#شعر_و_کودکی
با دیدن درختی پر از شکوفه های سفید:
مامان! درخت برفی.
ریحانهسادات/ سهسال و نیمه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
خودمو به آینه نشون دادم
بجای خودمو تو آینه دیدم
زینب/ سه ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان می خوای یه کاری کنی امام زمان خوشحال بشه؟
آره مامان .شما بگو چی کار کنم.
مثلا برای من بستنی بخر خوراکی بخر
زینب/ سه ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
می دونی چرا ما دلمون خیلی خوشحالِ خوشحال نیست؟
_نه.. چرا ؟
چون که هنوز امام زمان نیومدن 😔
فاطمه/ 4 سال و نه ماهه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بچه ها جیگرن؛ جیگرای باباهاشون
زهراسادات/ چهار ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
ما الکیایم ولی واقعنیایم.
از خاک درست شدیم.
ما الکیایم ولی واقعنیایم.
زهرا/ چهارساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
شب، وقتی داشتیم با ماشین به سمت خونه برمی گشتیم،
دانیال گفت:
هرجا می ریم ، ماه داره دنبالمون میاد ...
فکر کنم ماه ، امشب مهمونِ خونهٔ ماست.
دانیال / پنج ساله از اصفهان.
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
گل گفت
خدایی که قرآن را نازل کرد و سواد درست را به پیامبر هدیه کرد.
فاطمه/ هفت و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بعد از بیرون امدن از حمام:
خیلی دارم می میرم
- چرا؟
برای چایی و کیک دارم می میرم
زینب/ سه ساله
شعر و کودکی
#شعر_و_کودکی بعد از بیرون امدن از حمام: خیلی دارم می میرم - چرا؟ برای چایی و کیک دارم می میرم زینب
#شعر_و_کودکی
وسط بازی کردن با بادکنک:
بابا من برم توی این زندگی کنم؟
زینب/سه ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
_ مگه نمی گی همه نعمتارو خدا بهمون داده
+ آره عزیزم
_ پس ما که خودمون پول می دیم وسایل خودمونو می خریم
زهرا سادات /۵ ساله
@sherokoodaki