هدایت شده از مرکز نشر آثار آیتالله بهجت
🗓 سهشنبه ٣ آبان ماه ١۴٠١
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️یک بندهخدایی از استادهای حوزه آمد و پرسید:
▫️شما در دیدارهایتان با امامعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف، سؤالهای علمی هم میپرسید؟
▫️ [آیتالله بهجت قدسسره] جواب داد:
▫️ما از اساتیدمان هم سؤال نکردیم! آنها خودشان میدانستند سؤال ما چیست و جواب را میدادند...
📚 رد پای سپید، ص۵۵
☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
هدایت شده از مرکز نشر آثار آیتالله بهجت
🗓 سهشنبه ٢٩ فروردین ماه ١۴٠٢
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️ ازش خواسته بودند که باز هم نصیحتشان کند.
▫️ کاغذ کوچکی فرستاد و گفت: «برای آنها که موعظه خواستهاند، این را بخوانید.»
▫️ نوشته بود: «آقا! حرفهای قبلی عمل شد، که بقیهاش را میخواهید...؟!»
📚 به شیوه باران، ص٢٧
🔻مناسبتها:
🔹 درگذشت محدث بزرگ علامه محمدباقر مجلسی؛ ١١١٠ق.
🔹 روز ارتش جمهوری اسلامی و نیروی زمینی
☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
هدایت شده از مرکز نشر آثار آیتالله بهجت
🗓 سهشنبه ١٢ اردیبهشت ماه ١۴٠٢
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️ آمده بودند و از او «استاد» میخواستند.
▫️ میگفتند: «طی این مرحله بیهمرهیِ خضر نمیشود؛ استادی به ما معرفی کنید.»
▫️ گفت: «استاد شما، معلومات شماست. به آنچه یقین دارید، عمل کنید؛ هرجا یقین ندارید، توقف کنید تا برایتان روشن شود.»
▫️ بعد هم حدیث رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم را گواه آورد که: «مَنْ عَمِلَ بِمٰا عَلِمَ، وَرَّثَهُ اللهُ عِلْمَ مَا لَمْیَعْلَمْ.»[١]
🔻 پینوشت:
[١]. «هر کس به دانستههای خود عمل کند، خداوند علم به آنچه را که نمیداند، به او عنایت خواهد فرمود.» [الخرائج و الجرائح، ج٣، ص١٠۵٨.]
📚 به شیوه باران، ص۴١
🔻مناسبتها:
🔹 شهادت استاد مرتضی مطهری؛ ١٣۵٨ش؛ روز معلم
☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
#اینگونه_بود ...
کوتاهنوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
ایشان هر سال سر راه مشهد، به زیارت حضرت عبدالعظیم علیهالسلام میآمد.
برای استراحت و گرفتن وضو به خانۀ ما میآمدند؛
رسمشان این بود که برای همه اهل خانه هدیهای بیاورند.
یک سال نمیدانم چه شد که نماز ظهر و عصر را در حرم نخواندند. گفتند: در منزل نماز جماعت میخوانند.
وضو گرفتیم و پشت سر ایشان ایستادیم.
آقا شروع به نماز کرد، با آن حال همیشگیاش.
حین نماز، صدای قناریهایی که در خانه داشتیم، بلند شد،
اما از همیشه قشنگتر!
آنقدر زیبا که حضور قلبم در نماز را گرفت.
نماز که تمام شد، به کسی چیزی نگفتم.
با خودم گفتم: «شاید خیالات باشد؛
اگر هم خیالات نباشد، باز هم اتفاق مهمی نیفتاده!
قناریاند دیگر، آواز خواندند، فقط این بار زیباتر.»
سال بعد هم ایشان نماز را در خانۀ ما اقامه کرد؛ و باز هم قناریها همان آواز را خواندند.
این ماجرا چند سال تکرار شد، تا بالأخره من جرئت پیدا کردم و جریان را با کسانی که در آن نماز بودند، در میان گذاشتم.
با تعجب دیدم آنها هم گفتند: «بله، ما هم میشنویم. اما ترجیح دادیم به کسی نگوییم»؛
حتی یکی از آنها میگفت: «حس میکردم قناریها همراه با ما، در حال نمازند.»
و من دوسه سال است که دلم برای نماز خواندن قناریها تنگ شده...
(این بهشت، آن بهشت، ص٧۶و٧٧؛ بر اساس خاطرۀ شیخ حسن منفرد)
برگرفته از کانال تلگرام مرکز نشر آثار آیتالله بهجت
t.me/bahjat_ir/1026
@shia12t