من کوه یخم تو قایقی درگذری کی پی به درون قلب سردم ببری #اسماعیلعلیخانی ══════════════════
معنی شعر بالا برای دوستانی واضحترست که می دانند از کوه یخ فقط ده درصد آن که روی آبست مشخصست و نود درصد آن یعنی حجم عمده اش در زیر اب و پنهانست.
مردانگی
مردی نه به زور بازوان باشد و بس
نه آن که نشان آن بود در همه کس
مردی همه پشت پاست بر دیوهوس
گرمردچنین رهی توکوهی ونه خس
#اسماعیلعلیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
رهبرم
محبوب و انیس جان و دلهاهستی
روی سرمان سایه ی مولا هستی
هم باطن وهم ظاهرماهت زیباست
خوش تیپ ترین رهبر دنیا هستی
#اسماعیلعلیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
دجال واره
دجال واره کرده قصد حجابت ای زن
امروز چادرت را فردا رسد به دامن
تا بعداز آن چه دارد درسر برایت آخر
شرمنده ام فراوان دیگر نپرس از من
#اسماعیلعلیخانی
پ.ن؛
همچنین اضافه کنید شبکه های مجازی و تلگرام و اینستاگرام و هر کوفت گرام دیگری را.
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
شاخ
یک نفـــــر از اهـــــــل تقوی و نظر
چشم باطـــن داشت همچون چشم سر
تا نظـــــر بر روی شخصی می گـشود
باطنش را هم تمــــاشــــا می نمـــود
پیرمـــــردی اهــــل ایمـــــان و یقین
روزی آمــــــد پیش این مـــرد وزین
گفت من عمــری عبادت کـــــرده ام
امـــــر ربّم را اطــــاعت کــــرده ام
آخــــر عمــــر است و من هم رفتنی
یک نگـــــاهی کن به حال چون منی
تااگــــــر در باطنـــــم هر آفتیست
بر طرف گردانمش تا فرصتیست
ابتــــدا آن مـــــرد او را رد نمـــــود
چون که اهــل ســرّو اهل ســـتر بود
هــرچه کـــــرد آن پیرمرداصرار او
کــه بیــــــا و باطـــن من را بگــــــو
پس بر انکــــــار خودش اصرار کرد
پیر مــــــرد اصرار و او انکار کرد
عـــــاقبت بعــــــد از تمنــــــای زیاد
نرم گردید و به ســــرَّش راه داد
گفت باشد یک نگــــــاهت می کنــــم
تا ببینــــــم عیب تو از بیش و کــــم
تک نگــــــاهی مختصربر پیر مــــرد
کرد و اورا جست وجو جانانه کــرد
گفت دیــدم سیرت و سرّت عیـــــان
آنچــــه داری کــنــج نفس خود نهان
روی سر داری دوتا شـــــاخ بلـــــند
مـــــابقی اعضـــــای جسمت آدمـــند
پیر مرد مــــا شد اینجـــــا غصه دار
این سخن را گفت با آن خوش تبار؛
بعد عمــــری عمره و حج و نمـــــاز
می روم در قبــــــــر با شــــاخ دراز
پس بیا بامن بگــــــو آیا کجـــــا
اشتبـــــاهی کــــرده ام یا که خطــــا
تاکَنــــم این شــــاخ هــــا را از سرم
آخـــر اینهــــا را کجــــا با خود برم
گفت داری یک دوتا قــــالـــــــیِّ ناز
جنسشــان ابریشمی،خــوش دلنـــواز
آن دوتا قـــالی شده شــــــــاخ سرت
چون که دل بسته به آنهــــا خاطرت
شاخ تواز فرش تو بیرون زده است
رو بشو از فرش و از قالی دودست
گفت باشد می فـــــروشم هـــردو را
شــــاهد قصد خــودم گیــــــرم تو را
گفت این را حق نداری خوش ضمیر
چون اثاث خــــانه است و فرش زیر
گفت پس حـالا چه خاکی سر کنـــــم
چون روم فکـــــر دم آخـــــر کنــــم
گفت دارد چــــاره ای کــــــارت پدر
فکـــــر آنهـــــا را ببرازذهــن و سر
فکـــــر قالیهـــا اسیرت کــرده است
قالی ای هستی حصیرت کرده است
تا به فرش و قـــــالی ات وابسته ای
اینچنین درگیــــــرخـــود پیوسته ای
فکـــــر قـــــالی ها که از ذهنت رود
شاخ ها از روی سر گـــــم می شود
رو نشین بر روی قـــالی بعد از این
زیر پایت را ولــــــی دیگـــــر نبین
کن سر خــــــود را بلند و آسمـــان
را ببین و خــــــــالق ملک جهـــان
#اسماعیلعلیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
شعرکده
شاخ یک نفـــــر از اهـــــــل تقوی و نظر چشم باطـــن داشت همچون چشم سر تا نظـــــر بر روی شخصی می
این داستان توسط آیت الله ناصری دولت آبادی نقل شده
افول غول....
ای بر افولت شد دلیل افتادن پهپادها
داریم محوت می کنیم از نقشه ها از یادها
ای شرق و غرب عالمی از دست تو درگیر غم
ای آن که داری در جهان از اهرمن همزادها
در جسم تو کرده حلول انگار فرعونی جدید
گوساله ای از سامری یا هیکلی از عادها
از بس که چون نمرودها جور فراوان کرده ای
در عالم برزخ شده با آبرو شداد ها
آزادگان از سوی تو آماج خشم و دشمنی
بوسه ولی هردم زنی بر اهل استبدادها
آنها که گاو شیری ات هستند و کارشان شده
ظلم و ستم در منطقه چون لشکر جلادها
هرچند در دور زمان بسیار از دستت رسید
بر مردمان کشورم آزارها بیداد ها
اما شکسته بغض ما دیگر نماند در گلو
آنچه فروبرده شده از ناله و فریادها
دارد خداوند جهان در حق این خاک عزیز
هر لحظه هر دم می کند از مرحمت امدادها
دیگر گذشته وقت آن تا با فریب و شیطنت
طوفان کنی و کودتا در آخر مردادها
چون ملتی با عزم خود راسخ تر از کوهی بلند
رسوای خلقت می کند در سوم خردادها
دور تقی زاده شده مثل مصدق ها تمام
شد نوبت آوینی و فهمیده وصیاد ها
طی شد زمان شاهی یک عده نادان و زبون
در راه مردم می کند سید علی ارشادها
پایت رسد در خاک ما حتی به قدر یک قدم
صد بار دیگر میشود اینجا به پا مرصاد ها
ما منتظر هستیم تا در لحظه طوفانی شویم
باید بترسی بعد از این از اتحاد بادها
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
شعرکده
افول غول.... ای بر افولت شد دلیل افتادن پهپادها داریم محوت می کنیم از نقشه ها از یادها ای شرق و غر
شعری به خاطر خباثت های شیطان بزرگ آمریکای جنایتکار و البته انگلستان را هم بی نصیب نگذاشته ام👇
اَنگَلستان
ای که از خون ملل چنگال ناپاکت ترست
ریشه واصل وجودت عین ومصداق شرست
دائماً دم میزنی از یک حقوق بی بشر
ادعای نخ نمای تو تهوع آورست
تفرقه انداختی داری حکومت می کنی
نور آتش از تو اما سهم ما خاکسترست
بین شیعه باب کردی فتنه ی باب و بها
آتش وهابیت از گور تو شعله ورست
شر اسرائیل را ایجاد کردی این طرف
آن طرف شیطان اِمریکا بلایی دیگرست
هند و چین و لیبی وایران ولبنان وعراق
یاهرآنچه نام آن اقلیم و قوم و کشورست
هرگزازدستت ندیده راحتی باچشم خود
هرزمان در دامنش از فتنه هایت آذرست
یک کلام ای انگلستان خبیث و حیله گر
ای که نامت هر کجا همراه با درد سرست
هرچه باید گفت گفتم حرف من را گوش کن
یک نصیحت می کنم حالاکه بیت آخرست؛
چون که خون مردم دنیاهمیشه می مکی
نام نحست را گذاری اَنگَلستان بهترست
#اسماعیلعلیخانی
══════════════════
☘🌿 @sherkadeh🌿☘
══════════════════
عیسای جان
مــــــن یقین دارم درون هر نـفــر
هست عیسـایی نشسته روی خــر
کیست عیسی؟ روح رحــمــانی او
خـــر ولی جــسـم و تــن فـــانی او
تا شودعیسای جــــان بر تن سوار
طی کند مقصد به سوی کـــردگار
لیکن آنهـایی که از حق می رمند
در نهادشان دو تا خــــر با همند
این تن خاکی یکی از آن دوخر
روح فــاسـد را بدان آن یک دگـر
جـــــای عیســـایی سوار چــارپـا
خـــرسوارِخـــرشده وای ای خـدا
پس چهوقت این خرازآن آیدفرود
درهمان وقتی که دوزخ درگشود
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh