#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
یارب به حق مادرم خَلِّصنی یارَب
یارب به جدّ اطهرم خَلِّصنی یارَب
او هم نوا با چاه شد من با سیه چال
من از علی تنهاترم خَلِّصنی یارَب
یارب به آن زندانیِ زندان کوفه
به عمه جانِ مضطرم خَلِّصنی یارَب
تا کی از این زندان به آن زندان خدایا
ذکر و دعای آخرم خَلِّصنی یارَب
تا کی نبینم ای خدا معصومه ام را
دل تنگِ روی دخترم خَلِّصنی یارَب
زندان تاریک و نمورم مثل قبر است
خاک سیه شد بسترم خَلِّصنی یارَب
بین قفس بسته چرا صیاد بی رحم
زنجیر بر بال و پرم خَلِّصنی یارَب
زیر غل و زنجیر و ضرب تازیانه
چیزی نماند از پیکرم خَلِّصنی یارَب
شلاق خون گرید به حال غربت من
زخمی شده پا تا سرم خَلِّصنی یارَب
تا کی زند سیلی به رویم این یهودی
شد تار چشمان ترم خَلِّصنی یارَب
راضی به مرگ خود شدم از بس که گوید
او ناسزا بر مادرم خَلِّصنی یارَب
هر لحظه خون می ریزد از زخم گلویم
یاد گلوی اصغرم خَلِّصنی یارَب
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
داغ تو دور از تصور، خارج از تصویرها
ماتمت افتاده بر جانِ غل و زنجیرها
ذکر تو ذکر توسل کردن زندانیان
ضامنِ تهمت-گرفتاران و بی تقصیرها
حضرت موسی بن جعفر(ع)! با تو حاجتهایمان
شد اجابت، رد نشد هرگز پس از تأخیرها
نیمه شب پر میکشید از دست های بسته ات
ذکر تسبیح و قنوت و موجی از تکبیرها
از میانِ درب زندان نور تو معلوم بود
داشت حتی نور تو بر دشمنت تأثیرها
یک زن بدکاره آمد أشهدش را گفت و رفت
هست عشقت باعث و بانیِ این تغییرها
هتک حرمت ها به جای زهر، جانت را گرفت
بیشتر از ضربِ تازیانه ها، تحقیرها...
زهر هم دارد علائم، بدترینش تشنگی ست
سوختی اما به یاد کشتۂ شمشیرها
روضۂ جدّ غریبت عاقبت شد قاتلت
یاد آن پیکر که زیرِ نیزه ها و تیرها-
دست و پا میزد ولی چشمش به خیمه گاه بود
وای از رزق حرام و وای از تزویرها
می شکست ایکاش دستی که به رویش شد بلند
می شکست ایکاش با دستش عصایِ پیرها!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
چه بنویسم از آن گودال ازآن قعر السجون از زخم
از آن زندان که حکم روضه های قتلگاهی داشت
#سیدحمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#استوری
تمام کشور من کاظمین کوچک مردی ست
که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت
#سیدحمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش
نشست گرد یتیمی به چهره ی پسرش
بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح
مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش
هزار حیف که از جمع نوزده دختر
یکی نبود کنار جنازه ی پدرش
انیس و مونس او بود در سیاهی شب
صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش
سیاه چال کجا طایر بهشت کجا؟
هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش
نیاز نیست ببندند چشم هایش را
که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش
به هر کجا که روی قبری از زُراره ی اوست
نشان غربت فرزندهای دربدرش
شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او
درست موقع افطار پاره شد جگرش
سیاهچال و نماز شب و غل و زنجیر
فراق روی رضا بود غصه ی دگرش
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل_مثنوی
امشب به شوق جان جانان مینویسم
یعنی به جای درد، درمان مینویسم
یابن الشموس الطالعه، شمس الضحایی
خورشید را نزد تو حیران مینویسم
نامت که می آید وسط من در ادامه
بر دفترم پسوند "سلطان" می نویسم
شرط و شروط بندگی باشد ولایت
با مهر تو خود را مسلمان مینویسم
تا حق مطلب را به جا آورده باشم
مدح تو را از روی قرآن مینویسم
بعد از "یرید الله" تطهیر و طهارت
“لاتنفذون الا بسلطان” مینویسم
شاه جهانی و همیشه اشتباهی
اسم تو را شاه خراسان مینویسم
هردفعه بی نوبت جوابم را گرفتم
حاجات مشکل را چه آسان مینویسم
یک عمر پای سفره ی تو قد کشیدیم
اصلا تو را رزاق ایران می نویسم
اذن شهادت بر "هریری" را تو دادی
پس بی ریا مثل شهیدان می نویسم
در صحن کهنه، جان نو می گیرد این دل
حقا شما را جان جانان مینویسم
با اینکه میدانم میایی وقت مرگم
اما دوباره دیده گریان مینویسم:
آقا! به جان مادرت چشم انتظارم
وصل تو را شیرین تر از جان مینویسم
من آمدم تا کاظمینم را بگیرم
پس "کاظمین" بعد "خراسان" مینویسم
تا اینکه قلبت را تسلا داده باشم
با گریه ام از کنج زندان مینویسم
از ناله های غربت "خلصنی یارب"
از شعله های قلب سوزان مینویسم
از دوری معصومه اش دیگر چه گویم
از درد بی درمان هجران مینویسم
از سوز دل، از ساق پا، از تیغ دشنام
از ضرب شلاق نگهبان مینویسم
بوده سه شب جسمش کنار جسر بغداد
بر روی جسمش لاله باران مینویسم
صد شکر جای یک کفن چندین کفن بود
پس چند بیت از شاه عریان مینویسم
پس مینویسم هرچه را گفتن ندارد
یوسف به خاک افتاده؛ پیراهن ندارد
تا بسته راه چاره اش را دید زینب
تا مصحف صدپاره اش را دید زینب
گفتا به آن صد پاره تن پس پیکرت کو؟
انگشترت کو؟ یادگار مادرت کو؟
تنها نه امیدی به زنده ماندنت نیست
جایی برای بوسه حتی در تنت نیست
حالا که خولی قبل ازین، برده سرت را
گفتم ببوسم پاره های حنجرت را
(بوسیدم آنجایی که پیغمبر نبوسید)
حتی بتول و ساقی کوثر نبوسید
#امیر_قندهاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
عالم همه تفسير لبخند تو ای عشق
از بای بسمِ اللَّه بخوان تا سينِ وَ النّاس
باب الحوائج تشنهتر از ديگران است
اين راز را تنها تو میدانی و عباس
تاريخ را هر جا ورق زد باد، ای داد
پايی به زنجير است يا دستی به دستاس
امّا تو میبخشی، تو بابای رضايی
والكاظمينَ الغيظ وَ العافينْ عنِ النّاس...
#مهدی_جهاندار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
شادی رسید دورِ عبایم پرید و رفت
آمد میان مَحبَس و من را ندید و رفت
جز غم کسی برای عیادت ندیدهام
هرکس رسید از تنِ من لاله چید و رفت
بدکارهای به پشتِ سرم گریهاش گرفت
بوسید خاکِ پایِ منِ ناامید و رفت
اصلا نیامده به سراغم در این قفس
جز جان که عاقبت به لبانم رسید و رفت
میخواستم به خواب رضا را بغل کنم
چشمم که گرم شد زد و خوابم پرید و رفت
سندی دوباره آمد و پهلوی من گرفت
پا را گذاشت بر روی مویی سپید و رفت
پا را گذاشت نالهی ساقِ مرا شنید
ماند آنقدر که دادِ مرا هم شنید و رفت
زنجیرِ کهنهایست فرو رفته در گلوم
زنجیر را به دست گرفت و کشید و رفت
بر تختهای که میبَرَدَم کاش حک کنید
این پیرمرد دختر خود را ندید و رفت
اُفتادهام به یادِ یتیمانِ جَدِّ خود
طفلی که زود داغ اسیری چشید و رفت
وقتی که گفت عمه عَلَیکُنَّ بِاالفَرار
از خیمهگاه شعله گرفته دوید و رفت
اما چه زود سرخْ سواری از او گذشت
دستی رسید و لالهی گوشش درید و رفت
آمد شکایتش به عموجانِ خود کند
یک سنگ ناگهان نفَسش را برید و رفت...
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
کلامش واژه واژه خط به خط مثل پیمبر بود
به وقت خطبه خوانی روی منبر نیزحیدر بود
چنان آئینهی « والکاظمین الغیظ» شد حلمش
که در خندیدنش آیات رحمانی مصور بود
ربود از خلق عالم دل به حسن خلق و ثابت کرد
که تاثیر محبت بیشتر از زور و زیور بود
کرامت داشت آنگونه که در هنگام بخشیدن
غریب و آشنا در چشم او با هم برابر بود
برای آب و نانت هم بخوان باب الحوائج را
کسی که روزی عالم به یمن او مقدر بود
زبان روزه شب میکرد صبحش را میان بند
و شب تا صبح بر روی لبش الله اکبر بود
غلط گفتند زندانی شده در اصل باید گفت
که زندان خود اسیر حضرت موسی بن جعفر بود
یهودی زادهای که دم به دم آزار داد او را
میان سینهاش بغض علی از فتح خیبر بود
شکستند استخوانش را و رویش شد کبود اما
تمام غصهاش از روضهی پهلو و مادر بود
خداراشکر اگر کشتند، جسمش را کفن کردند
خداراشکر که رأس شریفش روی پیکر بود
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
ما سائلان محضر موسی بن جعفریم
در سایه سار دختر موسی بن جعفریم
ایران بدون مشهد و قم ارزشی نداشت
ما ساکنان کشور موسی بن جعفریم
شاگردهای مکتب قرآن و عترتیم
حلقه به گوش محضر موسی بن جعفریم
عمری مدافعان حریم ولایتیم
سربازهای سنگر موسی بن جعفریم
ما اهل قم رها نکنیم انقلاب را
تا در پناه دختر موسی بن جعفریم
پر می کشیم رو به سوی شهر کاظمین
محو ضریح انور موسی بن جعفریم
روز عزای حضرت موسی بن جعفر است
بی تابِ شورِ محشر موسی بن جعفریم
گفتند آب شد بدنش در سیاهچال
گریانِ زخم پیکر موسی بن جعفریم
در اوجِ گریه های جگرسوز، همصدا
با ناله های دختر موسی بن جعفریم
#مهدی_شریفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
دل مبتلای حضرت موسی بن جعفر
عالم فدای حضرت موسی بن جعفر
قلب تمام شیعیان گردیده امروز
ماتمسرای حضرت موسی بن جعفر
اشک از دو چشمم گشته جاری چون رسیده
روز عزای حضرت موسی بن جعفر
این روز و شب کاری ندارم من به غیر از
گریه برای حضرت موسی بن جعفر
مرغ دلم پر می زند امشب به سوی
صحن و سرای حضرت موسی بن جعفر
دوزخ نخواهد رفت آن چشمی که باشد
گریان برای حضرت موسی بن جعفر
مادربزرگم بارها حاجت روا شد
با سفره های حضرت موسی بن جعفر
نالایقم اما درون سینه دارم
شوق لقای حضرت موسی بن جعفر
مثل شهیدان کاش من هم هستی ام را
ریزم به پای حضرت موسی بن جعفر
با یاد صحن کاظمینش پر گرفتم
در روضه های حضرت موسی بن جعفر
می بُرد دشمن کاش در کنج سیه چال
من را به جای حضرت موسی بن جعفر
در گوشه زندان دل سنگ آب می شد
با ناله های حضرت موسی بن جعفر
حتی غل و زنجیر هم خون گریه می کرد
وقت دعای حضرت موسی بن جعفر
#مهدی_شریفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
سرش گرم ِ عبادت بود و کارش خواندنِ قران
تمام روزهایِ هفته در هر گوشه از زندان
زمین غرقِ تحیّر از خضوعِ سجده اش دائم
در و دیوار، از نورِ قنوتش آن به آن؛ حیران
به ظاهر دست و پایش در غل و زنجیر بود اما
بدونِ إذنِ چشمانش نمی بارید که باران
مسلمان میشد و میرفت بعد از صحبتِ با او
کنارش لحظه ای میشد اگر که کافری مهمان
خودش از رنج؛ رنگش زرد بود اما پس از لبخند
غذایش را تعارف کرد در زندان به این و آن
اگر چه دست و پایش زخم و ردّی از کبودی داشت
خودِ باب الحوائج بود؛ بر هر دردِ بی درمان
فدای قدّ و بالایِ نحیفش که اذان گفت و
شد از سرسختیِ غل هایِ سنگین؛ قامتش لرزان
به رویِ تکه ای از بوریا با اشک خلوت داشت
به زیرِ تابش ِ خورشید با یک داغ بی پایان
برایِ غارتِ پیراهن و انگشت و انگشتر
برای جدّ عطشانش، برای پیکرِ عریان
به رویِ سینه می کوبید با دستانِ در زنجیر
به یادِ عمه جان-زینب(س)، به یادِ "شام" شد گریان
زمانِ احتضارش با شکنجه سخت تر جان داد
زمانی که به جدّش ناسزا میگفت زندانبان
به مکرِ سندیِ إبنِ شاهک ملعون رها افتاد
تنش رویِ پلِ بغداد...در بینِ گذر...عطشان!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem