eitaa logo
شعرکده
969 دنبال‌کننده
934 عکس
105 ویدیو
6 فایل
اشعار #اسماعیل‌علیخانی لینک جوین کانال؛ eitaa.com/joinchat/3939958806C313b4e7b3d خدایا قلم ما را در راه خودت روان کن اسماعیل علیخانی @Nabaled کپی با نام شاعر مجازست
مشاهده در ایتا
دانلود
رویای شیرین... *دیشب خواب جالبی دیدم. دیدم با یه نفر که جزء مقامات آمریکایی بود و چهره‌ جدی و بدن ورزیده‌ای هم داشت جایی با هم بودیم. توی اون لحظه فرصت رو غنیمت دونستم و شروع کردم از در شکایت باهاش صحبت کردن. از جنایات کشورش در حق مردمم می‌گفتم و براش کری انتقام می‌خوندم و اون هم با غرور فراوونی گوش می داد و از نگاه‌هاش معلوم بود خودش و کشورش رو هم برای انجام این همه درندگی محق می دونست. بعد از کلی آمار دادن و یادآوری کردن از ظلم‌هاشون یهو بهش گفتم حاضرم همین جا به عنوان نماینده‌ ملت ایران باهاش مبارزه تن به تن کنم و ازش به جای تمام آمریکا انتقام بگیرم. اول با تمسخر و غرور و یه جوری که انگار خیلی بهش برخورده باشه فقط نگاهم کرد، آخه من رو هماورد خودش نمی‌دید و براش سخت بود که از غرورش کوتاه بیاد و درگیر بشه. ولی بالاخره کری خوندن های من صبرش رو لبریز کرد و با اعتماد به نفسی فوق‌العاده بلند شد و طوری که انگار بخواد بچه‌پررویی را سر جای خودش بنشونه مشغول باز کردن کراوات سرخ رنگش و چند دکمه بالای پیراهنش که یادمه آبی کم‌رنگ و بیشتر متمایل به سفید بود شد. عضلات ورزیده سرشونه‌ها و گردنش پیدا شد. گویا به همین‌ها می‌نازید که من رو حقیر و ریز می‌دید. ولی اصلا برام مهم نبود فقط لحظه شماری می‌کردم برای درگیری و انتقام. خلاصه مبارزه (بزن بزن شدید) ما شروع شد. یادمه علاوه بر تصمیم بر انتقام سخت به این فکر می کردم که تا حد امکان تا میشه ازش ضربه نخورم و نیرو و انرژیم رو هم بیخود هدر ندم و در عوض هرچی می‌تونم بیشتر بزنمش. و جای شما خالی کتکی سفت و جانانه بهش زدم. طوری می زدمش که ضربه های متوالی پا و دستم بی‌وقفه روی تنش با قوت و سرعت می نشست و کاری هم از دستش بر نمی‌اومد. و چه لذتی داشت! وقتی بیدار شدم خیلی شارژ و شنگول بودم از خوابی که دیده بودم، انگار فتح بزرگی کرده بودم و بار سنگینی از دوشم برداشته شده بود، بار کینه و حس انتقامی چندین ساله. اما بعد رفتم تو فکر که خب حالا اتفاقی نیفتاده که، معمولا انسانها خیلی از آرزوهاشونو توی خواب می‌بینن. پس هیچ ضربه و ضرری هم از من با این خواب متوجه‌ آمریکای وحشی و جنایتکار نشده. ولی بعدش این نکته به ذهنم رسید که بله درسته این داستان واقعیت نداشته و خوابی بیشتر نبوده، ولی اون حس انتقام توی وجودم و اعتماد به نفسم که دیگه خواب و خیال نیست و واقعیه. حسی که به من و بسیاری از مردمم جرات داده دنبال فرصت و کوچکترین بهانه برای انتقام کشیدن از ظالمین به کشور و مردممون باشیم. خیلی‌ها توی این کره خاکی حتی توی خواب هم نمی بینن که جرات کنن با آمریکا در بیفتن ولی ما برای این فرصت لحظه‌شماری می کنیم. اینجا بود که یاد کردم از کسی که سالهاست این روح جرات رو درون ما دمیده؛ پیر سفر کرده‌ جماران و نور خدا خمینی کبیر. و صد البته بعد از ایشون جانشین لایقش رهبر معظم. این جرات و عزت رو مدیونشونیم. *این خواب مال چند سال پیش هست پ‌ن:دوستان عزیز! من نویسنده نیستم ولی دوست داشتم شیرینی این مطلب رو در کانالم با شما قسمت کنم. ✍ ✒️@sherkadeh
من پریشانم قبول اما تو از من بدتری من دلت را برده‌ام داری تو هم دل می بری یک قدم باید جلوتر رفت در این ماجرا کار ما دیگر گذشته از برادر خواهری کار خود ر ا کرد آخر آنچه در دلهای ماست هی‌گرفتیم‌این‌همه‌احساس‌خوش‌را سرسری مطمئن هستم شنیدی قصه را حالا که من خواهشم ابراز شد با لفظ شیرین دری پس بیا و خواهش دلهایمان را رد نکن دست در دستان من بگذار دیگر ای پری خطبه عشق و محبت را بگو جاری شود همنشینم باش با عنوان ناب همسری با تو سنگینی بار عمر شیرین می‌شود تاب حملش را ندارد شانه‌ام با دیگری ✍ ✒️@sherkadeh
عاشخابات..... "رای"م شده برعکس، فقط"یار"نوشتم این بار نه، هر نوبت و هر بار نوشتم سختست که نامی بنویسم به جز از تو سی بار تو را حضرت دلدار! نوشتم ✍ ✒️@sherkadeh
اشبه برسول... باز سرمست شده از قدمی کون و مکان آسمان نغمه سُرا ماه و زمین رقص کنان قدسیان غرقه ی گرداب تحیر چون که- یک *علی* آمده‌ در‌ شکل*محمد*به‌ جهان 💠 اللهم صل‌ علی محمد و آل محمد 💠 ✒️@sherkadeh
هدایت شده از شعرکده
هر بار تیر غم را کردی به دل روانه_ جایش بزرگتر شد آن عشق و آن بهانه چون در مهندسی معکوس واردم من_ هر فحش بد که دادی شد شعر عاشقانه ✍ ✒️@sherkadeh
نیا..... آقا نیا که زمزمه ها غیر لاف نیست یک مدعی عشق دلش با تو صاف نیست ما با هوای نفس و تویی نفس بی‌هوا جزاین میان ما و حضورت شکاف نیست گفتند کعبه هست امامی که حاضرست تک مانده کعبه‌ات‌به کنار و طواف نیست طوفان شویم اگر همگی از نسیمتان واللهِ ذوالـفقار شما در غلاف نیست ایراد بوده از دل بایر نه از امام *باران‌که در لطافت‌‌طبعش خلاف نیست حرفم برای عرض ادب در ختام شعر جز با وُ فا وُ دال و الف قبل کاف نیست *سعدی ✍ ✒️@sherkadeh
با کشتی نوح جانمان می آید خورشید شب جهانمان می آید از خاک‌نشینی و زمین خسته شدیم وقتش شده، آسمانمان می آید ✒️@sherkadeh
دست حق من‌را دراین ویرانه کاشت باری از تقدیر بر دوشم گذاشت آمدم با شوق و دل بستم ولی زندگی اینقدر هم ارزش نداشت ✍ ✒️@sherkadeh
به بنی‌هاشمیان کرده خدا باز نظر دختری داده به این طائفه زهرامنظر داده کوثر به همه مردم جنت عیدی نقل پاشیده سر عالم رضوان حیدر چتر طوباست گشوده به سرش از بالا زیر لطف قدمش لاله و سوسن پرپر مضجع کوچک او فاتح حاجات بزرگ گره ها باز شده در حرم این دختر یکشف‌السوئی‌اش از فهم بشر بیرونست می‌ شود با کرمش راحت راحت مضطر کربلا رفتن مان در گرو تاییدش از همه واسطه ها گوشه‌نگاهش سرتر هر که دنبال رسیدن به در اربابست سمت‌آن صحن و سرا سیر کند از این در ✒️@sherkadeh