آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید
عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید
که اویس قرنی هم به محمد نرسید
عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید....
به تماشای خدا آمده بود اما حیف
او به دیدار رضا آمده بود اما حیف
قصه این بود و به وصفش قلم ما در ماند
داغ دیدار برادر به دل خواهر ماند
ماند تا پنجره باغ ارم وا باشد
حرم او حرم حضرت زهرا باشد
تا که ما روضهء بسیار بخوانیم در آن
روضه های در و دیوار بخوانیم در آن
#برقعی
@shernab
(نگاه مادری)
نگاه مادری حتی به هیزم میکند زهرا
و آتش را پر از گلهای گندم میکند زهرا
مراقب بود در آتش نسوزد چادرش، شاید
که زینب را در این چادر تجسم میکند زهرا
به گوشت خورده آیا آب آتش را بسوزاند
میان موجی از آتش تلاطم میکند زهرا
ملائک کودکی را از میان شعله ها بردند
و با آهنگ لالائی تکلم میکند زهرا
دلیل زندگی را در تماشای علی میدید
علی را در شلوغی ناگهان گم میکند زهرا
صدای پای رفتن از در و دیوار میآید
علی تابوت میسازد تبسم میکند زهرا
علی را با چه حالی از میان کوچهها بردند
که با خاک عبای او تیمم میکند زهرا
نمیگنجد درون خاک اقیانوس بی پایان
مزارش را نهان در قلب مردم میکند زهرا
#برقعی
@shernab
12.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زهراست مادر من و من بی قرار او
آن نام را می آورم آری به افتخار
آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده می آیند و او سوار
فریاد می زنند که سر خم کنید هان
تا از صراط بگذرد آیات سجده دار
هر جا نگاه می کنم انجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
اینها که گفته ایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه مصمم...امیدوار...
#برقعی
@shernab
727.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
16.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از فصل پنجم
از زبان حضرت خدیجه سلاماللهعلیها، خطاب به برترین انسان هستی حضرت سید الانبیاء رسولخدا صلیاللهعلیهوآله:
دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم
آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم
سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمیخرم
نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم
بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم
دانهی عشق کاشتم، در قفست رها شدم
ای که ملول میشوی از نفس فرشتهها
باور من نمی شود، همنفس خدا شدم
سفرهی دل برای من، باز کن آیه ای بخوان
حرف بزن که مَحرمِ زمزمهی حرا شدم
قطرهی من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد
پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم
پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته ایم
تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم
#برقعی
http://eitaa.com/joinchat/2791374852Cb49b0358a0
کانال جامع فصل پنجم 🔺
هدایت شده از شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که می آمد صدای ناله های پنج تن از من
از آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو جدا کردند تن از من
میان معرکه هم زخم هم جان باختن از تو
میان خیمه ها هم سوختن هم ساختن از من
تو زیر خنجرش بودی و محکوم تماشا من
گلوی زیر خنجر از تو دست و پا زدن از من
دلم خوش بود با پیراهنت آن هم به غارت رفت
پس از تو رخت بر بسته است شوق زیستن از من
غریبم آنچنان در سرزمین مادری بی تو
که می پرسد نشانی های زینب را وطن از من
(ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق)
کسی نشنید جز توصیف زیبایی سخن از من
از آن بتخانه ها چیزی نماند آنجا که بر می خاست
طنین تیشه ی پیغمبران بت شکن از من
منم حسن ختام باشکوه داستان تو
پس از این اسوه می سازند اساطیر کهن از من
#برقعی
@shernab