#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
بردار سر زخاک منم خواهرت حسین
از شهر شام آمده ام با سرت حسین
از گوشه مزار تو ای شاه بی کفن
آید هنوز زمزمه مادرت حسین
یادش به خیر چون که رسیدم به کربلا
دست مرا گرفت علی اکبرت حسین
آغوش باز کن که سکینه رسیده است
او را بگیر بار دگر دربرت حسین
حالا که حرف نیزه و از نبش قبر نیست
برگو کجاست قبر علی اصغرت حسین
می خواستم که آب بریزم به قبر تو
یاد آمدم که تشنه جدا شد سرت حسین
خاک مزار تو به سرم تا که ریختم
یاد آمدم که خاک نشد پیکرت حسین
جسم کبود و زخمی من شاهد من است
خیلی مرا زدند سرِ دخترت حسین
خیلی زدند خنده به اشکم زنان شام
پای سرِ تو و سرِ آب آورت حسین
بزم شراب و پرده نشینان فاطمه
ای کاش مرده بود دگر خواهرت حسین
ای کاش خورده بود به لبهای خواهرت
چوبی که زد عدو به لبِ اطهرت حسین
جانِ سر بریده حلالش نمیکنم
آنکه شراب ریخت کنارِ سرت حسین
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#شهادت
#غزل
گشته مدینه غرق عزا وامحمدا
ماتم گرفته ارض و سما وامحمدا
گویید روی ماذنه (حیّ علی العزا)
رفت از جهان رسول خدا وامحمدا
روز یتیمی همه امت است ، پس
ناله زنید یاابتا وامحمدا
مولا زند به سینه و زهرا زند به سر
جبریل گشته نوحه سرا وامحمدا
مانده سه روز پیکر پاکش روی زمین
دفنش نکرده اند چرا وامحمدا
ماه صفر تمام شد اما شروع شد
اندوه اهلبیت شما وامحمدا
دردا که جای گل همه با هیزم آمدند
بر آستان شیر خدا وامحمدا
دردا که جای تعزیت و عرضِ تسلیت
سیلی زدند فاطمه را وامحمدا
دستی که بوسگاه نبی بود بد شکست
این طور اجر او شد ادا وامحمدا
آن زن که زهر داد نبی را پس از نبی
خون کرد قلب آل عبا وامحمدا
ملعونه پیش قبر نبی بر تن حسن
هفتاد تیر زد زجفا وامحمدا
هفتاد زخم جسم غریب مدینه خورد
اما غریب کرببلا ؟ وامحمدا
بیش از هزار و نهصد و پنجاه زخم داشت
از تیر و تیغ و سنگ و عصا وامحمدا
زینب به گریه گفت که یاایهاالرسول
یک دم به قتلگاه بیا وامحمدا
( این کشته فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست)
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
چه غریبانه غریب الغربا را کشتند
با دل زار معین الضعفا را کشتند
آه ای اهل خراسان همه خون گریه کنید
که ولی نعمت و مهمان شما را کشتند
این خبر را به مدینه ببر ای باد صبا
هشتمین بضعه پیغمبر ما را کشتند
خواهرش زنده اگر بود از این غم میمرد
بین یک حجره در بسته رضا را کشتند
از عبایی که سرش بود غلامش فهمید
آخر آن نور دل آل عبا را کشتند
مثل یک مار گزیده به خودش میپیچید
با چه زهری مگر آن نور هدا را کشتند
صورتش را به روی خاک نهاد و می گفت
چه غریبانه شه کرببلا را کشتند
جگر سوخته اش روضه برایش میخواند
با لب تشنه چرا خون خدا را کشتند
ته گودال که با نیزه به پهلوش زدند
روی تل عمه مظلومه مارا کشتند
پای راس شهدا بسکه کف و سوت زدند
سربازارچه ی شام اسرا را کشتند
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#قصیده
چه حیف شد، نشد آخر به دلبرش برسد
دوباره باز به وصل برادرش برسد
به سرنوشت نوشتند از ازل ،در قم....
شکوه تربت زهرا به دخترش برسد
علاقه ای که پیمبر به دختر خود داشت
نوشتهاند به موسیابنجعفرش برسد
کنار محملش آهستهتر قدم بزنید
مباد گرد و غباری به معجرش برسد
ندید دیده نامحرمی عبایش را
خدا کند که به گوش برادرش برسد
ز پا فتاد و نیفتاد یا رضا زلبش
امید داشت که ساعات آخرش برسد
تنش کفن شد و اما برادرش نرسید
برای دفن تنش کاش بر سرش برسد
شبیه عمه خود ماند بین نامحرم
رضا کجاست به فریاد خواهرش برسد
ز ره رسید برادر،نخواست دست کسی
پس از وفات به جسم مطهرش برسد
همیشه روضه معصومه ستمدیده
به عمهجان گرفتار و مضطرش برسد
.......
به وقت ناقهسواری زشش برادر او
یکی نبود به فریاد خواهرش برسد
نه قاسمی نه علی اکبری نه عباسی
نه یک پسر که به یاری مادرش برسد
نگه به پیکر صدپاره حسینش کرد
سری نداشت که آن سایه سرش برسد
فتاد لرزه به پایش چو دید نزدیک است
که شمر داد زنان در برابرش برسد
نگاهی از روی حسرت به سمت علقمه کرد
امید داشت علمدار لشکرش برسد
صدا زد ای کس و کارم بلندشو عباس
گره فتاده به کارم بلندشو عباس
میان این همه دشمن غریب افتادم
کفیل زینب حورا برس به فریادم
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
هر شب دعا کردم دعا عَجِّل وَفاتی
یارَبَّنا یارَبَّنا عَجِّل وَفاتی
خسته شدم از درد پهلوی شکسته
اما نمیخواهم شفا عَجِّل وَفاتی
دیگر نمیخواهم بمانم در مدینه
این شهر بی مهر و وفا عجِّل وَفاتی
اینجا که حق گریه کردن هم ندارم
باید بسوزم بی صدا عجِّل وَفاتی
دیگر کسی بر دیدن زهرا نیاید
دلگیرم از همسایه ها عجِّل وَفاتی
اینجا کسی فکر غریبی علی نیست
مظلومیش کشته مرا عجِّل وَفاتی
من پشت در باید که می مُردم نه محسن
شرمنده ام از مرتضی عجِّل وَفاتی
در خواب دیدم محسنم را میدهم شیر
تعبیر کن خواب مرا عجِّل وَفاتی
تا میروم در وا کنم بر روی حیدر
صد بار می افتم زپا عجِّل وَفاتی
یک بار زینب را بغل کردم به سختی
از درد مُردم ای خدا عجِّل وَفاتی
تا با رسول الله درد دل بگویم
یارب به حقّ مصطفی عجِّل وَفاتی
تا با پدر گویم که قنفذ با غلافش
با من چها کرده چه ها عجِّل وَفاتی
تا که نشان او دهم این جای سیلی
که خورده بودم بی هوا عجِّل وَفاتی
.
.
آماده شد پیراهن نور دوعینم
جان غریب کربلا عَجِّل وَفاتی
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مصیبت_درودیوار
#فاطمیه
دخت پیغمبر اگر بیمار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
پیشمرگ حیدر کرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
از کنیز خویش می گیرد مدد
تا از این پهلو به آن پهلو شود
چاره ساز خلق کارش زار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
دیگر از آیینه اش رو میگرفت
شب که می شد پهلوی او میگرفت
بارها از درد آن بیدار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
وقت دفنش بوالحسن خون گریه کرد
بر جراحاتش کفن خون گریه کرد
نیمه شب کار علی دشوار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
در هجوم دشمن و وقت خطر
کی شنیده زن بیاید پشت در
در دفاع از مرتضی ناچار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
من نمی گویم ، ز میخ در بپرس
از گل نشکفته پرپر بپرس
سینه زهرا چرا خونبار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
یاس ما را جوهر نیلی زدند
آنچنان بر صورتش سیلی زدند
هر دو چشم مادر ما تار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
داغ شد میخ در و بیراهه رفت
بعد از مادر سوی شش ماهه رفت
راه شش ماهه کُشی هموار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
.
.
گر نمیشد کشته محسن پشت در
بین خون اصغر نمیزد بال و پر
تیر کین همدست با مسمار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
از مدینه تیر آمد بی هوا
خورد بر قلب غریب کربلا
ناله زد هرچه به ما آزار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
تیغ قنفذ از غلاف آمد برون
گودی گودال شد دریای خون
قطعه قطعه سیدالاحرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
آتش این خانه وقتی گُر گرفت
کربلا بر دامن و چادر گرفت
عمه سادات کارش زار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
با همان دستی که مادر را زدند
کربلا تا شام دختر را زدند
فاطمیه باز هم تکرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
ریسمان گردن حبلالمتین
شد غل و زنجیر زینالعابدین
ظلمها بر عترت اطهار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
پشت در که مادر سادات رفت
روضه تا دروازه ساعات رفت
بین کوچه صحبت از بازار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
ثبت کن تاریخ با خون جگر
تا بماند تا قیامت این خبر
ظلم بر آل نبی بسیار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
یادم نمی رود سفر آخر حسین
یادم نمی رود که چه آمد سر حسین
یادم نمی رود که داماد کربلا
زد دست و پا مقابل چشم تر حسین
یادم نمی رود که آمد به خیمه ها
بین عبا جسم علی اکبر حسین
یادم نمیرود که زینب ز پا نشست
مثل عمود خیمه آب آور حسین
یادم نمی رود که خودم خاک ریختم
در پشت خیمه روی علی اصغر حسین
یادم نمی رود که شد از سوز تشنگی
مثل دو چوب خشک لب اطهر حسین
یادم نمی رود که دیدم ز روی تل
در زیر تیغ شمر لعین حنجر حسین
یادم نمی رود که شنیدم به قتلگاه
فریاد یا بنیَّ زند مادر حسین
یادم نمی رود که چها کرد ساربان
نامرد بهر غارت انگشتر حسین
یادم نمی رود که دیدم به چشم خویش
آثار نعل تازه روی پیکر حسین
یادم نمی رود که دیدم به نیزه ها
هفده سر بریده را پشت سر حسین
یادم نمی رود دم دروازه کف زدند
زنهای شام دور و بر خواهر حسین
یادم نمی رود به خرابه ، نداشت خواب
از شدت گرسنگیش دختر حسین
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
وقتی که دور از تربت پیغمبر افتاد
غمهای عالم بر دل او یکسر افتاد
گاهی به یاد روضه جدِّ غریبش
گه یاد مادر اشکش از چشم تر افتاد
آقای ما شد خانه اش خان الصّعالیک
دنیا زچشم دوستانش دیگر افتاد
در پیش چشمانش قبرش را که کندند
یک لحظه یاد نبش قبر اصغر افتاد
آن شب که از کاشانه می بردند او را
چشمش به در افتاد یاد مادر افتاد
گویا صدای مادرش را می شنید و
می دید گویا مادرش پشت در افتاد
او را میان کوچه ها وقتی کشیدند
یاد غریبی های جدش حیدر افتاد
بزم شراب و آیه تطهیر ، ای وای
راهش بمیرم من کجاها آخر افتاد
این روضه اما تازگی دارد؟ ندارد
حق داشت یاد زینب غمپرور افتاد
بزم یزید و عمه سادات ،ای وای
بعد از برادر چه غریب و مضطر افتاد
این کفیل زینب الحورا ،اباالفضل
بین حرامی خواهرت بی یاور افتاد
چشمان خود را بست از خجلت برادر
در طشت چشمش تا به چشم خواهر افتاد
چوب یزید بی حیا تا رفت بالا
دیدند در مجلس که از پا دختر افتاد
آنقدر زد با خیزرانش بی مروت
دندان بشکسته در آن طشت زر افتاد
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
#مسمط_مخمس
ای نور دیده من و تاج سرم حسین
یک دم قدم گذار به چشم ترم حسین
بنگر چه آمد از غم تو بر سرم حسین
در زیر آفتاب ببین بسترم حسین
نام تو گشته زمزمه آخرم حسین
بالاسر همه تو دم آخر آمدی
بالین هر شهید به چشم تر آمدی
با زانو در کنار علی اکبر آمدی
بر دیدن سه ساله خود با سر آمدی
من خواهر توام بیا در برم حسین
یادش به خیر آن تب و تابی که داشتم
در طول آن مسیر رکابی که داشتم
در زیر سایه تو حجابی که داشتم
دیدی چه شد حسین نقابی که داشتم
دیدی چه شد مقنعه و معجرم حسین
یک نیمه روز موی سیاهم سفید شد
یک نیمه روز امید دلم ناامید شد
هجده گلم مقابل چشمم شهید شد
از مادر تو خواهرت هر چه شنید...،شد
داغت هنوز هم نبود باورم حسین
هر دم به یاد حنجر تو گریه میکنم
بر زخم های پیکر تو گریه میکنم
دارم به جای مادر تو گریه میکنم
یاد وداع آخر تو گریه میکنم
گفتی به خواهرت که بمان در حرم حسین
گفتی به خیمه گاه بمانم ولی نشد
گفتم کنم فدای تو جانم ولی نشد
یک جرعه آب بر تو رسانم ولی نشد
پایت به سوی قبله کشانم ولی نشد
تو دست و پا زدی و زدم بر سرم حسین
منکه به جز تو پشت و پناهی نداشتم
دیدم تو را غریب و سپاهی نداشتم
تو زیر پا و تاب نگاهی نداشتم
جز رو زدن به قاتلت راهی نداشتم
شرمنده توام چه کنم خواهرم حسین
هر کس رسید راه نفس بر تو بست و رفت
بر پیکر تو نیزه خود را شکست و رفت
شمر آمد و به سینه تنگت نشست و رفت
با دست خالی آمد و پر کرد دست و رفت
ای کاش کور بود دو چشم ترم حسین
دیدم تو را به سجده ولی سر نداشتی
ای سر بریده کاش که خواهر نداشتی
(ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی
گویا غربب بودی و مادر نداشتی)
قربان غربتت پسر مادرم حسین
نگذاشتند گریه بر آن پاره تن کنم
نگذاشتند سایه ای بر آن بدن پکنم
نگذاشتند حسین خودم را کفن کنم
کاری برای یوسف بی پیرهن کنم
میخورد خاک پیکر تو در برم حسین
ما را پس از تو خار شمردند کوفیان
بر روی نیزه راس تو بردند کوفیان
نان علی مگر که نخوردند کوفیان
از من چه آبرو که نبردند کوفیان
دادند نان به ما صدقه ،دلبرم حسین
دیدی چگونه حرمت زینب به باد رفت
وقتی میان مجلس ابن زیاد رفت
صبر و قرار از دل زین العباد رفت
کاری رباب کرد ،که دردم زِ یاد رفت
چون جان بغل گرفت سر سرورم حسین
بر عکس کوفه هلهله کردند شامیان
خنده به اشک قافله کردند شامیان
ما را اسیر سلسله کردند شامیان
تحقیر پیش حرمله کردند شامیان
از هر که بگذرم از او نگذرم حسیم
بزم شراب و مجلس اغیار و خواهرت
چوب یزید و لعل لب خشک و اطهرت
بگذار بگذریم چه آورد بر سرت
خیلی دلم تنگ شده بهر دخترت
بعد از تو من صداش زدم دخترم ،حسین
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
یارب به حق مادرم خَلِّصنی یارَب
یارب به جدّ اطهرم خَلِّصنی یارَب
او هم نوا با چاه شد من با سیه چال
من از علی تنهاترم خَلِّصنی یارَب
یارب به آن زندانیِ زندان کوفه
به عمه جانِ مضطرم خَلِّصنی یارَب
تا کی از این زندان به آن زندان خدایا
ذکر و دعای آخرم خَلِّصنی یارَب
تا کی نبینم ای خدا معصومه ام را
دل تنگِ روی دخترم خَلِّصنی یارَب
زندان تاریک و نمورم مثل قبر است
خاک سیه شد بسترم خَلِّصنی یارَب
بین قفس بسته چرا صیاد بی رحم
زنجیر بر بال و پرم خَلِّصنی یارَب
زیر غل و زنجیر و ضرب تازیانه
چیزی نماند از پیکرم خَلِّصنی یارَب
شلاق خون گرید به حال غربت من
زخمی شده پا تا سرم خَلِّصنی یارَب
تا کی زند سیلی به رویم این یهودی
شد تار چشمان ترم خَلِّصنی یارَب
راضی به مرگ خود شدم از بس که گوید
او ناسزا بر مادرم خَلِّصنی یارَب
هر لحظه خون می ریزد از زخم گلویم
یاد گلوی اصغرم خَلِّصنی یارَب
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
بی خود شده از خود و چنین میگردد
حق دارد اگر دور زمین میگردد
این قصه بهانه است در اصل قمر
دور قمر ام بنین میگردد
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#حضرت_شهربانو
#دوبیتی
ای مام علی بن حسین بن علی
آرام علی بن حسین بن علی
از برکت تو شدند اهل ایران
اقوام علی بن حسین بن علی
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem