eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
573 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه طعم غزل‌های تازه شیرین نیست همیشه باغ پر از سیب پشت پرچین نیست کسی نخواسته که روی خوش نشان ندهد ولی کسی که بدی دیده است خوش‌بین نیست دوباره نقش نگین فتنۀ ابو موساست همان‌که عالم دین هست و عامل دین نیست نخواه راه تو از کربلا جدا باشد چگونه زندگی بی‌حسین ننگین نیست؟ «که در مصاف ستم ایستاده باید مُرد» بلند نیست برادر! سری که خونین نیست! «سری به نیزه بلند است در برابر ما»... سروده‌ایم ولی کل داستان این نیست... @shia_poem
نوکر این خانه در مدار حسین است جان و دلش تحت انحصار حسین است عارف و عالم , بزرگ و کوچک این جمع هر که به هر جا رسیده کار حسین است این که گدا سروری کند به دو عالم کار جدیدیست , ابتکار حسین است نوکری اصلا که اعتبار ندارد چیزی اگر هست اعتبار حسین است ما که نمیخواستیم زنده بمانیم زندگی ما به افتخار حسین است شرح مقامات او بس است همین که خون خدا نام مستعار حسین است هرچه غریب است از نواده ی زهراست هرچه شهید است از تبار حسین است فاطمه قبرش نهان شده که بگوید وعده ی دیدارمان مزار حسین است @shia_poem
نگاهم کن! نمی خواهم به حالِ زار برگردم به آن ایام ِ نفْس-آلودۂ تبدار برگردم رسیدم سربه زیر آقا مریض احوالم و لطفا مداوایم کن و راضی نشو بیمار برگردم به غیر از تو؛ من از هر که بگویی پشتِ پا خوردم تو کاری کن به یک آرامش ِ سرشار برگردم تمام عمر سربارت شدم! امروز می خواهم؛ شبیه مهزیارت در لباس ِ یار برگردم تو برمیگردی از غیبت اگر من از گناهانم به سمتِ خیمه ات با حالِ استغفار برگردم «بنفسي أنتْ» یعنی نفْس ِ بیداری که از لطفش؛ اگر وقت سحر غافل شدم، افطار برگردم نبینم ردّ اشکت گوشۂ پرونده ام باشد... اگر که حال و روزم میدهد آزار... برگردم... به چشمانت تعهّد داده ام پایِ دعای عهد که بیش از پیش با اخلاص، پایِ کار برگردم خودت یادم بده چشم انتظاری را و بعد از این حواست بیشتر باشد به من... نگذار برگردم! @shia_poem
زاهد نماز همچو گنهکار بشکند در خلوتی که توبه ی هُشیار بشکند روز حساب نزد امیر ست شیخ شهر باید دهان خویش ز گفتار بشکند حسرت نیاز نیست به ارکان خانه خُرد آن خانه را که تیشه ی معمار بشکند در آتشش به خون بکشد عهد ظلم را از سوز دل، اگر دِلِ غم دار بشکند در حشر از تباهی اعمال نشکند قلبی که در فراق تو بسیار بشکند شرین،سری که در پی عشق علی شکست شیرین تر آن سری که سر دار بشکند باید زبان هرزه ی قوم نفهم را بر روی دار میثم تمار بشکند با یک سپاه هم دَرِ خیبر تکان نخرد اما به دست حیدر کرار بشکند پایی که جایِ پایِ علی پا نذاشته در راه کفر یکصد و ده بار بشکند در دستِ ماکلافی ازآن حبل عشق توست مگذار قلب ما دم بازار بشگند توبه ز می نموده و باور نداشتیم تاک ضریح توبه به اجبار بشکند در اشک های چشم تو سری نهان شده در چاه کوفه حلقه ی اسرار بشکند زلفی به باد ده که نسیمش قلوب را نوری دهد که ظلمت زنگار بشکند @shia_poem
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده دارم فراری می شوم از خود به سوی تو در کشتی این ناخدا تنها خدا مانده ناجی تویی راجی منم در دست های من بی ربنا هایم فقط مشتی هوا مانده وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد باید بگیری دست من را که رها مانده پوشانده ای امروز در دنیا عیوبم را اما فَلا تَفْضَحْنیِ روز جزا مانده از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم در کوله ام تنها الهی قَدْ دَنا مانده شعبان به پایان آمد و روی لبان من وای من از فریاد لَمْ تَغْفِر لها مانده خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده لَمْ تَهْدِنی؟ می خواستی رسوا اگر باشم لم تَهْدِنی؟ وقتی دلیل کربلا مانده یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بی حضور تو پس فَاقْبَل عُذری که‌دلیل روضه ها مانده جرم زیادم پیش عفو تو چه ناچیزو تازه عنایات علی موسی الرضا مانده بین جهنم هم تورا فریاد خواهم زد تاثیر اشک شوق در قاموس ما مانده تنها محبت راه ترک معصیت گشته با دوستت دارم جهانی روی پا مانده @shia_poem
نوشته اند دلم را برای خون جگری بدون گریه زمانه نمی شود سپری نیازمند تکامل به گریه محتاج است درخت آب ندیده نمی دهد ثمری دو فیض، توشۀ راه سلوک عاشق هست توسل سحری و عنایت سحری هزار نافله خواندن چه فایده دارد اگر نداشته باشد به عاشقان نظری به هر دری که زدم باز پشت در ماندم بس است در زدن من، بس است در به دری برای بنده خریدن بیا سر بازار چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه اگر چه نام مرا در نوافلت نبری خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد ((دعای من به خودم هم نمی کند اثری)) @shia_poem
تقوا کمیتش بی حضورت لنگ مانده از این جهان آقا فقط نیرنگ مانده شوق ظهورت نیست در راس دعاها اما به ظاهر ندبه ها پر رنگ مانده خالیست جای بندگان وقت مناجات ادعیه رفته جای آن آهنگ مانده بریازده معصوم دنیا ظلم را دید بر صفحه تاریخ ما این ننگ مانده امروز هم دعوا سَر نام علی هست آقا نیا اینجا هنوز این جنگ مانده ای ریسمان آمده از سمت بالا چیزی ندارم در بَر اما، چنگ مانده باید به خود آیم که دیگر می شود دیر چون تا ظهور یار وقتی تنگ مانده @shia_poem
رو سوی میدان کن ببین حیدر به میدان آمده شیر خدا شوری به سر در بیشه غرّان آمده فتح لک خواند ملک هم می تپد قلب فلک کشتی دشمن سرنگون دریا به طوفان آمده جبریل هم از هیبتش سبوح و قدوس به لب گفت لا فتی الا علی با سیف برّان آمده قنبر قلندر می شود چون اسم اعظم می برد این ذره با لطف علی چون ماه تابان آمده مالک دهد ملک دلش از بهر دیدار علی با جرعه ای از جام او سلمان مسلمان آمده خیبر شکن دُل دُل سوار دشمن بگوید الفرار ممسوس در ذات خدا گویا نمایان آمده دیشب به من داد این نمک گفتا یدالله معک جارو به دست این دلم بر دیده مهمان آمده بوی خوشش را که ملک بر بال و بر پر می زند یعقوب گوید این سخن یوسف به کنعان آمده شب ها برای خلق او بر دوش خرما می برد ما هم گدای کوی او بر سفره مان نان آمده هم می بریز در شعر من ای ساقی جام الست بیتی پس از بیتی دگر شاد و غزلخوان آمده انگور چیدم از ضریح بعد سوی ایوان رفتمی پیری اشارت می نمود از خیل مستان آمده در قبر نکیر و منکری گویند امام تو علی است؟ قلبم گواهی می دهد آن لحظه سلطان آمده @shia_poem
گمان مدار که نام تو بردن عادت ماست نسیم یاد تو در هر سحر عبادت ماست زمین به زیر قدمهای تو سر افراز است سلامت تو ... به جان همه...سلامت ماست اگر که، عمر جهان هم ،تمام گردد باز ندارد آنچه تمامی همین ارادت ماست کنار خانه ی چون تو کریم بی منت دری دگر بزنم....باعث خجالت ماست چو طفل اشک دگر راستگو نمیبینم بیا بپرس که این شاهد صداقت ماست قسم به ضامن آهو که زائران توایم ظهور طلعت تو بهترین زیارت ماست قسم به ساقی لب تشنه ای که دستانش به دست مادر تو برگه ی شفاعت ماست در اولین شب جمعه مرا به همراهت ببر به کرببلایی که عین جنت ماست ببر به کرببلا و بخوان که یا جداه هنوز داغ لب تشنه ات مصیبت ماست @shia_poem
نازم به این خدا که گنهکار می خرد هر روزه دار را دَم افطار می خرد باآبروی رفته به میهمانی آمدم هربار آبروی مرا یار می خرد یک لحظه ام کنار نزد پرده ی مرا با احترام حضرت ستار می خرد من روی آمدن به ضیافت نداشتم اما دلم خوش است که غفار می خرد اشک جوان ز گونه ی چشمم که می چکد بارگناه او به شب تار می خرد رو میکنیم سوی کرم خانه ی کریم اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد در روز حشر هم به امیر نجف قسم مارابه عشق حیدرکرار می خرد حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است مارابه این بهانه خریدار می خرد درحسرت یَموت ویَرَنی میکشد مرا حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد باب الرضای صحن نجف باب الجنت است اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد مارابه نام تشنه لب کربلا حسین با یک سلام لحظه ی افطار می خرد اذن دخول کرببلا نام زینب است زینب فقط گدای گرفتار می خرد هرکس که مویش ازغم زینب سپیدشد اورایقین کنید که علمدار می خرد از روی ناقه دیدکه درکوچه های شام از اخنس وسنان کسی گوشواره می خرد پیش رباب حرمله فریاد زد کسی گهواره ی شکسته شیرخوار می خرد @shia_poem
عطرِ رمضان آمد از باغِ جنان آمد دستانِ دعا بگشا چون ماهِ امان آمد ماهی که در آن قرآن بر ما شده ارزانی از موهبتِ آن شد عالم همه نورانی افطار و سحرهایش همواره گل افشانی ای بنده شدی دعوت بر سفره ی رحمانی این شهرِ صیام است و ابوابِ کرم باز است بگشا پرِ ایمان را هنگامه ی پرواز است هر آن که ز جان و دل تسلیمِ خدا باشد در هر دو جهان مشمولِ خیر و عطا باشد با جان و دل آذین کن شبهای عبادت را با عطرِ دعا پُر کن دستانِ اجابت را ماهی که سحرهایش سرتاسرِ عرفان است الطافِ الاهییش چون بارش باران است آوای معطّر از باغِ ملکوت آید بارانِ اجابت از دستانِ قنوت آید بستان خدا جاری از رحمت و غفران است گل چیدن از این بستان بر بنده چه آسان است قرآنِ حقایق را در سینه تلاوت کن فرمانِ خدایت را پیوسته اطاعت کن از صفحه ی دل شویی زنگارِ گناهانش آیینه نما جان را با چشمه ی رضوانش برخیز مبادا از غفلت زدگان باشی در صفحه ی این دفتر بی نام و نشان باشی از موهبتِ رمضان، حق بر تو نظر دارد به به چه تماشایی افطار و سحر دارد در مائده ی قدرَش ای بنده تو مهمانی سبز است حضورِ تو با نغمه ی قرآنی قدری که به محرابش آوای علی دارد از یمنِ علی در آن الطافِ خدا بارد! @shia_poem
میهمانم کردی و بارِ سفر آورده ام دستهای خالی و چشمانِ تر آورده ام راه دادی بینِ خوبانت منِ گمراه را آبرو دادی و شرم شعله ور آورده ام حال و روزم را ببین و دستهایم را بگیر روسیاهم! از گناهانم خبر آورده ام «یا غیاث المستغیثین» «یا رجاءَالمُذنبین» «یا انیس الذاکرین» اشک ِ سحر آورده ام سفرۂ لطف تو پهن و دست-خالی، سر به زیر... کوهِ عصیان و ثوابی مختصر آورده ام با «لکَ صمتُ» به زنجیرش کشیدم باز هم حرص شیطان را دم ِ افطار در آورده ام فصلِ دقُّ الباب شد پای دعای افتتاح آسمان آورده ای و بال و پر آورده ام روح من مأنوس شد با «یاعلیُ یاعظیم» تا خریدارم شوی نام ِ پدر آورده ام بوتراب و قاهِر الاعداء... والیَّ الولي رو به لطف حضرتِ خیرالبشر آورده ام درگذر از من «بمولانا أمیرالمؤمنین(ع)» عاصی ام اما شفیعِ معتبر آورده ام! @shia_poem