eitaa logo
شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
294 دنبال‌کننده
156 عکس
41 ویدیو
0 فایل
گلچین اشعار عاشقانه و اشعار عارفانه 🌸 ارتباط با ما و انتقادات و پیشنهادات: @RuholahQ روح‌الله قادری
مشاهده در ایتا
دانلود
غلامِ همّتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود ز هرچه رنگِ تعلق پذیرد آزاد ست @shernab
آن چه او ریخت به پیمانه ما، نوشیدیم اگر از خَمر بهشت است وگر بادۀ مست @shernab
حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور @shernab
گر از این منزلِ ویران به سویِ خانه رَوَم دگر آن جا که رَوَم عاقل و فرزانه رَوَم زین سفر گر به سلامت به وطن باز رَسَم نذر کردم که هم از راه به میخانه روم تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک به درِ صومعه با بَربَط و پیمانه روم آشنایانِ رَهِ عشق گَرَم خون بخورند ناکَسَم گر به شکایت سویِ بیگانه روم بعد از این دستِ من و زلفِ چو زنجیرِ نگار چند و چند از پِیِ کامِ دلِ دیوانه روم گر ببینم خمِ ابروی چو محرابش باز سجده ی شُکر کنم و از پِیِ شُکرانه روم خُرَّم آن دَم که چو حافظ به تَوَلّای وزیر سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم @shernab
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز ماهرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز باغ حسن خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید @shernab
شمه‌ای از داستان عشق شورانگیز ماست این حکایت‌ ها که از فرهاد و شیرین کرده‌اند @shernab
هدایت شده از فصل پنجم
حجاب خودیّت، منیّت و أنانیّت... 🔻 https://eitaa.com/joinchat/2791374852Cb49b0358a0 🔺 کانال فصل پنجم (گلچین معارف زیبا و معنوی) 🔺
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به حسن و خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد تو را در این سخن، انکارِ کارِ ما نرسد اگر چه حُسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند کسی به حُسن و ملاحت به یارِ ما نرسد به حق صحبت دیرین که هیچ محرمِ راز به یارِ یک جهت حق‌گزارِ ما نرسد هزار نقش برآید ز کِلکِ صُنع و یکی به دل‌پذیری نقشِ نگارِ ما نرسد هزار نقد به بازارِ کائنات آرند یکی به سکهٔ صاحب عیارِ ما نرسد دریغ قافله عمر کآن چنان رفتند که گَردشان به هوایِ دیارِ ما نرسد دلا ز رنجِ حسودان مرنج و واثق باش که بد به خاطرِ امیدوارِ ما نرسد چنان بِزی که اگر خاکِ ره شوی کس را غبارِ خاطری از ره‌گذارِ ما نرسد بسوخت حافظ و ترسم که شرحِ قصهٔ او به سمعِ پادشهِ کام‌گارِ ما نرسد @shernab
مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست @shernab
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی @shernab
چو شمعِ صبحدمم شد ز مِهر او روشن که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد صبا کجاست؟ که این جانِ خون گرفته چو گُل فدای نَکهَتِ گیسویِ یار خواهم کرد 🌸 @shernab