📷 #علامه_طباطبائی در کنار شاگردان تهرانی خود: #علامه_طهرانی، شیخ جواد مناقبی (داماد) و #حاج_شیخ_یحیی_عابدی
حکایتی خواندنی:
🔹از مرحوم علامه طباطبایی نقل شده است:
« ... من در نجف که بودم، هزینه زندگی ام از تبریز میرسید. دو سه ماه تأخیر افتاد و هر چه پس انداز داشتم خرج کردم و کارم به استیصال کشید.
روزی در منزل نشسته بودم و کتابم روی میز بود، مطالب هم خیلی باریک و حساس بود، دقیق شده بودم در درک این مطالب، ناگهان فکر رزق و روزی و مخارج زندگی افکار مرا پاره کرد و با خود گفتم تا کی میتوانی بدون پول زندگی کنی؟
به محض اینکه مطلب علمی کنار رفته و این فکر به نظرم رسید، شنیدم که کسی محکم در خانه را میکوبد. پاشدم رفتم در را باز کردم و با مردی رو به رو شدم، که دارای محاسن حنایی و قد بلند و دستاری بر سر بسته بود.
به محض اینکه در باز شد، ایشان به من سلام کرد و گفتم: علیکم السلام.
گفت: من شاه حسین ولیّ هستم. خدای تبارک و تعالی میفرماید:
در این ۱۸ سال کی تو را گرسنه گذاشتم که درس و مطالعه را رها کردی و به فکر روزی افتادی؛ خداحافظ شما!»
با رفتن این مرد الهی، علامه طباطبایی به این میاندیشند که چرا در مدت ۱۸ سال؟! با آنکه از آغاز طلبگیشان بیش از این گذشته بود. به یاد میآوردند که از روزی که #عمامه بر سر گذاشته و ملبس به #لباس_روحانیت شدهاند ۱۸ سال میگذرد!