معرفی مرحوم حاج اکبر کفاش (اکبر نیکزاد) ، شهر #قم :
قسمت اول :
پیرمرد کفاشی که از اولیای خدا بود
🔻حاج اکبر کفاش (اکبر نیکزاد) پیرمرد باصفای قمی ، به دو چیز معروف بود:
تعبیر خواب و کار خیر.
در تعبیر خواب زبانزد بود و مورد تأیید علما و مراجع.
شغلش کفاشی بود اما مغازه کوچک و محقرش پیش و بیش از آنکه محلی برای کسب باشد مامنی برای حل گره ها بود.
🍃دکانش نه فقط محل تعبیر که تاویل خواب هم بود، نسخه هایش شامل آیات قرآن، ادعیه و نذورات بود، اما نه مثل بعضی که با مقدسات تجارت می کنند، که او با خدا معامله کرده بود.
مرد وفا بود، سالها تا توان داشت از همسر بیمارش به شخصه پرستاری می کرد در حالی که اگر می دیدیش فکر می کردی خود نیاز به مراقبت و پرستاری دارد.
حاج اکبر ، پیرمرد سادهای بود که در عین سادگی و پیراستگی از زخارف دنیوی ـاز مادیات گرفته تا اصطلاحات دهانپرکن علمیـ روحی بلند و آسمانی داشت و با اینکه بدن نحیفش روی زمین راه میرفت ولی روح خداییاش در ملکوت سیر میکرد.
🔻سفارش های رجبعلی خیاط را چه خوب به یاد داشت: از برخورد با نا محرم بپرهیزید، گرد غیبت نگردید و ...
🍃حاج اکبر ، روی نماز اول وقت، دعا در حق دیگران، اقامۀ عزای اهل بیت علیهم السلام و خدمت به خلق الله از هر طریق ممکن و درک محضر عالمان تأکید داشتند ، به فقرا و یتیمان سرکشی می کردند...
یک بار از ایشان سوال شد : اگر بخواهیم مثل شما تعبیر خواب بلد باشیم چهکار باید بکنیم؟ دستش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت: «باید برید در خونهی خدا»؛ یعنی علم تعبیر خواب آموختنی نیست، عنایتی و اِعطایی است؛ با کتاب خواندن به دست نمیآید، باید کاری کنید که خدا شما را انتخاب کند و این علم را در دلتان قرار دهد.
میگفت: «بعضی از طلبهها به من میگویند: تعبیر بعضی از خوابها را که مردم زیاد میبینند بگو ما بنویسیم، وقتی از ما میپرسند، جواب داشته باشیم، ولی من به آنها جواب میدهم: نمیدانم! من چیزی نمیدانم. آن لحظه که کسی تعبیر خوابش را از من میپرسد، همان لحظه تعبیر خوابش به دلم الهام میشود و من به او جواب میدهم. غیر از آن چیزی بلد نیستم.»
منبع :
www.h-shad.ir
www.598.ir
@shia5t
معرفی مرحوم حاج اکبر کفاش (اکبر نیکزاد) ، شهر #قم :
قسمت دوم :
🍁نصایح حاج اکبر به جوانان :
«بايد ايمون خودتون راحفظ كنيد. در جواني پاك بودن شيوهی پيغمبري است؛ ورنه هرگبري به پيري ميشود پرهيزكار. اگر شما توانستيد ايمان خود را حفظ كنيد، به خدا قسم ـ نبايد قسم خدا را خورد! ـ هم دنيا داريد هم آخرت؛ چون امام زمان دنبال پاك ميره.
شما اول جوونيتون ـ ببخشيدا ـ اول دروغ نگيد؛ دوم غيبت نكنيد؛ سوم پاي غيبت نشينيد؛ چهارم زناي چشم نكنيد؛ به نامحرم نگاه نكنيد؛ پنجم نماز اول وقتتونو بخونيد؛ با اين پنج شرط ميتونيد امام زمان خودتونو زيارت كنيد.
امام زمان دنبال پاک میره؛ شما نمیخواد دنبال امام زمان برید؛ چرا که هر جوانی به جوانی در خونهی خدا بره، شک نکنه که امام زمانو زیارت میکنه. شک نداره. دلیلشو من بگم: اول دروغ نگیم؛ دوم غیبت نکنیم؛ سوم پای غیبت نشینیم؛ چهارم زنای چشم نکنیم؛ به نامحرم نگاه نکنیم؛ پنجم نماز اول وقت!
میگن اگه نگات به نامحرم افتاد اگه سرتو زیر بندازی به زمین نگاه کنی، هرچی اون دقیقه تو زمین عبادت میکنن، ثوابشو به پات مینویسن؛ اگر به آسمون نگاه کنی اونچه که ملائکه در اون دقیقه عبادت میکنند ثوابشو به پات مینویسن. حالا ببین یه چشم رو هم گذاشتن چهقدر ثواب داره. اونایی رو که در زمین عبادت میکنند، اونایی رو که در آسمون عبادت میکنن در نامهی اعمال شما ضبط میکنن، یه چشم، بله!
امام زمان ـ خدا شاهده، به خودش قسم ـ دنبال پاکا میره. شما نمیخواد دنبال امام زمان برید. شما اول جوونیتون میتوانید ایمان خودتون رو حفظ کنید؛ راه خطا نرید؛ قدم خطا ورندارید؛ اربابتون آقاتون امامو زیارت کنید.
بله، هر کدوم از مسأله یه شرایطی داره؛ یه کرداری داره؛ یه گفتاری داره؛ اینکه شنونده باید عاقل باشه؛ امام زمان دیدن هیچ کاری نداره. به خودش قسم اون دنبال شما مییاد؛ شما نباید دنبال امام زمان برید. با همت اول جوونیتون باید عملی انجام بدیدکه امام زمان را زیارت کنید. امام زمان را که زیارت کردید هم دنیا دارید هم آخرت دارید.
اول گفتم: در جوانی پاک بودن شیوهی پیغمبری است؛ ورنه هر گبری به پیری میشود پرهیزگار. بله، گفتارتون، رفتارتون، با همدیگه دوست باشید؛ با همدیگه رفیق باشید؛ هر یک از این عملها را امام زمان خوشش مییاد. خدا میدونه.
دختر دارا باشه، نه! دختر نجیب باشه، فقیر باشه. نجیب باشه، فقیر باشه. روزی دهنده خدا است.
اینقدر اشخاص در همین قم ما دختر فقیر گرفتند، الآن ثروتمندند؛ صاحب چند تا بچه. کور هم باشه، خداشناس باشه، با خدا باشه، چشم باطنش باز باشه اگه چشم ظاهرش باز نیست.
امیدوارم به حق پهلوی شکستهی فاطمهی زهرا هر کدوم از شماها رو خداوند به راه هدایت وادار بکنه.
سوال :
حاج اقا ، برای رعایت کردن این پنج مورد، یک نیرویی میخواد که این رو نگه داره این...
پاسخ :
حاج اکبر: اراده، اراده اگر داشته باشی، امروزه مردم اراده دارند؛ به کرهی ماه میرن، شما اراده نداری از چشمت محافظت کنی؟! به مریخ دارن میرن، شما اراده نداری از زبونت محاظت کنی؟! زبون کوچولوی خودتو!
حرف خیلی نمیشه زد؛ هرکاری در زندگی اراده میخواد. اگر اراده بکنی، خدا میدونه ـ ببخشید ـ دستتو تو این تشک بکنی، واست پول در مییاد. اگر پاک بودی، خداوند واست مییاره.
🍃برای اشنایی بیشتر با ایشان ، میتوانید فیلم مستندی که در موردشون ساخته شده و در لینک پایین قرار داده میشود را تماشا کنید :
https://www.aparat.com/v/ZgyHK/%D8%AD%D8%A7%D8%AC_%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1_%DA%A9%D9%81%D8%A7%D8%B4?amp
@shia5t
هدایت شده از معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
معرفی مرحوم محمدعلی ارتقایی ( ادیب العلما تبریزی ) در شهر #تبریز :
🔹قسمت اول
🔻ایشان از عرفا و اولیا الهی معاصر و بسیار گمنام در شهر تبریز بوده اند.
میرزا محمدعلی ارتقایی مشهور به ادیب العلمای تبریزی در تبریز به دنیا آمد. ایشان بعد از تحصیل مقدمات نزد پدر فرزانهاش، از محضر علمای برجسته بهره گرفت و در حوزه علوم دینی به جایگاه بالایی رسید.
ادیب العلما علاوه بر علوم دینی، در هنرهای متعددی نیز صاحب نظر و استاد بود و ۱۰ نوع خط را در حد عالی تحریر میکرد و در کاشیکاری نیز تبحر خاصی داشت.
سخن از مردی است که قواعد کیمیا را به صورت کامل می دانست، در عین حال وقتی طلبه ای مبتدی به
او مراجعه می کرد تا برایش عمامه بپیچد، قبول می کرد. دو زانو می نشست و شروع می کرد به تاب دادن پارچه های سفید و سیاه.
🔻ایشان از شاگردان برجسته ی اقای الهی (برادر علامه طباطبایی ) در عرفان بودند.
🔻آشنایی محمدعلی ادیب ارتقایی جوان، با سید محمدحسن الهی طباطبایی در آستانه میانسالی، بعد از مبدل شدن به انس ارتباط همه روزه در تبریز، در خلال ماجرایی، در قم به گوش علامه طباطبایی رسید و او را سخت به اعجاب فرو برد. چندی بعد علامه طباطبایی اولین کسی بود که از ادیب ارتقایی، «شاگرد» و «دوست صمیمی» برادرش سخن گفت و به دیگران معرفی اش کرد.
طولی نکشید که نام و آوازه «محمدعلی ادیب ارتقایی، ملقب به ادیب العلما»، ورد زبان شاگردان خاص علامه طباطبایی شد، بدون اینکه او را دیده باشند. تلاش حلقه شاگردان و دوستداران علامه طباطبایی برای دیدن ادیب ناشناخته به جایی نرسید، چون او گمنامی را انتخاب کرده بود و ناشناخته زندگی می کرد.
کسی نمی دانست مردی که از شهرت و اقبال اشخاص عرفان گرا اعراض کرده است، کجاست، مشغول چه کاری است و چگونه روزگار می گذراند. آنچه ادیب را شهره عام و خاص کرد، مطلبی بود که علامه طباطبایی خود در حین ترجمه جلد نخست تفسیرش «المیزان» به فارسی که با اقبال فراوان روبرو شده بود، با قلم خودش نوشت و به دست مترجم کتابش سپرد تا آن را در ذیل بحث از «علم غیب» بر مباحث کتابش اضافه کند.
☘️علامه در آن نوشتار، به تصریح از «محمدعلی ادیب» اسم برد و نام آورد و فاش کرد که او دارای توان هایی خارق العاده برای ارتباط با جهان غیب و هم سخنی با ارواح بزرگ است، به گونه ای که هر زمان که اراده می کند، لباس جسم را از تن خارج می کند و سوار بر براق روح به ملکوت می رود. این نوشته علامه طباطبایی در جلد نخست ترجمه فارسی «المیزان» به گستردگی خوانده شد و بر شیفتگی کسانی که از سالها قبل در جستجوی ادیب بودند، افزود. اما با این حال و با وجود این اشارت ها و بشارت ها، هنوز کسی نمی دانست ادیب کیست و کجاست.
با ارتحال علامه طباطبایی در اوان انقلاب ایران، چشم ها بیش از پیش در طلب و جستجوی ادیب برآمد، چرا که شاگرد برجسته علامه فقید، آیت الله حسینی طهرانی برای نخستین بار در یادنامه «مهر تابان»، به صورت مکتوب، و با اسم و رسم از «آقا محمدعلی ادیب ارتقایی» نام برد و گوشه هایی از این سر پنهان را فاش کرد...
فضای معنوی جامعه در سالهای بعد از انقلاب، باعث شد آنچه آیت الله طهرانی نوشته بود، توسط خیل انبوه مشتاقانی بسیار، به فراوانی و با ولع و اعجاب خوانده شود و واقعیت وجودی ادیب، پیوسته دهان به دهان بچرخد. تمام کسانی که آن روز با «حلقه عرفان نجف» و اسم ملاحسینقلی همدانی و نام سید علی قاضی و علامه طباطبایی آشنا بودند، اکنون در عطش دیدار «محمدعلی ادیب ارتقایی» بودند، اما کجا بود ادیب؟ ادیبی در میان نبود. هرچه او را بیشتر می جستند،
کمتر نشانه ای می یافتند. برای عده ای این گمان مسلم شد که : ادیب مرده است!
جستجوی زیاد و نیافتن آنها را به این نتیجه رساند که: آن مرد حتما دار فانی را وداع گفته و جستجویش بی فایده است، اما او نمرده بود. زنده بود، اما وارسته تر از آن بود که در معرض دید مشتاقان قرار بگیرد و خود را در برابر سیل عطش و تمناهایی قراردهد که علاقمندان و شیفتگانی بزرگ و کوچک با طلب خویش به راه انداخته بودند.
🔻این عارف برجسته سرانجام در سال ۱۳۸۰ هجری شمسی چشم از جهان فروبست و در آرامستان وادیرحمت به خاک سپرده شد.
📌دوستانی که تمایل دارند بیشتر با ایشان اشنا شوند ، میتوانید از طریق لینک زیر ، بیشتر با ایشان اشنا شوند:
https://karimfeyzi.ir/elder-feizi/mohammad-ali-erteghaei/
منبع :
http://tabrizpedia.info
https://www.ettelaat.com
@shia5t
@azerbaijantabriz12
هدایت شده از معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
معرفی مرحوم محمدعلی ارتقایی ( ادیب العلما تبریزی ) در شهر #تبریز :
🔹قسمت دوم
🔻فزرند حاج اقای الهی ، استاد اقای ادیب العلما ، خاطره ی جالبی رو در مورد احضار روح عمر سعد ملعون توسط پدرشان بیان کرده اند ، که در پایین جهت استفاده ی بزرگواران قرار می دهیم :
يک روحاني بنام اديب العلما در تبريز بود که به بنده نيز مانوس بود و درعلوم غريبه نيز سر رشته داشت که اخيراً فوت نموده است. يک روز آمده بود به خانه مان و من نيز آن موقع در کبريت سازي مشغول بکار بودم عصر که به خانه برگشتم والده ام فرمودند که والد بزرگوارم (آيت الله سيدمحمدحسن الهي طباطبايي)حال خوشي ندارد خانه مان آن موقع در دانشسرا قرار داشت طبقه دوم پيش پدرم رفتم و جوياي حالشان شدم فرمودند: چيزي نشده فقط حالم کمي منقلب شده بود که درست شد. بالاخره چيزي نگفتند و من هم نفهميدم .
چند روز بعد که جناب اديب العلما را ديدم ايشان از من در مورد اتفاقات آن روز پرسيدند گفتم بنده که بي خبرم .اديب العلما برگشت گفت آن روز که آمده بودم خانه تان ، پدرت در حالي که نشسته بود به اين فکر مي کرده که روح عمربن سعد را احضار نمايند ببينند که اين ظالم چگونه تيپ و قيافه اي داشته و اين غلط بزرگ غيرقابل بخشش را در مورد امام حسين(ع) و اهل بيت اش در صحراي کربلا مرتکب شده است.
اديب العلما مي گويد در يک لحظه خانه اي که در آن نشسته بودم به يک ظلمتکده تبديل شدو همه جاي خانه را تاريکي فرا گرفت من از ترس پا به فرار گذاشتم يک آن فهميدم که در پل منجم هستم بعداً برگشتم و در مورد ماوقع سوال پرسيدم آقا فرمودند که روح عمرسعد ترسيد و پا به فرار گذاشت.
مادر بنده نيز به خيال اينکه فرار اديب العلما از خانه به واسطه حال ناخوش پدرم بوده لذا با يکي از پزشکان تبريز به نام دکتر نقشينه براي مداواي پدرم تماس گرفته بود و دکتر پس از معاينه پدرم ، حال پدرم خوب شده بود و بدين صورت همه چيز در خانه بهم خورده بود.
@shia5t
@azerbaijantabriz12
هدایت شده از معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
مرحوم استاد محمدعلی ارتقایی ( ادیب العلما تبریزی )
@shia5t
@azerbaijantabriz12
هدایت شده از معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
مزار مرحوم استاد محمدعلی ارتقایی ( ادیب العلما تبریزی ) در قبرستان وادی رحمت تبریز
@shia5t
@azerbaijantabriz12
معرفی حیدر آقا معجزه ، شهر #تهران :
قسمت اول :
🔻عبد صالح خدا ، حیدر اقا معجزه ، فرزند مرشد چلویی ( از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط ) می باشند.
🍁آیت الله رمضانی درباره مرحوم «حیدر آقا معجزه تهرانی» مطلبی نقل کرده اند که برای آشنایی با شخصیت ایشان بسیار مفید است.
ایت الله رمضانی در کتاب عرفان علامه طباطبایی نقل کرده اند: «روزی حضرت آیت الله جوادی آملی از بنده خواستند تا حیدر آقا معجزه را بیشتر به ایشان معرفی کنم که در پاسخ گفتم:
خاطره ای را نقل می کنم که برای حضرتعالی از این خاطره خیلی از مسائل روشن می شود: خاطره این بود که حیدر آقا معجزه (ره) می فرمود: من با مرحوم آیت الله شاه آبادی ارتباط داشتم و از ایشان استفاده می کردم و بهره می بردم.
آرزو داشتم یک سفر به مشهد مقدس داشته باشم که تا آن زمان، به علت مشکلات مالی و فقر، توفیق دست نداده بود. بر اثر عشق به حضرت رضا علیه السلام به میدان خراسان می رفتم که اتوبوس های مشهد مقدس از آنجا حرکت می کردند. به اتوبوس ها نگاه می کردم و گریه می کردم و گاهی گرد و غبار آنها را دست می کشیدم و به سر و صورت خود می مالیدم و تبرک می کردم. تا اینکه مقدمات تشرف ما به مشهد فراهم شد و یک نفر هزینه سفر ما را فراهم کرد.
خدمت آیت الله شاه آبادی رسیدم و با خوشحالی تمام عرض کردم آقا من می خواهم مشهد بروم. فرمایش و سفارشی دارید، بفرمایید.
مرحوم آیت الله شاه آبادی فرموده بود: چون اولین بار است که با این عشق و علاقه به مشهد مشرف می شوید یقیناً برای حضرت رضا علیه السلام عزیزید. لذا هر چه می خواهی بخواه منتها مواظب باش «چیز» بخواهی نه «ناچیز»! (مثلا امور دنیوی نخواه).
حیدر آقا معجزه می گفت: به مشهد مشرف شدم و بالا سر حضرت رضا علیه السلام که رسیدم یاد فرمایش آقای شاه آبادی افتادم. به امام رضا عرض کردم آقا، آقای شاه آبادی فرمودند از شما چیزی بخواهم که ارزش داشته باشد. ناچیز نخواهم. آقا من می خواهم هر کتابی را که باز کردم بفهمم. این را از شما می خواهم.
سپس زیارت را شروع کردم و نماز زیارت را خوانده بودم و سر به سجده بودم که حالت خاصی به من دست داد؛ دیدم آقا تشریف می آورند به طرف من و دو نفر خادم هم حضرت را همراهی می کنند.
جلو آمدند و آن دو خادم یک ظرف بزرگ پاتیل را آوردند و گذاشتند کنار من که صدایش مرا متوجه به خود کرد. نگاه کردم دیدم داخلش پر از کره است. از طرفی هم حضرت ایستادند و مرا نگاه میکنند. من هم اصلا نمی توانستم حرف بزنم.
حضرت دستشان را به جیب کردند و مقداری اسکناس در آوردند و شروع به ورق زدن کردند. وسط آنها یک اسکناس مچاله شده و کهنه یک تومانی در آوردند و به من دادند و رفتند. من هم همانطور مانده بودم که این چه بود و چی شد و … که از این حالت به حالت طبیعی برگشتم.
سفر ما به انجام رسید و برگشتیم تهران و خدمت آیت الله شاه آبادی رسیدم و واقعه را خدمت ایشان عرض کردم.
آیت الله شاه آبادی فرمود: آن پول یک تومانی مچاله شده، حظّ تو از علم رسمی است. از علم رسمی قیل و قال، بهره ات همان اندازه است. و اما آن کره که داخل ظرف بود لبّ علم است. لبّ علم توحید را به تو دادند».
آیت الله رمضانی می فرمود: مسائل علمی عمیق توحیدی را که از ایشان می پرسیدیم چنان عالمانه حل می کرد و توضیح می داد که تعجب می کردیم.
@shia5t
معرفی حیدر آقا معجزه ، شهر #تهران :
قسمت دوم :
🍁بخشی از زندگینامه ی حیدر اقا معجزه از زبان خودشان :
بسمه تعالى این جانب حیدر تهرانى شهرت نهاوندى فرزند مرشد احمد آقا طباخ ، كه در اثر سرودن یك مخمس هزاربندى استقبال خواهم ایدل محو دیدارت كنم از جانب صفى علیشاه رضوان الله علیه در رویاى خویش على بن موسىالرضا را صلواةالله علیه را زیارت كردم كه فرموده تخلص شعر خود را معجزه بگذار...
در جلسه شیخ رجبعلى خیاط شركت كرده...
مشاهده انوار بصورت خطوط بخصوصى درآمده بود كه در كار خیر تشویقم میكرد و از كارهاى ناستوده نهیم مینمود...
و مشاهده نورى كه آموزنده بود تا بسن چهل سالگى ادامه داشت ، آن نور بود بعد از آنرا نیست رخصت...
آنچه راجع به سید بحرالعلوم قدس الله سره شنیده شده كه زیارت حضرت حجت (ع)... ، براى او دست میداده خدا یرا كه بیشتر از آن براى بنده حاصل است...
بیش از صدها بار بلكه اكثر شبها حضرت معصومه (ع) را بعناوین مختلف زیارت كردهام...
زیارت كردم حضرت ابوالفضل (ع) را كه فرمود ما بتو عمر دوباره دادهایم و تو باید مداح آل محمد(ص) باشى...
حضرت حجت (ع) فرمود تو یك مبلغ مكتب عرفانى اكنون كه سال 1378 قمرى است 57 سال از سنم میگذرد و قریب 12 سال است كه حال را اقتضاى كسب نیست شعرى از آخر دیوان غزلیاتم ذكر میكنم .
اى نازنین صنم كه توئى یار معجزه / عشق تو هست رونق بازار معجزه
چون خواست راز خویش كند فاش برگرفت / با دست لطف برده از اسرار معجزه
🍁بخشی از زندگینامه ی حیدر اقا معجزه به نقل از اقای مدرسی چهاردهی :
آقاى معجزه همسر خود را مطلقه نموده تا بتواند ریاضت كشد.
مدتها در باغى مجاور میدان فوریه كه اكنون در آن مكان مسجدى بنا گردیده بریاضت میپرداخت.
سالها در قم مقیم بوده و آشپز مدرسه فیضیه بوده است اینك در مشهد بسر میبرد و بریاضت مشغول است مدتها مرید مرحوم انصارى همدانى بوده است و فعلا خود را اویسى حضرت رضا (ع) و حضرت معصومه میداند.
مرد نمیتواند مرید بانوئى گردد مگر با شرطى خاص و ملاك عمل سلوكى ایشان خواب است و تا كنون بالغ بر بیست مجلد آثار منظوم و منثور خویش را بطبع رسانیده و خود را در حد ارشاد میداند.
باید اذعان نمود كه آقاى معجزه مردى خلیق و مهربان و اجتماعى و مهمان دوست میباشند و چندان گرد مرید و مرادى نیست اما به آثار منظوم خود دلبستگى خاصى دارند توفیق ایشان را از خداوند متعال خواستار است ...
📚معرفی کتابی در مورد ایشان :
کتاب کیمیای ناشناخته، حافظی دیگر ، در مورد شرح احوالات ایشان می باشد ، که توسط انتشارات سبحان، منتشر شده است ، علاقمندان به اشنایی بیشتر با این عارف گمنام ، میتوانند به این کتاب مراجعه کنند...
@shia5t