وقتیکه ماهاز درد پشتدر بهخود پیچید
خورشید باران شد بـرای همسرش، تا دید
با سایه ای از ابــــرها پوشانده شد کوچه
از رعــد و برق سیلی ای آنجا صدا پیچید
در جنگ با یک جنگـــــل پوشیده از زقّوم
گل برگ هــــــای یاسِ تنها بر زمین پاشید
وقتی ستون آسمـــــان از میخ در خم شد
دیدیم چــــــرخ کهکشان در راه می لنگید
ای کاش شــــــرم از آیه های قدر می کرد
آخر چــــــــرا در باز شد بر پاشنه چرخید
#یافاطمهاغیثینی
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
هدایت شده از شعرکده
وقتیکه ماهاز درد پشتدر بهخود پیچید
خورشید باران شد بـرای همسرش، تا دید
با سایه ای از ابــــرها پوشانده شد کوچه
از رعــد تند سیلی ای آنجا صدا پیچید
در جنگ با یک جنگـــــل پوشیده از زقّوم
گل برگ هــــــای یاسِ تنها بر زمین پاشید
وقتی ستون آسمـــــان از میخ در خم شد
دیدیم چــــــرخ کهکشان در راه می لنگید
ای کاش شــــــرم از آیه های قدر می کرد
آخر چــــــــرا در باز شد بر پاشنه چرخید
#یافاطمهاغیثینی
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
هدایت شده از شعرکده
وقتیکه ماهاز درد پشتدر بهخود پیچید
خورشید باران شد بـرای همسرش، تا دید
با سایه ای از ابــــرها پوشانده شد کوچه
از رعــد تند سیلی ای آنجا صدا پیچید
در جنگ با یک جنگـــــل پوشیده از زقّوم
گل برگ هــــــای یاسِ تنها بر زمین پاشید
وقتی ستون آسمــــان از میخ در خم شد
یکباره چــــرخ کهکشان در راه خود لنگید
ای کاش شـرم از آیه های قدر او می کرد
آخر چــــــــرا در باز شد بر پاشنه چرخید
#یافاطمهاغیثینی
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh