معرفی عبد صالح خدا و عاشق و دلباخته ی امام زمان حاج ملا اقا جان زنجانی ، شهر #زنجان :
🔻حاج ملا اقا جان از اولیا الهی و از عاشقان امام زمان عج بودند...
محمود عتیق معروف به حاجملاآقاجان زنجانی در سال ۱۲۵۲ هجری شمسی به دنیا آمد و در سال ۱۳۳۵ هجری شمسی در گذشت. مزار ایشان در حال حاضر ، تبدیل به زیارتگاهی معروف در زنجان شده است .
ایشان از علمای بزرگ شهر زنجان بودند.
او در روستای آقکند از توابع زنجان به دنیا آمد.
وی علوم دینی را در مدرسهٔ «سید» زنجان آغاز کرد. نزد علمای بزرگی تلمذ کرد، چون فیاض دیزجی و آخوند ملا قربانعلی زنجانی. در همان دوره بود که شروع به تهذیب نفس کرد. ارادتش به اهلبیت مثالزدنی بود و از جمله بندههای به واقع مخلص و مجاهد خدا بود.
🔻خیلی از بزرگان عرفان، دیدار با ملا آقا جان را از نقاط عطف و تأثیرگذار زندگیشان میدانستند، بزرگانی چون شیخ جعفر مجتهدی. بعضی از علمای بزرگ، مثل حاج حسن مصطفوی، ایت الله سید موسی شبیری زنجانی، علامه طباطبایی و علامه مهدی دشیری به علم و دانش او اعتراف کرده بودند و او را از نوابغ زمان خود بهشمار میآوردند.
او در سال ۱۳۳۵هجری شمسی از دنیا رفت مقبره وی در قبرستان پائین شهر زنجان میباشد.
🔹طیالارض ملاآقاجان زنجانی
دکتر عزیزه عتیق یکی از نوادگان مرحوم ملا آقاجان زنجانی میگوید: در یادداشتهای آن حضرت وجود دارد که روزی در جمعی از شاگردان خود نشته بودند، که ناگهان خبر مهمی از غیب بر ایشان آمد، برخواسته و پس از عذرخواهی مجلس را ترک کردند.»
عدهای از خواص که متوجه شدند این امر عادی نبود، دلیل را پرسیدند و مرحوم گفت: یکی از علمای اهل نجف وفات کرده بودند که نماز او به من محول شده بود، رفتم و نماز او را خواندم و برگشتم، جمعیت زیادی هم برای تشییع جنازه آمده بودند!
یکی از شاگردان مرحوم حاج ملا آقا جان نقل می کند: در مسافرتی که با ایشان به زیارت ائمه عراق ( علیهم السلام) مشرف شده بودم یک روز در نجف به من گفت: بیا برویم بصره که در آنجا مسجدی است باید در آن دو رکعت نماز بخوانیم.
من چون در آن روز نمی دانستم بصره با نجف چقدر فاصله دارد، فکر می کردم بصره هم مانند کوفه است که نهایت یک فرسخ بیشتر فاصله ندارد، لذا گفتم: برویم.
با هم حرکت کردیم چند قدمی از شهر نجف بیشتر بیرون نرفته بودیم که وارد بصره شدیم در آنجا به مسجدی رفتیم و دو رکعت نماز خواندیم و بیرون آمدیم باز به همان ترتیب چند قدمی که از بصره بیرون آمدیم وارد نجف شدیم.
من بعدها که فهمیدم بصره با نجف فاصله زیادی دارد به بصره رفتم تا ببینم آن مسجد در بصره است و آیا آن شهری که دیده ام حقیقتا" بصره بوده است، یا خیر؟ با کمال تعجب دیدم بدون کم و زیاد و با جمیع خصوصیات، بصره همان بصره و مسجد هم همان مسجد است.
🔹تشرف به خدمت حضرت ولی عصر (عج)
حاج آقای مظفری نقل می کنند: روزی من از مرحوم حاج ملا آقا جان سؤال کردم که آیا شما در این تازگی خدمت حضرت بقیه الله ( روحی و ارواح العالمین له الفداء ) رسیده اید؟ گفت: بله، چند روز قبل که خدمت آن حضرت رسیدم دیدم با روی بشاشی این جمله را می گویند:
«منم که شرق دو عالم و غرب دست من است» و به روی من تبسم می کنند. من هم در جواب، در حالی که اشک شوق می ریختم و به پای مقدسش برای بوسه زدن می افتادم گفتم: منم که دیده به دیدار دوست کردم باز/ چه شکر گویمت ای کار ساز بنده نواز»
🔹نظرات اخلاقی حاج اقاجان زنجانی
او معتقد بود همانگونه که خدا هیچ چیز را بدون اسبابش خلق نمیکند همچنین ماسوی الله را هم بوسیله نور پاک محمد و آل محمد خلق کرده است .
او می گفت انسان نسبت به فرزندان پیغمبر باید عشق بورزد و حتی غیر معصومین آنها را هم به خاطر پیامبر اکرم باید دوست داشته باشداو میگفت هرکجا امامزاده ای باشد ولو اصل و نسبش را ندانی و یا اصلاً کسی از امامزاده ها در آن محل دفن نشده باشد زیارت کن زیرا اولاً آن محل بنام فرزند پیامبر ساخته و معرفی شده و ثانیاً ما روح امامزاده را زیارت میکنیم حال میخواهد بدنش آنجا دفن شده و از بین رفته باشد یا به کلی دفن نشده باشد فرقی نمیکند.
او میگفت برای اینکه روضه خوان دچار قساوت قلب نشود باید اول: در وقت مطالعه مقتل با وضو باشد و آنرا عبادت بداند . دوم: خود را در محیطی که مقتل بیان کرده تصور کند و مصیبت را لمس و احساس نماید. سوم : به هر نحو ممکن هنگام مطالعه مقتل اشک بریزد تا مانع قساوتش شود.
📚معرفی کتابی در مورد ایشان :
کتاب حیات روح ، ناگفته هایی از زبان علما و عرفا در شرح زندگی عاشق دلباخته امام زمان(ع) حاج ملا آقاجان زنجانی ، در شرح حال حاج ملا اقا جان، به چاپ رسیده است ؛ علاقمندان به کسب اطلاعات بیشتر در مورد ایشان ، میتوانند به این کتاب مراجعه فرمایند.
@shia5t
📚کتاب حیات روح
@kotob113
دلباخته امام زمان عج حاج ملا آقاجان زنجانی
@shia5t
آرامگاه شیخ محمود عتیق ( حاج ملا اقا جان زنجانی ) در قبرستان پائین زنجان
@shia5t
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻صحبت های فرزند حاج ملا اقا جان ، در مورد دیدار با پدرشان ، بعد از فوت پدرشان و واسطه ی خیر شدن حاج ملا اقا جان ، حتی بعد از فوتشان...
@shia5t
🔹ارتباط با اولیای الهی که از دنیا رفته اند.
بعضی از اولیای الهی وقتی در دنیا بودند، نیازهای مردم را روا میکردند و مشکلات آنها را به اذن الهی مرتفع میکردند . هنگامی که از دنیا رفتند ، برخی آنان را در عالم رؤیا دیدهاند که می فرمایند:"دست ما الآن بازتر است ما در دنيا محذوراتي داشتيم"
📚 سیره تربیتی انبیا / دفتر دوم حضرت ادریس(ع) / محمدرضا عابدینی
@shia5t
معرفی آیت الله سید کاظم لواسانی ، شهر #تهران :
قسمت اول :
عالم ربانی آیت الله سید کاظم لواسانی در سال ۱۳۱۶ در بیروت متولد شدند. پدر ایشان مرحوم سید میرزا حسن لواسانی از علمای بزرگ و برجسته بودند...
♦️گوشه ای از زندگینامه ی ایت الله لواسانی ، برگرفته از مصاحبه شبستان با شیخ اکبر سفاری –کسی که بیست سالی است معتمد و به نوعی پیشکارایشان بود–
🔹اساتید ایشان چه کسانی بودند؟
درس تفسیر را نزد آیت الله خوانساری خواندند. از درس آقایان مدرسی، مجتهدی، علامه محمد حسین طهرانی نیز استفاده کردند.
🔸استخاره های بی نظیر ایشان
از فضایل ایشان استخاره های بی نظیرشان بود. بنده بدون استثناء، اثرات استخاره شان را دیدم و چند باری که به آنها توجهی نکردم سخت دچار مشکل شدم.
🔹مهم ترین ویژگی شخصیتی حاج آقا چه بود؟
زهد و تقوای ایشان زبانزد خاص و عام بود. اصلا همه، حاج آقا را با این صفت می شناختند. نیمه های شب از خواب بیدار می شدند و تا طلوع آفتاب مشغول عبادت بودند. حتی زمانی که دچار مشکل جسمانی بودند این عبادت و راز و نیاز ترک نشد
🔸چه شد دیگر به مسجد بازار نرفتند؟
به حاج آقا اطلاع دادند مسجدی در بازار غریب مانده و به این دلیل که ایشان بسیار از غربت مساجد ناراحت می شد تصمیم گرفت به اون مسجد بروند. چندوقتی که گذشت هدایایی به حاج آقا می دادند که چند باری گرفتند و به سرعت در اختیار مستحقین رساندند. این هدایا که ادامه داشت ترسیدند حضورشان در آن مسجد که لله بود بشود للمال. بنابراین تصمیم گرفتند دیگر نروند.
یعنی حاج آقا هیچ گونه پولی برای نماز خواندن در مسجد نمی گرفتند؟
به شدت از آخوندهای پولی متنفر بودند و این مطلب را بارها تکرار می کردند. بعد از اتمام حضورشان در مسجد بازار، به ایشان گفتیم در مسجد امام زاده یحیی، تنها نماز مغرب و عشا به جماعت برگزار میشه. به محض اطلاع از این موضوع گفتند از آغاز ماه مبارک رمضان سایر نمازها را می خوانند. پس از اتمام ماه مبارک از ایشان تقاضا کردیم که در بقیه ایام سال نیز نماز بخوانند که پذیرفتند. کمتر عالمی را در این منطقه میشناسم که سه وعده نماز را به جماعت بخوانند.
حاج آقای لواسانی از موقوفاتی که وقف عالم مسجد بود استفاده می کردند؟
به هیچ وجه. دو منزل در محله امامزاده یحیی است که به طور خاص وقف عالم مسجد است اما حاج آقا از آنها استفاده نمیکرد. اگر زمانی به ایشان هدیه ای می دادند سریعاً آن را به اهلش میرساندند.
پس مخارج شخصی ایشان از کجا بود؟
پولی از طرف حوزه به حسابشان واریز میشد. آن حساب دست بنده بود و بارها و بارها حاج آقا بلافاصله پس از اطلاع از واریز پولی از طرف حوزه میگفتند آن را برداشت کنیم و طولی نمیکشید که آن مقدار اندک را نیز بین مستحقین پخش میکردند. مواردی شده بود که دستور دادند نیمه های شب پول را از عابر بانک بگیریم و بلافاصله آنرا به اهلشون میرسوند. ایشان مدام می گفت میترسم بمیریم و در قیامت بابت پولی که از من به جای مانده، سوال شوم. وجوهات نیز خیلی دست ایشان نمی ماند.
🔹 از روزهای پایانیایشان بگویید؟
شب تولد امام جواد (ع) در سال ۱۳۸۶ سکته کردند و نیمی از بدن فلج شد. این مشکل در کنار بیماری قند و فشار خون، کم کم موجب خانه نشین شدن حاج آقا شد. در این سال ها به هیچ وجه دست از مطالعه و عبادت های بسیار نکشیدند و هفته ای دو یا سه جلسه درس برای طلبه ها داشتند و نماز جماعت نیز برگزار میشد. سرانجام در ۲۸ آذر ۱۳۹۲ که مصادف بود با شب هفت امام حسین (ع) اوضاع جسمی شان وخیم شد و با وجود تلاش پزشکان بیمارستان بازرگانان، دار فانی راوداع گفتند.
پیکر ایشان در حرم امزاده یحیی دفن است. حاج آقا اصلا دوست نداشت اطرافیان برای پیدا کردن محل دفنشان به زحمت بیفتند به همین دلیل میگفتند اگه لازم شد بنده را در منزل دفن کنید. البته یک بار به طور خصوصی به بنده فرمودند که در صورت امکان و نداشتن زحمت، تمایل دارند در حرم امامزاده یحیی دفن شوند. که خدا را شکر همین طور شد.
@shia5t
معرفی آیت الله سید کاظم لواسانی ، شهر #تهران :
قسمت دوم :
♦️برخی از خصوصیات اخلاقی ایشان به نقل از فرزند ایشان سید ابراهیم لواسانی :
ایشان در تمام ساعات شبانه روز درب منزلشان به روی مردم و گرفتاران باز بودو هرگز کسی را رد نمی کردند
و هرکس هر سوال شرعی و یا مشکل روحی و یا عرفانی و سلوکی داشت به لطف خدا حل می کردند و فقط عصرهای جمعه باکسی ملاقات نداشته بر بالای پشت بام می رفتند و مشغول رازو نیاز و ناله به درگاه الهی می شدند.
امکان نداشت در هیچ شرائطی نماز شبشان ترک شود و همچنین امکان نداشت کسی بتواند در حضورشان گناه و بالاخص غیبتی بکند...
ایشان شرط رضایت خود از اولادشان را رضایت خدا و امام زمان(عج)قرار داده بودند.
مدتها در بیابانهای لواسان رفته مشغول ذکر و توجه به درگاه خدا میشدند و امام جمعه لواسان می گفت:
مگر این آقا چه کرده که اینطور این مردم اورا قبول داشته تقدیس می کنند.
ایشان بااینکه یک عمر در آنجا رفت و آمد داشتند، حتی یک متر زمین از آنان قبول نکرده و اگر چیزی به دستشان می رسید تاآخر بذل می کردند...
آیت الله تقوی شیرازی ، با بنده (فرزند آیت الله سید کاظم لواسانی) تماس گرفتند و از من گله کردند که چرا خبر رحلتشان را به ایشان ندادم؛
من عرض کردم خود ایشان سفارش اکید کردند که کسی را به زحمت نینداخته در جایی مثل روزنامه ها و.. اعلام نکنید و این اعلامها اختصاص به ائمه (ع) دارد.
و حاج اقای تقوی فرمودند:
من در قم هم حجره ایشان بودم و در آنجا فهمیدم که سیم دل ایشان وصل ست و مشکلی داشتم که ایشان حل نمود.
@shia5t
آیت الله سید کاظم لواسانی
@shia5t
معرفی مرحوم حاج محسن عسکری ، شهر #تبریز :
1️⃣قسمت اول :
💢حاج محسن عسکری ، از دلسوختگان و دلدادگان حسینی بودند که عمر خویش را در مدح و رثای اهل بیت علیهم السلام خصوصا سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام سپری نمودند.علاوه بر مداحی، منش و نوع ارتباط قلبی او با حضرت سید الشهدا نیز زبان زد خاص و عام بود.
🔆این پیر غلام و شاعر اهل بیت (ع) که چهره نامآشنای هیئتیها بود، سالیان زیادی در محافل و مجالس اهلبیت (ع) مداحی میکرد و در محضر بزرگانی همچون آیتالله بهجت و آیتالله حقشناس روضه میخواند.
🍁تاجرزادهای که با عنایت حضرت زهرا (س) روضهخوان شد
اهالی هیئت و منبر دهه ۴۰ و ۵۰ تهران، خوب به یاد دارند جوان تُرکی را که از تبریز به تهران آمده و در آغاز راه مداحی و مرثیهسرایی، همدم «حاج اکبر ناظم» شده بود. «حاج محسن عسگری» متولد تبریز و نوه «جاج مهدی» هیئتدار معروف و تاجرزاده صاحب نام تبریزی بود که آرزو داشت تنها نوهاش خادم مجلس امام حسین (ع) شود. به همین دلیل به بهانه پخش قند و چای و مشارکت در کارهای هیئت پای محسن نوجوان را به مجلس سیدالشهدا (ع) باز کرد. حاج محسن خود در این باره می گوید : «بعد از مدتی به اعتبار پدربزرگم و دلسوزی بزرگترهای هیأت، یواش یواش مرا با دادن قند و کارهای کوچک در کارهای هیأت مشارکت دادند. از همان دوران کودکی علاقه زیادی به ادبیات و به خصوص حفظ اشعار مذهبی داشتم. کافی بود مداحی یک بار شعری را بخواند تا بلافاصله آن را حفظ کنم. حتی بعضی وقتها اشتباهات آنها را میگرفتم یا وقتی هنگام مداحی یکی از مداحان شعری را فراموش میکرد من در بین جمعیت ادامه شعر را زمزمه میکردم تا یادش بیاید و بخواند.»
حاج محسن مادرش را در کودکی از دست داد و همین فراق، پای او را به مجالس روضه باز کرد تا به قول خودش «به امام حسین (ع) و هیئت پناه ببرد» معتقد بود نوکر و مداح امام حسین (ع) باید تحصیلکرده و با سواد باشد و از این رو تلاش کرد تحصیلات خود را ادامه دهد. علاقه فراوانی به ادبیات و شعر داشت. از آنجایی که در تبریز فرصت تحصیل در این رشته را نداشت، تحصیلات خود را در رشته کشاورزی ادامه داد اما ادبیات و شاعری را رها نکرد و سالها نزد استاد «ذهنی زاده» از بزرگان تبریز شاگردی کرد.
🔻این مداح آذربایجانی سال ۴۵ به تهران آمد و همان اوایل حضورش در تهران با «حاج اکبر ناظم» آشنا شد و مدتهای زیادی از محضر این مرثیهخوان اباعبدالله (ع) بهره برد. با وجود آنکه به مرثیهخوانی علاقه داشت اما خودش هم میدانست صدای گیرایی ندارد از این رو به حضرت زهرا (س) متوسل شد و از ایشان استمداد طلبید تا عنایتی کنند و الحق هم که حضرت پاسخ این توسل را به نیکی عنایت کردند. حاج محسن که به نوعی صاحب سبک دکلمهخوانی در مجالس روضه سیدالشهدا (ع) است، از آغاز روی آوردن به این سبک را اینطور تعریف میکند: «بعد از این توسل بر حسب اتفاق در جلسه شعری که آقای ذهنیزاده از شعرای خوب تبریز داشت شرکت کردم. تصادفا در جلسهای ایشان سرماخوردگی عجیبی داشت. به ایشان پیشنهاد کردند که بخوان، گفت مریض هستم و نمیخوانم. گفتند یک چهار خطی بخوان. ایشان شروع کرد با اینکه سینهاش خیلی خراب بود کلمه کلمه یک رباعی خواند، مثلاً یک کمی رباعی میخواند و سرفه میکرد. با آن حال خواند و مجلس تقریباً گرفت. آنجا پیش خودم گفتم که این میتواند نوعی سبک باشد. چرا من اینجوری نخوانم. حالا که صدا ندارم.» و اینگونه بود که دکلمهخوانی در هیئات مذهبی رواج یافت و بسیاری از مرثیهسرایان تلاش کردند این سبک حاج محسن عسگری را به مجالس خود بیاورند.
🍃یاد گرفتن راه و رسم عاشقی و ادب نوکری در آستان حسینی ، از رسول تُرک
بیشتر مداحان قدیمی و جوانان نسل امروز «رسول ترک» را با روایتهای حاج «محسن عسکری» میشناسند. حتی تنها کتابی که زندگینامه حاج رسول است با راهنماییها و صحبتهای او گردآوردی شده است. البته این به آن معنا نیست که حاج محسن را با رسول ترک میشناسند، بلکه سینه این پیرغلام اهلبیت (ع) لبریز رازهایی از زندگی افرادی است که زندگی خودش در محوریت نخست قرار دارد.
حاج محسن عسکری از روزهای جوانیاش که به تهران آمد و گذرش به هیأت آذربایجانی ها افتاد تا وقتی با «رسول ترک» آشنا شد و با دیدن گریهها و عشقورزی خالصانهاش به اباعبدالله (ع)، رسم عاشقی را آموخت تا روضهخوانی در محضر بزرگانی از جمله «آیتالله بهجت» و «آیتالله حقشناس» «علامه امینی» تلاش کرد ادب نوکری را به جا بیاورد و معتقد بود «حالا که حضرت حسین (ع) آنها را به نوکری خود قبول کرده، همه مداحان و هیئتیها باید این قبولی را مراعات کنند. دستگاه امام حسین (ع) خیلی بالاتر از اینهاست. این جایش خیلی قابل تأمل است که دعوت شدیم ولی کاری کنیم اسممان را قلم نزنند. دفعات بعد از قلم نیفتیم و همیشگی باشیم.»
@shia5t
معرفی مرحوم حاج محسن عسکری ، شهر #تبریز :
2️⃣قسمت دوم :
🌿بزرگترین رویداد زندگی مرحوم حاج محسن عسکری از زبان خودش
«وقتی به تهران آمدم، یک روز در حالی که خیلی خسته شده بودم در خیابانهای تهران از این طرف به آن طرف میرفتم و راه را گم کرده بودم. گذرم به هیأت آذریبایجانی ها افتاد. آنجا بود که با حاج رسول آشنا شدم و رسم عاشقی را آموختم. او یکی از عاشقان و شیفتگان حسینی و واقعاً دیوانه امام حسین علیه السلام بود. وقتی او به گریه میافتاد، انگار چهرهاش و شکل صورت او را به دیوانگی و عاشقی امام حسین علیه السلام نقش میبستند.»
«اگر گاهی کسی او را بهطور مثال در روزهای تاسوعا و عاشورا میدید که با مشت بر سرش میزد برایش زننده نبود. او هر کاری را که در عزاداریها انجام میداد، برای کوچک و بزرگ و زن و مرد و پیر و جوان گریهآور بود؛ حتی اگر کسی تا آن موقع برای امام حسین علیه السلام اشکی نریخته بود، زمانی که حاج رسول را در حال گریه و ناله میدید به گریه میافتاد.»
ــــــ
همه افرادی که مثل حاج محسن ضجهها و حالتهای عاشقانه رسول ترک را دیدهاند بهمحض شنیدن نام او به یاد آقا و مولای رسول ترک، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام میافتند. حاج محسن با یادآوری نام دوستش در حالی که حس عجیبی در وجودش مینشیند، میخواند: «عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست/ تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست/ اجزای وجودم همگی دوست گرفت/ نامی است ز من بر من و باقی همه اوست»
🌱به حرفها توجه نکن
این پیرغلام اهلبیت علیه السلام با بیان اینکه اگر چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن باشد آنچه در مجالس امام حسین علیه السلام هست همه معادلات زندگی افراد را تغییر میدهد و سامان میدهد صدایش به لرزه میافتد و میگوید: «خوب یادم میآید یکی از افرادی که در زمان طاغوت همیشه به هیأت میآمد، سرهنگ آقا صفی بود. با اینکه همیشه لباسهای مرتب و به روز تن میکرد، ولی با لباس فرم به مجالس روزهای جمعه میآمد. خیلی دوست داشتم دلیلش را بدانم اما جرأت نمیکردم بپرسم. زمانی خیلی بار انتقادات از ایراد گرفتن شاعران و مداحان هیأتهای تبریز روی من بود. یک روز سرهنگ جلوی مرا گرفت و گفت: میدانی چرا من با این لباس نظامی و رسمی به هیأت امام حسین علیه السلام میآیم؟ من که مدتها این سؤال در سرم بود، گفتم: بفرمائید چرا؟ دستش را بر شانه گذاشت و گفت: به این دلیل که همه بدانند در دستگاه امام حسین علیه السلام اگر سرهنگ هم باشی سربازی بیش نیستی و باید نوکری کنی. بارها دیدهای که من با این لباس، دیگ غذا را جابهجا میکنم. حتی کفشداری هیأت را میکنم. میدانی چقدر بابت این کارهایم مرا از طرف ارتش بازخواست کردهاند؟ شاید بهاندازه موهای سرت؛ ولی باور کن هر بار دستشان به گرد پایم هم نمیرسد. چون به اهلبیت علیه السلام چسبیدهام. اگر دستت میاندازند که ایرادشان را میگیری تا مجلس امام حسین علیه السلام پربار شود غصه نخور؛ برو مداح شو و خودت بخوان. درسات را بخوان. چه عیبی دارد در دستگاه امام حسین علیه السلام مهندسی نوکر باشد.»
🍀وقتی مداح شدم
وقتی انسان در مسیر درست حرکت کند بهجایی میرسد که چارهای جز تسلیم شدن ندارد. این پیرغلام اهلبیت علیه السلام در حالی که دستانش را به نشانه تسلیم بالا میبرد، میگوید: «اینجا بود که تصمیم گرفتم مداحی را شروع کنم و تحصیلاتم را تا جایی که میتوانم ادامه دهم. اوایل که شروع به خواندن کردم، صدایم گیرایی نداشت. مجلس خرابکن بودم. یک روز یکی از کفش جفتکنهای هیأت به من گفت: فلانی تو مجلس را خراب میکنی؛ از این هفته دیگر خودت نیا. چون همه به من میگویند که بگو این آقا دیگر نیاید. آن موقع از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شدم و دلم شکست. در آن حال به حضرت زهرا (س) متوسل شدم تا عنایتی کنند.»
حاج محسن نرم نرم ادامه میدهد: «آقای ذهنیزاده از شاعران خوب تبریز در جلسه ما میخواند. یک روز که ایشان سرماخوردگی عجیبی داشت به ایشان پیشنهاد کردند که بخواند. گفت که مریض است و نمیتواند بخواند. گفتند یک چهار خطی بخواند. ایشان با همان حال بیمار و میان سرفههایش خواند. مجلس تقریباً گرفت. آنجا بود که با خودم گفتم این میتواند نوعی سبک باشد. چرا من اینجوری نخوانم. حالا که صدا ندارم. الآن خیلی افراد هستند که عین من میخوانند. بعد از اینکه من اینطوری خواندم، اینجور خواندن باب شد.»
حاج محسن میگوید که قریب به ۵۰ سال در هیأتهای فارسیزبان مثل «فاطمیون» و «بنیفاطمه» میخواند: «دکلمهخوانی در قدیم نبود؛ بیشتر شاعران برای محافل خودشان، دکلمه و با صدا میخواندند. یکی از ویژگیهای خواندن در بین فارسها و آذریزبانها صداست.»
@shia5t